صدای پای آب
واژه ها که کال می مانند ، به یاد سبد میوه های در آرزوی رسیدن تو ، می افتم ، سهراب ...
بی جواب می شوم وقتی ، درمانده از حجوم (هجوم) سوالات ، به یاد کوزه لبریز سوالت می افتم ...
قحطی نور که می شود ، می گویم: کاش قطارت که روشنایی می برد از ا
صدای پای آب
ساده باشیم
ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت
کار مانیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
صبح ها وقتی خورشید در می اید
دیوان رباعیات ابوسعید ابوالخیر
وا فریادا ز عشق وا فریادا کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
***
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت اشکم همه در دیدهی گریان میسوخت
میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو
آواز پر جبرئیل
تقدیس بینهایت حضرت قیومیت را سزاوار است لاغیر، تسبیح بیقصا را جناب کبریا را شایسته است بیشرکت. سپاس باد قدوسی را که اوئی هرکه او را خواند، حاصل از اوست و هرچه شاید که بود، از بود او بود. و درود و آفرین بر خواجهای باد که پرتوی طهارت اوبر
یک عاشقانه ی آرام
انسانیت
حقیقتی ست گمشده در گیر ودرا آرزوها ...
یافتن ها و باختن ها ...
نشستن ها و برخاستن ها ...
هر لحظه گم می شود و اندک زمانی بعد
پیدا ...