نهج البلاغه
نویسنده:
امام علی (ع)
مترجم:
محمد دشتی
امتیاز دهید
این نسخه از نهج البلاغه به صورت تایپ شده و دارای صفحه آرایی چشم نواز و حجم بسیار کم است .
تعداد صفحات کتاب : 475 صفحه
بیشتر
تعداد صفحات کتاب : 475 صفحه
آپلود شده توسط:
saeedlatifim
1394/08/22
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نهج البلاغه
در هر حال بهتر است از این تصورات شما در مورد خودم بگذرم و به ادعاهای شما در باب قرآن تمسک بجویم. خواندم و نخواندم و خواندن و نخواندنم کمکی به حل موضوع می کند یا نمی کند، به نظر می آید که برداشت شما از مسائل تا حدی نادرست است.
مثال شما در مورد دموکریت تنها در صورتی صحیح است که تعریف کنونی از اتم، دقیق ترین تعریف در تمامی زمان ها از گذشته تا کنون و آینده باشد. یعنی چنانچه تعریف شما از اتم در آینده تغییر کند، اگر حرف کنونی را در زمان دموکریت می گفتید نادرست بود. و شما چه می دانید که در آینده تعریف اتم چگونه خواهد بود؟ تعریف آقای شفیعی کدکنی از شعر هم همین است و تا بدانجا که بنده اطلاع دارم، عده ای از اهالی بخیه، شعر بدون عروض را اصولا شعر نمی دانند. ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی و رهی معیری را بنده می شناسم. بقیه را شما بگویید. در علوم انسانی، تعاریف قطعی معنا ندارد. همانگونه که ما در بحث تفسیر با آن مواجهیم. می بینیم که نظرات متفاوت و مختلفی هست. به همین جهت باید به سمت درست ترین برداشت از متن برویم. و درست ترین برداشت، برداشتی است که با آیات دیگر قرآن و لفظ عربی و تکنیک های قرآنی همخوانی بیشتری داشته باشد.
خوب است هر کسی که ضعف استدلال شما را یادآوری کرد را به مغالطه متهم نفرمایید. من هم نگفتم که از آن استدلال ها، برداشت کذاب بودن رسول الله را کرده اید. عرب آن زمان قرآن را شعر شناسایی نکرده است. بلکه بخشی از اعراب آن را شعر دانسته و اگر تاریخ خوانده باشید، خواهید دانست که تا قرن یکم اکثریت اعراب شبه جزیره مسلمان بودند. پس آن بخش که قرآن را شعر دانسته بود، اقلیت بوده اند یا حداقل اقلیت گردیده اند. بحث کهنه تعریف شعر از منظر چه کسی! تعریف شعر هم اتفاقا ارتباط به سال دارد. شما به فردوسی و حافظ و مولانا تذکره الاولیاء مسجع عطار را نشان دهید، آن را شعر نمی دانند. چرا؟ چون عروض ندارد.
گمان می کنم اگر امکان تهیه تفسیر آقای دکتر غروی می بود و گوش می سپردید-شاید هم باشد، باید از سایتشان بپرسم-، این بحث که خدا کار فرعون را قبول دارد را مطرح نمی کردید. چرا که اتفاقا ایشان اشاره کرده که ممکن است بگوییم سزای کسانی که راهزنی می کنند این است که به بدترین مکافات دنیا گرفتار شوند. ولی آیا اگر در اختیار ما قرار بگیرند، فی المثل اعضای خانواده شان را جلوی چشمشان می کشیم و تجاوز می کنیم و خودشان را زنده پوست می کنیم که بدترین مکافات دنیا را بچشند؟ البته که نه و تنها مجازات لازم را می بینند. بلکه این سخن برای نشان دادن شدت زشتی عمل ایشان و لزوم دست برداشتن از عمل قبیحشان است. حال به این معناست که تجاوز به نوامیسشان را قبول داریم العیاذ بالله؟ معلوم است که نه. اگر آنطور که شما فرمودید "سزای ایشان این است" به معنی "باید اجرا شود" می بود، فلسفه عدم وجود فعل امر چیست؟ حداقل شما که برخلاف بنده در سه ساعت قبل قرآن خوانده اید و بر خلاف بنده در یک ساعت قبل، به فارسی هم خوانده اید باید از دقت نظر بالای قرآن خبر داشته باشید.
حالا دوباره رسیدیم به حدیث و روایت. کل بحث ما با جناب ctr2006 بزرگوار بر سر تفسیر قرآن به قرآن بود تا یکی همچون شما پیدا نشود که یک دسته از روایات را بپذیرد و دسته ای دیگر را نپذیرد و یکی چون من هم پیدا نگردد که رویکرد متضادی داشته باشد. فلسفه سازی هم می فرمایید. منطقش این بوده که زندان در کار نبوده! البته از این منطق های من در آوردی!
صراحت قرآن، به معنای خروج قرآن از زبان عصر خویش نیست. و اینکه قرآن را نخوانده ام؟ هشت سال کارم همین است بزرگوار![/quote]
درباره کذاب بودن پیغمبر من حرفی نزدم فقط گفتم عرب آن زمان این نوشته ها را شعر شناسایی کرده بود و داری مغالطه می کنی و استدلال منو به کذاب بودن پیغمبر ربط می دی که من در این مورد نظری ندادم و تعریف شعر ربطی به سال نداره. تعریف اتم از دموکریت تا به الان عوض شد و با این حساب تعریف اتم اون چیز قدیمی نیست. اگر ما این را در همان دوران حیات دموکریت می گفتیم، غلط بود ؟
اولا ربطی نداره حتما نباید امر باشد همین که خداوند این کار فرعون که در قرآن است قبول دارد و تائیدش می کند، نشان از این است که این امر مورد پسنده خدا هست و باید اجرا شود. مثل این است کسی با اعدام مخالف باشد ولی دشمنش را وقتی اعدام می کنند بگوید سزایش این است و حرف کسی را می زند که موافق اعدام است. پس در این جا نشان داده می شود این شخص اعدام را قبول دارد و ادعای اولش که مبنی بر بد بودن اعدام است لغو کرده است.
حالا می رسیم به قطع کردن دست : اولا قطع کردن دست منطق داشته است در آن زمان زندانی نبود تا دزد را مدتی جدا نگه دارند تا دزدی نکند و قدر اجتماع را بداند و تنبیه شود. پس برای اینکه نتواند دزدی کند دستش را می زدند و تنبیه اش را به صورت فیزیکی می کردند نه به صورت محروم کردن از اجتماع که بار روانی برای تنبیه و جنبه تربیتی دارد. در این آیه نگفته است چپ متقدم تر است یا راست و در صحیح بخاری هم چندین جور روایت از وضو گرفتن پیغمبر هست و شیوه های مختلف عبادت و غیر که نمونه اش در میان سنی و شیعه دیده می شود همه چیز در قرآن نیومده و گرنه نیاز به صحیح و کتب فقه نبود. خیلی از رسم های عرب قبل از اسلام در خود اسلام نظیر چند همسری بوده است و اینکه در مورد زدن آن معیاری داشته اند زیرا در عربستان که وارث فرهنگ و تمدن گذشته خود است این عمل دیده می شود. در صیح بخاری داستانی در مورد زن دزدی می آید که از پیغمبر برایش می خواهند شفاعت کند تا که دستش را نزنند که پیغمبر قبول نمی کند اما یادم رفته است در کدام بخش از صحیح بود و تنها چه بودی ها در خاطر داردم :D و این درست نیست که ما هر حرفی را به رای خود ادبی تفسیر کنیم یک پاگان مثل یونانیان که چندین خدا به صورت انسان و بعضا هیولا داشتند اگر این آیه دست خدا را می خواند با توجه به درک خود این تفسیر را می کرد که واقعا خدا دست دارد در صورتی که حرف اون از نظر تو غلطه پس همینطوری نباید تفسیر به رای خودت بکنی که مغالطه است. و باید شرایطی که این حرف گفته شده است در نظر گرفته شده باشه که من بالا گفتم. و بعدش گفته شده است خداوند توانا و حکیم است حالا چرا توانا و حکیم است ؟ به دو دلیل : اول این که حکیم است زیرا حکم به بریدن نشان از دانا بودنش هست و عمل مناسب را برای جزای این گناه پیدا کرده است و حکم خوبی. و دوم اینکه توانا است چون امر خدا به وسیله مسلمانان دارد اجرا می شود و دست دزد را می زنند. احتمالا عربی ش رو خوندی یا در موردش فکر نکردی ;-)
اما اینکه همانگونه که عرض کردم، بریدن دست دزد نداریم، اما قطع کردن دست دزد داریم که تفسیر پذیر است به دلایل زیر است. البته دلایل زیر نیاز به شرح و بسط دارد که در حوصله خوانندگان و من و شما نیست:
نخست اینکه احکام قرآن دقیق و مو به مو بیان شده است. فی المثل به آیه وضو دقت کنید. در آیه 6 المائده:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
اى کسانى که ایمان آورده اید چون به [عزم] نماز برخیزید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پیشین [هر دو پا] مسح کنید و اگر جنباید خود را پاک کنید [=غسل نمایید] و اگر بیمار یا در سفر بودید یا یکى از شما از قضاى حاجت آمد یا با زنان نزدیکى کرده اید و آبى نیافتید پس با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید خدا نمى خواهد بر شما تنگ بگیرد لیکن مى خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس [او] بدارید-ترجمه فولادوند
و اگر احکام قرآن دقیق نبود، قرآن کتاب ناکاملی بود. اما در قطع دست دزد، چرا اشاره نکرده که دست دزد تا کجا بریده شود؟ کدام نیاز به توضیح دقیق تری داشت؟ وضو؟ یا قطع دست انسان؟ به این دلیل که منظور از دست، دست فیزیکی نیست و منظور از قطع، قطع فیزیکی نیست. برای مثال، وقتی گفته می شود که دست متجاوزین به خاک ایران را قطع می کنیم، آیا منظور این است که هر سرباز دشمن را که اسیر کردیم، با اره دست می بریم؟ طبعاً خیر. بلکه به این معناست که جلوی تجاوز ایشان می ایستیم. خوشبختانه این مسئله در فارسی، به اندازه عربی کاربرد دارد. اما دست به چه معناست؟ به همان معنایی که در یدالله فوق ایدیهم تفسیر می گردد. از آنجا که دست ابزار قدرت است، معنی بالا بودن دست خدا، برتر بودن قدرت خداست. در مسئله قطع دست دزد نیز همین است. قطع دست دزد یعنی ایستادن در برابر قدرت ایشان برای دزدی کردن. مثلا اگر رئیس جمهور یا وزیر است و دو سه هزار میلیارد از بیت المال را نوش جان می کند، از اریکه قدرت به زیرش کشید.
مفسرانی چنین گفته اند؟ آری. آقای بازرگان در تفسیر پرتوی از نور و آقای غروی در تفسیر خویش. استدلال های بیشتر را در لینک زیر در مقاله : کدام دست را باید برید؟ پیگیری کنید.
http://ketabnak.com/book/76830/%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-10-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA#desc_start
صراحت قرآن، به معنای خروج قرآن از زبان عصر خویش نیست. و اینکه قرآن را نخوانده ام؟ هشت سال کارم همین است بزرگوار!
برات متاسفم که هنوز قرآن رو نخوندی و میای نظر میدی.[/quote]
گویا در کماکان بر همان پاشنه می گردد. نصف آیات قرآن درباره اتهام به پیامبر اسلام درباره شاعر بودن را قرار می دهید، نصف دیگرش که رد این اتهام هاست را قرار نمی دهید. و لابد همین که مشرکان چنین اتهامی زدند یعنی پیامبر شاعر است و اتهام جناب ctr2006 اثبات گردید؟ از کجا بدانیم؟ از آنجا که تعریف شعر را پس از 1400 سال جناب شفیعی کدکنی ارائه فرمودند. جالب است که به استدلال طرف های مقابل هم کار ندارید. همین که چنین گفته اند کفایت می کند.
برای اطلاع کسانی که بدون توجه به ادعای جناب ctr2006 و عرض بنده وارد بحث شده اند عین سخنان را قرار می دهم. البته همانجا نوشتم که میدانی فراخ برای عوض کردن بحث پدید آمده، منتها نمی دانستم دویدن در این میدان فراخ، توسط دیگری صورت می پذیرد.
[quote='Khwanirath']
در اسلام بریدن دست نداریم. و بریدن دست و پا در خلاف جهت هم نداریم[/quote]
[quote='Khwanirath']مجازات فرار مالیات را با قطع دست دزد-که حالا تفسیرش بماند- پیوند می زنید[/quote]
به نظر می رسد که به عرض بنده عنایت نکردید. آیه 33 سوره مائده را قرار می دهید که گفته دست و پا بر خلاف جهت هم ببرید؟ چرا من هر چه به این آیه می نگرم، فعل امری در آن نمی بینم که آن را جزو احکام قلمداد کنم؟ آیه می گوید سزای آن ها چنین است. تفسیرش چیست؟ تفسیر این است که اگر از جمله ی احکام قرآنی بود باید فعل امر بکار می برد که چنین و چنان کنید. اما در قرآن :
در آیه 71 سوره طه زمانی که ساحران به موسی ایمان می آورند فرعون می گوید:
قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى
[فرعون] گفت: آیا پیش از آنکه به شما اذن دهم، به او ایمان آوردید؟ یقیناً او بزرگ شماست که به شما جادو آموخته است، پس بی تردید دست ها و پاهایتان را یکی از راست و یکی از چپ قطع خواهم کرد، و شما را بر تنه های درخت خرما خواهم آویخت تا کاملاً بدانید که کدام یک از ما [من یا خدای موسی] عذابش سخت تر و پایدارتر است؟!
مشاهده می کنید که این رفتار، رفتاری فرعونی است. فلذا این عبارت که "سزای ایشان چنین است" به این معناست که سزای ایشان است که به دست امثال فرعون دچار شوند. برای اطلاع بیشتر به تفسیر دکتر علی اصغر غروی مراجعه کنید که بحث های لغت شناسانه در باب این آیه را مطرح کرده است. البته احتمالاً نمی توانید به تفسیر صوتی ایشان مراجعه کنید چون چند روز پیش با یورش به منزل ایشان، آثارشان را بردند و گمان هم می کنم که امروزه در بازداشت باشند. بنده هم شوربختانه بر اثر سانحه ای آن تفسیر را از دست دادم و تنها چه بودی ها را در خاطر دارم.
2-وقتی که چیزی را نمی دانید، چرا در موردش سخنی می گویید؟ عرض مرا که قبول ندارید. عربی هم که نمی دانید. حداقل یک جستجوی ساده در اینترنت کنید.
تعریف شفیعی کدکنی از شعر که خودش هم مسلمان هست اینه :
شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گویندهء شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند. و در جایی دیگه میگه : شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد. و گذشته از این خود بت پرستان در قرآن که به شعر عربی آشنا بودند می گفتن :
یا مى گویند شاعرى است که انتظار مرگش را مى بریم و چشم به راه بد زمانه بر اوییم.
سوره طور, آیه 30
و مى گفتند آیا ما براى شاعرى دیوانه دست از خدایانمان برداریم.
سوره صافات, آیه 36
بلکه گفتند خوابهاى شوریده است [نه] بلکه آن را بربافته بلکه او شاعرى است پس همان گونه که براى پیشینیان هم عرضه شد باید براى ما نشانه اى بیاورد.
سوره انبیاء, آیه 5
اینا هم همون دو آیه قطع عضوی هست که بحثش شد :
سزاى کسانى که با [دوستداران] خدا و پیامبر او مى جنگند و در زمین به فساد مى کوشند جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند این رسوایى آنان در دنیاست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.
سوره مائدة, آیه 33
و مرد و زن دزد را به [ سزای ] آنچه کرده اند ، دستشان را به عنوان کیفری از جانب خدا ببُرید ، و خداوند توانا و حکیم است.
سوره مائدة, آیه 38
در قرآن آیات محکم و متشابه هست که اونایی که محکم هستند به صراحت مثل بالا حرف خودش رو زده بود ولی متشابه به آیاتی میگن که ظاهری به هم ریخته داره و در برداشت از آن اختلاف است.
برات متاسفم که هنوز قرآن رو نخوندی و میای نظر میدی.
2-وقتی که چیزی را نمی دانید، چرا در موردش سخنی می گویید؟ عرض مرا که قبول ندارید. عربی هم که نمی دانید. حداقل یک جستجوی ساده در اینترنت کنید.
3-شان نزول؟ تا قبل که می فرمودید فقط با خود قرآن بررسی کنیم. الان شان نزول هم اضافه شد. لابد شان نزولی که پیش فرض های ذهنی جنابتان را تایید کند. اگر قرار به روایت و شان نزول و حدیث باشد، دست بنده پُر تر هست و اصلا سه چهار روز تاخیر کردم تا با حوصله بوسیله خود قرآن پاسختان را بدهم. حدیث و روایت را که از بر دارم و می توانستم بنویسم.
4-مواردی هم باشد که حق نباشد، زکات مال را اسلام قبول دارد. می خواهند شراب بنوشند؟ نماز نخوانند؟ بکنند. ولی هزینه استفاده از اموال عمومی و تامین امنیت را باید بپردازند.
5-با خفت داده می شود؟ کجا گفته با خفت داده شود؟ گفته آنها انسان های ذلیلی هستند. فرموده با خفت بگیرید؟ و هم صاغرون. و آن ها خوار هستند. به کجای حرف من پس نگاه کرده اید؟
6-باز هم جریان رفتن به شاخه ای دیگر است. در اسلام بریدن دست نداریم. و بریدن دست و پا در خلاف جهت هم نداریم. هر چند می دانم که میدان فراخی برای عوض کردن موضوع خواهید یافت ولی موظف بودم برای احترام به شما و بیان نظر خدا عرض کنم.
7-هیچ ارتباطی بین نظر بنده با نظر حضرتعالی نبود. این آیه گفته دست کسانی که مالیات نمی دهند را قطع کنید یا گفته دست و پا ببرید؟
8-در این آیه صحبت از اهل کتاب شده است. اهل کتاب، یعنی اهل همه کتاب های آسمانی!
در پایان خواهشی از شما دارم. ببینید اگر ما مطلبی را ندانیم و سوال بپرسیم ایرادی ندارد. اگر ندانیم و بعد مخالفت کنیم جای ایراد است. قاتلوا به معنای بکشید هست یعنی چه؟ صیغه های ساده عربی را نیز نمی دانید؟ چگونه نقدی به قرآن داریم وقتی با زبان عربی آشنایی نداریم؟ نه با شعر عرب آشنایی دارید که سجع را با قافیه اشتباه می گیرید. نه تاریخ اسلام را می دانید که معتقدید عثمان، قرآن های متفاوت را آتش زد! نه عربی می دانید که می فرمایید قاتلوا یعنی بکشید! نه دقت نظر بکار می برید که وقتی می نویسم "و هم صاغرون" یعنی آنها خوار شده هستند، می خوانید که با خفت جزیه بدهند، نه رعایت انصاف می کنید که زمانی به شان نزول می پردازید و زمانی می گویید نپردازیم. نه در یک موضوع صحبت می کنید که مجازات فرار مالیات را با قطع دست دزد-که حالا تفسیرش بماند- پیوند می زنید. بینی و بین الله به من حق می دهید که دلسرد شوم یا نه؟ اتفاقا از این گفتگو که بسیار دقیق و نکته ای و ریزبینانه و غیر کلی هست خیلی خرسندم ولی شوربختانه از رویکرد شما خیر. بماند که بسیار بعید می دانم تحقیقی حداقلی بر قرآن می داشته اید که قطعاً در آن صورت، برخی انتقادهای شما اصلا مطرح نمی شد. حالا کامل خواندن یکباره قرآن بماند. اگر هم موجبات رنجش خاطری را فراهم کردم عذرخواهی می کنم. این را هم عرض کنم که از صحبت با شما بسیار خوشحال شدم. رستگار باشید.
کتاب قرآن یک کتاب شعر محاوره ای است (حتی یک کتاب ادبی مکتوب شده منظم نیست) اکثر کتب ادبی فصل بندی و موضوعات مشخص دارند پراکندگی قرآن از این جهت هست که اشعار پیامبر توسط اشخاص مختلف به کتابت در می آمده و سالها بعد از فوت حضرت رسول عثمان قرآن های متفاوت را تبدیل به یک قرآن و بقیه را نابود کرد و مشخص نیست در چینش قرآن نو توسط عثمان دقیقا ملاک ها چه بوده و بر اساس چه اصولی سرهم شده شاید هم هیچ ذهنیتی آنان از طبقه بندی درست مطالب نداشتند.
[/quote]
این با توجه به این پیشفرض است که شما اصل را بر حقوقی و سیاسی و علمی بودن قرآن گذاشته اید و بعد نتیجه گیری از آن نمودید. حال آنکه در کل آیات قرآن، 4 آیه احکام جزایی است. یک چهارم قرآن در ارتباط با آخرت است. حدود 22 مجموعه از قصص انبیا در قرآن آمده است. اصل توحید، رکن اساسی قرآن است. همه و همه برای تاثیرگذاری بر مخاطب، باید ادبی باشد تا متن روزنامه ای. و اصلا متن روزنامه ای، اعجازش چگونه می تواند اعمال گردد؟ حالا که گفته که امکان تفسیر متعدد از قرآن است؟ اینهمه "ال" و تنوین را اشاره کردم که بگویم امکان تفسیر متفاوت نیست و تفسیر درست، فقط یکی ست. سرسری خوانده اید یا حرفم واضح نبود؟ از طرفی احکام قرآن، جزو محکمات است که مطابق آیه هفت آل عمران، ام الکتاب یعنی اساس کتاب هستند. آیات متشابه در زمره صفات خدا و قیامت طبقه بندی می شوند که در آن تشبیه بکار رفته است. متن ادبی، با متن چندپهلو متفاوت است. شما شاهنامه را هم که بخوانید، متن واضح ولی ادبی دارد. من نمی دانم شناخت شما از ادبیات چه اندازه است.
با شعر عرب هم گویا آشنایی ندارید. شعر عربی، مثل فارسی وزن عروضی دارد و مثل شعر لاتین و انگلیسی نیست که فقط قافیه داشته باشد. قرآن، نثر مسجع هست نه شعر!
فصل بندی قرآن هم واضح است. قرآن نه تنها فصل بندی -بخوانید جزء- دارد، بخش بندی-بخوانید سوره- و زیر فصل-بخوانید آیه- هم دارد. وانگهی! عثمان قرائت های مختلف قرآن را از بین برده است. قرائت های مختلف در بلاد غیر عرب پس از تکثیر نسخ متعدد قرآن بوده که چون خط قدیم، نقطه و اعراب نداشت و خودشان هم زبانشان عربی نبود، دچار اختلاف می شدند. حداقل الاتقان فی علوم القرآن جلال الدین سیوطی را بخوانید که نحوه جمع آوری قرآن را نوشته است. چه شناختی دارید که چنین ادعایی می فرمایید؟
1-شاید چنین باشد و شاید چنان باشد به چه معناست؟ چرا قرآن چنین حکمی داده شاید یک موردی یافت شود که آنگونه نباشد و اینگونه باشد؟ هر وقت چنین موجودی یافت شد درباره آن صحبت می کنیم.
مدل جدید است که به گرفتن مالیات می گویند مجازات کردن؟ پس لابد تمامی کشورهای جهان در حال مجازات شهروندان خود هستند! شما با این سطح از بی طرفی چگونه به بررسی کتاب می پردازید؟ به رعایت انصاف دعوتتان می کنم. به چه حقی مجازات می کنند؟ لابد چون حکومت، اسلامی است باید درآمدش از آسمان برایش بیاید! نه جانا! حکومت مسلمین شامل همین امثال من و شما هستند و درآمدشان از امثال مالیات (گزیت-جزیه) و زکات تامین می شود. می گویید منظور از رسول، رسول دین خودشان نیست؟ خب "ال" معرفه چرا نیامده تا منظور را پیامبر اسلام بگیریم؟ خوب است که من دارم با قواعد بدیهی زبان عربی با شما سخن می گویم. تفاوت خیلی بدیهی ست. زکات در همه ادیان الهی هست-به هر نامی بخوانیدش. حالا کسی یا اصلا دین ندارد یا مسلمان و مسیحی و یهودی و زرتشتی شناسنامه ایست و عمل نمی کند. بسیار خب. باشد. ولی مالیات باید بدهد.
کتاب قرآن یک کتاب شعر محاوره ای است (حتی یک کتاب ادبی مکتوب شده منظم نیست) اکثر کتب ادبی فصل بندی و موضوعات مشخص دارند پراکندگی قرآن از این جهت هست که اشعار پیامبر توسط اشخاص مختلف به کتابت در می آمده و سالها بعد از فوت حضرت رسول، عثمان قرآن های متفاوت را تبدیل به یک قرآن و بقیه را نابود کرد و مشخص نیست در چینش قرآن نو توسط عثمان دقیقا ملاک ها چه بوده و بر اساس چه اصولی سرهم شده شاید هم هیچ ذهنیتی آنان از طبقه بندی اصولی مطالب نداشتند.
1- کلا اهل کتاب شناسنامه ای یعنی چه؟ شاید یک نفر خود را اهل کتاب و دارای کتاب آسمانی بداند ولی جز مجوس (زرتشتی ) یا کلیمی و نصرانی یا جز صائبین نباشد آن وقت این کتابدار کافر یا مشرک می شود . علاوه بر آن اصلا به مسلمین چه که در کار آنان دخالت کنند به چه حقی خود را محق می دانند که در طرز عبادت دیگران دخالت کنند و حتی مجازات کنند؟ بگذریم که این هدف که می گویید بسیار عجیب است زیرا کاملا بدیهی است اینجا منظور از خدا و رسولش الله و فرستاده الله است (متن الله و رسوله دقت قرمائید) علاوه بر آن چرا کسی که به معاد یا بقیه اصول دین اسلام باور ندارد باید کشته شود؟
2- معنای قاتلوا کاملا مشخص است یعنی بکشید (سوم جمع ) با هم بجنگید یا در جنگ مشترک یا جنگ رو در رو معنی نمی دهد مخصوصا که این آیه مدنی وقتی نازل شد که اهل کتاب قدرتی نداشتند که با محمد قتال کنند.
3- چنین تفسیری از آیه با توجه به شان نزول آیه و متن کلی آیه همراه با آیات قبل و بعد بسیار بعید بنظر می رسد.
4-منظور از حق چیزی جز تعریف اسلام و قرآن نیست مسلما مواردی در دین اهل کتاب هست که از نظر مسلمین حق نیست و بنظر نمی رسد که پبامبراسلام قصد مجازات اهل کتابانی را داشته باشند که از مدل یهودی یا مسیحی تبعیت نمی کنند و بی شک مدل مالیاتی در ادیان اهل کتاب کاملا یکسان با مدل مالیاتی در اسلام نیست.
5- چیزی که با خفت داده میشه و جنبه تحقیری دارد اسمش هرگز مالیات نیست چیزی که در اسلام بیشتر به مالیات شبیه است زکات است که برای آن هرگز از واژگانی تحقیرکننده ای چون جزیه استفاده نشده
6-در این بخش با شما موافقم بله هرکس فرار مالیاتی کنند مجازات می شود (البته مجازات انسانی نه مثل اسلام که شکل مجازاتش قطع ید یا بریدن دست و پا در جهت مخالف و... است.)
7-به شماره شش رجوع شود
تفسیر (نه ترجمه آیه) پایانی شما چنین می نماید که کل آیه یک دوستور مالیاتی بوده در حالی که طبق آیات قبل و بعد و کلا شان نزول آیه چنین تفسیری بسیار دور از ترجمه و اتفاقات رخ داده است
حتی با این وجود در این تفسیر هم نکات غیراخلاقی عیان است
در اسلام برای مسلمانی که مالیات (مثلا زکات) نمی پردازند قاتلوا گفته نشده است، که برخوردی تبعیض آمیز بین مسلمان و اهل کتاب است و مشخص می کند حتی اشخاصی که اهل کتاب نیستند با خطرات بیشتری رو به رو هستند.
فرض محال میکنیم که توانستید با آسمان ریسمان بافتن خشونت آشکار این آیه رو انکار کردید... باز به سوال بزرگ تری باید جواب بدید؛ اون هم اینکه مثلا چه چیز این آیه خاص و ویژه است که ادعا میکنید "وحی" و کلام خداست؟ مثلا چه چیز فوق العاده ای در این آیه هست که بتوان ادعا کرد جز خدا، هیچکس توان بیانش رو نداره؟!
به همین یک سوال جواب صحیح، منطقی و دور از تعصب بدید، من همین جا ایمان میارم!
[/quote]
اول که خیلی متاسفم که فرض شما، پیش زمینه ذهنی شماست. قاعده بر این است که کسی که خبر از پاسخ طرف مقابل ندارد، موضعی نگیرد. گارد حضرتعالی که فرض خود را "محال" می دانید و حتی بدون اینکه پاسخ مرا بدانید، آن را حاصل آسمان و ریسمان بافتن می دانید، نشان دهنده عدم آمادگی شما برای یک گفتگوی منطقی و بدور از تعصب است. من که هنوز صحبتی نکرده بودم، از کجا دانستید با آسمان و ریسمان بافتن است و از کجا دانستید که این کار محال است؟ البته با شناخت سال های قبل و با حساب کاربری دیگری که از حضرتعالی داشتم،-ضمن احترام به شما- چنین رویکردی بعید نبود. به واقع شما پیش از پاسخ من، پاسخ خود را گرفته اید و پاسخ دادن یا ندادن من کاری از پیش نخواهد برد.
جواب این هست که هیچ کجای قرآن در مقام تحدی نفرموده که آیه ای مثل قرآن بیاورید. بلکه فرموده اگر می توانید سوره ای مثل قرآن بیاورید.
وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ-23 البقره
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم شک دارید پس اگر راست مى گویید سوره اى مانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر خدا فرا خوانید
وگرنه "الم" هم یک آیه است. آیا بدین معناست که کسی نمی تواند آیه ای مثل آن بیاورد؟ صد البته می تواند و بلکه بهتر از این هم می تواند. کتابی که اگر یک واو را در آیه 80 سوره زخرف حذف کنید به کفر می کشد، اگر دو کلمه تجارت و لهو را در سوره جمعه جابجا کنید قطعا از جانب بشر می شود، در بسیاری از سوره های آن عدد 19 مثل رمزی نهفته است، تعداد تکرار ریشه کلمات دنیا و آخرت برابر 115 است، حروف بسم الله الرحمن الرحیم آن 19 تاست، تعداد واژه اسم در قرآن 19 تاست، تعداد الله بکار رفته، رحمن بکار رفته، رحیم بکار رفته همگی مضربی از 19 است و در آیه 30 سوره مدثر از 19 پاسبان سقر سخن می گوید، این نظم هندسی عظیم در طی 23 سال، پیش بینی آینده در سوره روم همه و همه از معجزات قرآن است.
قَاتِلُوا الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ
ترجمه چنین است که: با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز آخرت ایمان نمی آورند و آنچه خدا و رسولش حرام کرده اند را حرام نمی دانند و متدین به دین حق نمی شوند، بجنگید تا "به دستی" جزیه دهند و آنها خوار شدگان اند.
نکاتی که می توان از این آیه فهمید چنین است:
1: هدف، آن دسته از اهل کتاب هستند که خدا و معاد را قبول ندارند. ما می دانیم که اهل کتاب به خدا و قیامت معتقدند. پس کدام اهل کتاب منظور هستند؟ آن ها که اهل کتاب شناسنامه ای هستند.
2: "قاتلوا" باب مفاعله قتل است. باب های زبان عربی هر کدام معنای خاصی دارد. مثلا باب استفعال در دو معنای الف: طلب کاری کردن مثل استدعا، استغفار، استشهاد و ب: به معنای به چیزی کشانده شدن مثل استضعاف است. اما باب مفاعله به معنای مراوده و دو طرفه بودن کاری است. مثل معامله، مجادله، مناظره، مباحثه که دو طرف در آن مشارکت دارند. قتال هم به معنای کارزار و نبرد است که دو طرف دارد و "قاتلوا" به معنای "بجنگید" با واژه "اقتلوا" به معنای "بکشید" متفاوت است.
3:آنچه که خدا و رسولش حرام کرده اند کدام است؟ و کدام رسول منظور است؟ طبری در تفسیر خود معتقد است که منظور از رسول، رسول دین خودشان است. چیزی که این نظر را تقویت می کند این است که اگر منظور پیامبر اسلام بود، بایستی بر سر رسول، ال معرفه می آمد. وقتی نیامده، پس منظور رسول اسلام نیست و طبعاً و عقلاً رسول دین خود آنها می تواند باشد. فلذا به این معناست که حلال و حرام دین خود را نیز رعایت نمی کنند و این با عدم باور ایشان به خدا و آخرت نیز منطبق است.
4:بعید است که منظور از دین حق، چیزی غیر از اسلام باشد. ولی اسلام در قرآن، فقط اسلامی که می شناسیم نیست. بلکه هر نوع تسلیم بودن در برابر خداست. مثل آیه 67 آل عمران. آنجا که ابراهیم را مسلمان می نامد:
مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى بلکه حق گرایى مسلمان بود و از مشرکان نبود
حال آنکه اسلامی که می شناسیم از زمان پیامبر اسلام آمد. فلذا دین حق، هر نوع تسلیم بودن در برابر خداست.
5: جزیه از ریشه گَزیَت فارسی به معنای مالیات است. در فرهنگ برهان قاطع چنین آمده: گزیت زری باشد که حکام هر ساله از رعایا می گیرند و آن را خراج هم می گویند.
6: تا بدانجا که می دانم بجز مملکت اسلامی خودمان که دزدها را صدارت و ریاست می دهند، در سایر ممالک دنیا کسانی که مالیات نپردازند را تنبیه و تعذیر می کنند و چنانچه دست به سلاح ببرند، مورد برخورد قهری قرار می گیرند.
7: "عن یدٍ" را طبری "پرداخت نقد" تفسیر کرده است ولی با توجه به نکره آمدن "ید" و با توجه به اینکه ید در قرآن از جمله در "ید الله فوق ایدیهم" به معنای قدرت است، چرا که دست ابزار اعمال قدرت است، به این معنا باید باشد که قدرت و زور بکار رفته است و نظر تفسیری بازرگان هم همین است. طبعاً زور در زمانی بکار می رود که مالیات دهنده از پرداخت مالیات استنکاف ورزد. کسی که با میل و رغبت مالیات دهد که دیگر زور برایش بکار نمی رود.
با توجه به توضیحات بالا، برداشت زیر از آیه صحیح به نظر می رسد:
با آن دسته از اهل کتاب اسمی که به کتاب خود عمل نمی کنند و خدا و آخرت نمی شناسند و حلال و حرام دین خود را رعایت نمی کنند، بجنگید تا مالیاتشان را با اعمال قدرت از ایشان بگیرید و این ها افراد سرافکنده ای هستند.
و صد البته عزت برای مومنین است و سرافکندگی و ذلت برای گناهکاران.