رسته‌ها
مالش و تماس
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 18 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 18 رای
109 صفحه
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
109
آپلود شده توسط:
radniya
radniya
1394/04/22

کتاب‌های مرتبط

مرگ و معنا
مرگ و معنا
3 امتیاز
از 1 رای
Start with Why
Start with Why
4.5 امتیاز
از 6 رای
You Can Break That Habit and Be Free
You Can Break That Habit and Be Free
0 امتیاز
از 0 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مالش و تماس

تعداد دیدگاه‌ها:
34
این کتاب ظاهرا یک جلد از سری کتاب های دکتر توتیاست
اگر دوستان از این سری، مجلدات دیگری را هم دارند‌، خوشحال می شوم که به اشتراک بگذارند
اوّل از همه عرض شود؛ محتـوای این کتاب که توسّطِ مرحوم دکتر محمّد توتیـا با ادبیّاتی به سبک قدیم نوشته شده و برای همگان به راحتی قابل فهم نیست در ارتباط با تشریحِ عادات و رفتارِ منتسب به
امور جنسی ی معمول بین کودکان و نوجوانان و جوانان و حتّی برخی افراد میانسال و توضیح زیانهای جانبی و در آخر، راه پیشگیری و درمان آنها را بخصوص به پدران و مادران توصیه نموده است، نویسنده
در مقدمه ی این کتاب بطور مجمل گفته است؛ « این کتاب از اَشکال و نتایج مضرّ مناسبات تناسلی ی غیر طبیعی که دیناً، طبّاً و اخلاقاً منفـور می باشد بحث می کند »، امّا دوسـتان بحث نامربـوطی را
پیش کشیده اند که با توجّه به غیر مربوط بودن به عنوان و موضوعِ کتاب، و به درازا کشیدنِ تعبیراتِ غیر منطقی و غلط و غیر منطبق با معانی ی فرهنگ عامّه، برای یادآوری و حضـورِ ذهنِ مخاطبـانِ ناظـر
در دامنه ی بحثِ اشتباه و بی فایده، به نکاتی مسـتدل اشـاره می شود؛ تعـریف جامع و فراگیر کلمه ی زیبـائی و برگردانِ آن در همه ی فرهنگ ها و لغتـنامه های عالَم یکسـان است، تنـها تفـاوت آن در
شناخت ماهیتِ زیبا و زشت در برداشت ذهنی است، میلیـارد ها انسان مرده و زنده از اوّل خلقت بشـر تا به حال به هر زبان و نزد هر قومی، کلمه ی زیبـا را یکسـان متصوّر شده و می شـوند و خواهنـد
شد، هرگز یک نفر انسان سالم، بوی گند و متعفّن را بوی خوش که کنایه ای از زیبائی است، تداعی نکرده و نمی کند و اگر چنین اظهار نماید مورد استهزا قرار می گیرد، و برعکس رنگ و بوی خوش و با
طراوت و روحبخش گلهای باغ و بوستان را هیچکس به زشتی و اشمئاز یاد نکرده و نمی کند، در لغتنامه ی علّامه دهخدا کلمه ی زیبا اینگـونه تعریف شده است؛ " ... زیبـا به معنی ی نیکو و خوب است
که نقیض زشـت و بد باشد، جمیـل، حْسن، خوب مقابل زشت، نیکو، وسیم، خوبروی، قشنگ، خوشگل" و در فرهنگ معین زیبا به معنـای؛ " جمیل و صاحب جمال و خوشنما و آراسته و شایسته، هرچه
خوب و با ملاحت بْود و نیکو و آراسته باشد، نیکو، و ایضاً در سـایر لغتنامه ها نیز به همین معانی تأکید شده است، البته ممکن است در فهم موضـوعاتِ غیر مربوط به اشیاء و جا و مکان، تصوّرات گوناگون
و متفاوت، مورد پسـند عدّه ای قرار گیرد و یا مـورد قبولِ عدّه ی دیگری واقع نشـود ولی به هر حال در همه ی موارد،پسـندیدن و یا نپسندیدن؛ طِلقِ کلمه ی زیـبائی و یا زشـتی نیست مگر این که نفع و
ضرری در تبیین آن موضوعات وجـود داشته باشد که آنهم با پا درمیانی و اصلاح قابل تغییر است. مثلاً در حضور پزشکی حاذق، نسخه پیچی و تجویز دارو و اظهار نظر و دخالت از جانبِ فردی غیر شایسته
در اموری که در تخصّص وی نیست کار نا بجا و زشت و بر عکس تجویز دارو توسّط پزشک حاذق، امری روا و زیبا است، در اینجا کلمـات زشت و زیبـا، فقط اشاره به درست بودن و یا نادرسـت بودن موضوع
است و ربطی به زشـتی و بد قبـاره بودن و نیکوئی و حسن و جمال ندارد و مصطلحاً مورد استفاده قرار گرفته و علّت آن است برای ذکر این موارد، راوی کلماتی جایگزین زیبا و زشت نیافته است، علیهذا
زشتی و زیبائی و هر کلمات متداول دیگر را نمی توان و نباید برخلاف معنای مکتوب در فرهنگنامه ها و رایج در نزد عوام، به غلط و سرخود تعبیر و تفسیر کرد که کاری ناپسند و غیر عقلانی است.
جناب korouni
بنده از مشاهدات و تجربیات زندگی به آن نتیجه رسیده ام.
به نظرم هیچ علمی ارزشمندتر و یقینی تر از "تجربه" نیست.
من این پدیده را "فرهنگ لغت اختصاصی" نامیده ام.
البته بنده کاشف نخستین این موضوع نیستم, و افراد دیگری را هم میشناسم که به این نتیجه رسیده اند. مثلا داستان مشهور به "عنب و اوزوم و انگور" در مثنوی مولوی بیانی از همین واقعیت است.
اما به نظر بنده و بنابر تجربیاتم در دیالوگ هایی که با دیگران داشته ام و حتی در گفتگوهای دیگران با هم که من شاهد بوده ام, به این نتیجه رسیده ام که بحث ها و دعواهای بیهوده ی اینچنینی منحصر به افراد با زبانهای متفاوت(عربی و ترکی و فارسی و...) نیست بلکه ممکن است دو فارسی زبان هم, زبان یکدیگر را نفهمند.
همین چند وقت پیش با برخی دوستان در زیر کتاب "اثبات وجود خدا" درباره ی "عرفان" و "معنا" گفتگو میکردم و این حقیقت را دریافتم که بنده نمیتوانم با استفاده از "کلمه", این مفاهیم را به دیگران بفهمانم. اما وقتی برایشان توضیح میدهم, انگار به خودم تعلیم میدهم.
خوشبختی در نزد بنده همان بدبختی نزد فرد دیگری است!
همینطور عشق, زیبایی, وجود, عدم, آزادگی و احترام و...
بعضی ها سکس را زشت میشمارند و برخی ها زیبا.
ببینید همین کلمه ی "احترام" را که جناب امینی وقتی خواستند تعریفش کنند از کلمه ی "سرزنش" استفاده کردند!
یعنی ایشان وقتی میگویند که "به عقایدم احترام بگذار"
منظورش این است که "من را به خاطر اعتقاداتم سرزنش نکن"!
درحالیکه در نزد بنده کلمه ی "احترام" تعریف دیگری دارد.
در بسیاری از موارد, زبان و کلمه قاصر است از رساندن منظور. و باز هم در بسیاری از موارد, گوش ها ناتوانند از دریافت معنا و هدف گوینده.
واقعا خنده ام میگیرد از این خاصیت مسخره ی "کلمه"
هر روز بیشتر از دیروز به ارزش "سکوت" پی میبرم.
به این نتیجه رسیده ام که بهترین, نویسندگی, نوشتن برای خود است. و بهترین گفتگو, "حدیث نفس" است.
من برای خودم مینویسم. یا به قول صادق هدایت, برای "سایه ی خودم" مینویسم.
اقای korouni
.
.
بسیار علاقه مند هستم که بدون توضیح و شکافتن , یک راست به انچه که مَد نظرتان است, جهش کنم, اما فعلا امکان پذیر نیست و کماکان باید چند نکته را روشن کنم.نکته ی اول , میگویید که در کلیت حرفتان را قبول دارم اما قضیه خیلی باز
-
و بیحساب نیست, خب در ابتدا باید کمی جزئیات و کلیات را شرح دهم, نکته ی جالبی که میخواهم به آن اشاره کنم این است که تمام بحث ها و جدل ها بر سر جزئیات است.توجه کرده اید که این همه جنگ برای خدا از چه سرچشمه
-
میگیرد؟ان ها تمامشان کلیت را که خداوند است قبول دارند,لیکن این جزئیات است که همیشه مشکل میافریند و از نظرم جزئیات مهمتر از کلیات است.هیچ زمان نمیتوان کل را شرح داد بدون انکه وارد جزئیات شد.
-
در واقع چون نمیتوانیم کل را شرح دهیم,از جزئیات سخن میگوییم و یا به بیانی دیگر, جزئیات, کلیتی است کوچک شده.بس از شاخه شاخه شدن بحث تعجب نکنید و ان را بیهوده نپندارید ,چرا که راهی جز ان نیست که از کوچک ها شروع کرد تا به بزرگ رسید.
-
معمار و متفکر المانی, لودویش میس فن در روهه معتقد بود که شیطان در جزئیات است,چرا که مردم بر سر کلیات به توافق رسیده اند.این جمله کوچک بسی راز ها در خود نهان کرده . اگر میگویید که بعضی
-
از تعاریف جامع زیبایی مانعی ندارد ,این سخن کاملا درست است. با این حال فرهنگ لغت را بگشایید و به دنبال لغت زیبایی و همانطور که میگویید هنر بگردید,مطمئنا لبخند میزنید,چرا که کاملا میتوان ضعف را در توضیح آن کلمه
-
حس کرد. در فرهنگ لغت معین اگر اشتباه نکنم , زیبایی را به جمیل بودن معنا کرده. برای من بسیار جالب بود.حال که بدنبال تعاریف هستید, و معتقدهستید بعضی از چیز ها قواعد و تعاریف مشخصی دارند, بنده از شما میخواهم
-
که یک چیز مشخص و قاعده دار را برایم تعریف کنید.از چیز های بسیار معمولی. برای من "سنگ" یا "رنگ زرد" , یکی را به میل خودتان تعریف کنید.اگر شما تعریف مشخصی از اینها داشتید, بنده زیبایی سکس را برایتان شرح میدهم.
.
جاوید باشید.
جناب در حال تغییر عزیز و ارجمند
در کلیت حرفتان را قبول دارم.به نسبی بودن و پلورالیسم (تکثر) اشراف دارم. می دانم زیبایی تعریف جامع و مانع ندارد اما قضیه خیلی هم باز و بی حساب نیست به هر حال برای همین زیبایی اشل هایی وجود دارد. جز زیبایی هنر و شعر و خیلی مفاهیم دیگر نیز چنینند و تعریف جامع ندارند اما هر کدام قواعد و تعاریفی دارند.
اما یک نکته ی دیگر، فراتر از بحث تعریف اصولا وارد کردن مقولاتی مثل زیبایی و یا آنچه دوست عزیز دیگرمان فرمودند یعنی آزادگی را در این بحث مفید به فایده ندیدم. بحث خیلی گسترده و شاخه به شاخه شده است.
امروز هر انسانی با دایرةالمعارف خاص خودش با دیگران گفتگو میکند.

دوست عزیز این نظر شخصی شماست یا نتیجه پژوهش علمی دیگری؟! لطفا اگر تز خوتان است دلایل علمی ارائه دهید و اگر از دیگری ست منبع! اگر هم سخن دلی و بدون پشتانه علمی است که هیچ...
آزادی، حریت، آزادگی، بی بند وباری، اسارت ناپذیری، رهایی و... اینها جز مشتی از "کلمات" نیستند، که هر کسی ممکن است تعریف خاص خود را از این کلمات داشته باشد. ممکن است کلمه ی "آزادی" در فرهنگ لغت بنده، مترادف با کلمه ی آزادگی در فرهنگ لغت شما باشد.

الان نوشتن برای من سخت است نمی دانم از این کلمات همان معنی در ذهن مرا درک می کنید یا معنی دیگری را؟ بیایید یک توافق بکنیم چیزی هست به ام زبان فارسی که طی قرون واعصار هر کلمه در یک دستگاه نشانه شناسیک در آن معنی خاصی گرفته اند. بیایید مثل عامه مردم همان نشانه شناسی را قبول کنیم.
در این دستگاه هر فرد با سه عالم سر و کار دارد. عالم ذهن، عالم زبان، و عالم خارج. در عالم خارجیک شکل داریم مثلا چیزی ک از زمین می روید برگ و تنه و آوند و شاخه و... دارد. تصویر این شکل در عالم ذهن نقش می بندد و در عالم زبان بل لفظ درخت در فارسی یا شجر در عربی نامگذاری می شود. کلمه در عالم زبان یک ( دال ) است و در عالم خارج آن وجود (مدلول) است و رابطه بین این دو دلالت. نام داررد. در حقیقت همه مفاهیم اشکال و... در نظا زبانی و نشانه شناسیک و منطقی دال های مشخصی همواره بر مدلول مشخصی دلالت دارند و این را نمی توان امری شخصی دانست.
اگر بحث تکراری بود معذرت می خواهم!
با سلام و درود خدمت دوستان و irani222
اگر کسی نخواهد به نظر مردم احترام بگذارد پس من هم دلیلی نمیبینم به نظر آن شخص احترام بگذارم
اما از تعریف احترام یا بهترش کنم منظور دقیقتر من از احترام : نباید کسی رو به خاطر عقایدی که دارد سرزنش کنیم حتی اگر عقایدش غلط جلوه کنند و نتیجه گیری اینکه لازم نیست کسی را به خاطر عقایدی که دارد مجازات کنیم
ولی مشکل اینجاست که بعضی افراد عقایدی دارند که اصلا با جامعه همخوانی ندارد مثلا کسی میخواهد در خیابان های ایران بدون لباس راه برود که حتی شاید مخالفان حجاب هم با این فرد مخالف باشند
اینجاست که دموکراسی و جوامع به وجود می آیند و باید به نظر اکثریت جامعه احترام گذاشته شود مثلا اگر اکثریت جامعه ای عقیده داشته باشند که میشود در خیابان بدون لباس راه رفت لازم نیست من و شما بیاییم و قوانین این جامعه را تغییر بدهیم بلکه میتوانیم در همان جامعه نظرات به نظز خودمان صحیح را ابراز کنیم تا اگر مورد موافقت افراد اون جامعه قرار گرفت قانون تغییر کند
و اگر هم دوست ندارید در چنین جامعه ای زندگی کنید باز هم این اختیار رو دارید که جامعه ای دیگر را برای زندگی انتخاب کنید
از مقدمه کتاب:
در این کتاب محاذیر افعال شنیعه که بالطبیعه ممنوع میباشند تعداد گردیده، زیرا کتمان آنها هیچ فایده ای ندارد و بایستی اعمال بدی که انسان را دچار ضلالت میکند یکی یکی شمرد و مخاطرات حاصله و دیوانگی هایی که تولید مینماید علنا نشان داد و بدین ترتیب به ترقی معنویات و مراتب اخلاقی ملت کوشیده و محسنات را تقویت نمود.
جناب korouni دوست من
.
.
ابتدا باید چند چیز را روشن کنم قبل از ان که وارد بحث شویم, نکته ی اول این است که کلمه ی زیبایی تعریف مشخصی ندارد, مانند کوه نیست که بتوان تا ان را دید, به آن اشاره کرد, همانطور که بیان فرمودید به عدد
-
انسان ها میتوان تعریفی از زیبایی ساخت,چون زیبایی که از نظر من باشد , گاهی زشت از نظر شماست, زیبایی را شاید مانند آب بتوان تعریف کرد که وقتی درون هر ظرفی میریزند به همان شکل در خواهد امد, پس یک شخص
-
هوشمند خواهد پرسید , شکل خوده آب چیست؟زیبایی در هر چیزی وجود دارد حتی در زشتی, از میکل آنژ مشهورترین مجسمه ساز قرون وسطی پرسیده شد که چگونه مجسمه هایی به این زیبایی ساخته ای و زیبایی از نظر تو چیست؟
-
پاسخ داد که من به هر سنگی نگاه میکنم, مجسمه را در آن ساخته میبینم و تنها اضافات آن را میچینم و انچه که اضافات و زشتی های ان را برگرفتی, چیزی جز زیبایی نخواهد ماند.اگر چشمی برای دیدن در زیبایی داشته باشی
-
اگر چشمانت را برای دیدن زیبایی تنظیم کرده باشی, حتی از مخرب ترین چیز ها,ظرفیتی از زیبایی خواهی یافت,لیکن توضیح بیشتر شاید خسته کننده باشد.نکته ی دوم در بُعد جملات بعدی که فرمودید,باید عرض کنم که من چیزی را ناقص,
-
و نیمه نخواهم گفت واگر بنا کنم به توضیح کامل آن, حتما نظری از من باقی نخواهد بود و حذف خواهد شد, حداقل این گذینه را بار ها سنجیده ام.
.
جاوید باشید.
هرچند من درباره خود این کتاب نمیخواهم نظری بدهم(و این کتاب را نخواهم خواند) ،اما همه دوستان تا اندازه ایی درست میگویند ،
حتی از دید علمی نیز انسان را میتوان حیوان تکامل یافته دانست ، پس کسی خود را انسان میشمارد باید بکوشد تا از حیوانیت دورتر شود ،
همه آرمان حیوانها و مردم وحشی در خوردن و آمیزش و جفتگیری خلاصه میشود، در حالیکه بهترین و بالاترین دستآوردهای انسان بسوی خوشیهای ذهنی گرایش دارد
اروتیک (هر چه که مربوط به شهوت باشد) هر چند تا اندازه ایی که سالم باشد خوب است ولی هیچگاه نمیتواند و نباید آرمان فردی و اجتماعی باشد زیرا که نیازهای بدنی چه در خوردن باشد و چه در شهوت جنبه حیوانی ماست و انسان نباید خودش را دوباره به سطح حیوانیت که از آن تکامل یافته بوده، فرو بیاورد
آزادی در نهادش مفهومی منفی است و آزادی مثبت بی معنی است (برهان از شوپنهاور است) زیرا هر جا که ستیز برای فرارفتن از محدودیت باشد سخن از آزادی پیش میاید ، اما این محدودیت ها بستگی به توان ذهنی و بدنی هر کس دارد
پس مفهوم آزادی برای حیوانها یا آدمهای با ذهنی محدود، با آزادی برای انسانی فرهیخته از زمین تا آسمان فرق میکند
مالش و تماس
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک