اسرار سقوط احمدشاه
نویسنده:
رحیم زاده صفوی
درباره:
احمدشاه قاجار
امتیاز دهید
به کوشش: بهمن دهگان
یازدهم آبان ۱۳۰۲ شمسی احمد شاه آخرین فرد سلسلهٔ سلاطين قاجار به سومین و واپسین سفر اروپائی خود میرود، سفری که بازگشتی بدنبال ندارد لیکن آغازی است برای پایان سلطنت او و دودمانش سردار سپه که با دسیسه انگلیسیان، گام به گام و بدقت برای کسب قدرت در تلاش است، فریبکارانه احمد شاه را تا مرز کرمانشاه همراهی می کند. سلطان سست عنصر و سست ارادهٔ قاجار که سبب سفر خود را رسماً معالجه اعلام میکند، مسافرت فرنگ را گام و مجالی میداند برای ایجاد امکانات بهتر مبارزه با رضاخان اما بسیاری از سیاستمداران و آزادیخواهان ایران، این سفر را نشانه ترس و بزدلی شاه جوان و در واقع فرار از ایران برای حفظ پولهای هنگفتش می دانند. سردار سپه که میدان را برای ترکتازیهای خود از خصم خالی میبیند هوشیارانه از این فرصت سود میجوید تا با سرکوب مخالفین، به اهداف خود نائل آید.
مجلس دوره پنجم مجلس سرنوشت ساز و قاجار برانداز، در بیست و دوم بهمن ۱۳۰۲، توسط برادر و ولیعهد شاه محمد حسن میرزا افتتاح میشود. سید حسن مدرس، نماینده اول تهران از همان آغاز پرچم مخالفت با دیکتاتوری رضاخان را بدست میگیرد و اندک زمانی بعد در فروردین ۱۳۰۳، با جمعی از همفکران خود، گروه كوچك ولى نيرومند و پر سرو صدای «اقلیت» را بوجود می آورد. از سرشناسان این اقلیت چهارده نفرى، ملك الشعراء بهار، حسن زعیم، اسماعیل عراقی، حائری زاده یزدی، محیی الدین شیرازی، علی کازرونی اخگر و دیگران هستند.
یکی از نخستین و مهمترین اقدامات اقلیت برای مبارزه با رضا خان، ترغیب احمد شاه است جهت بازگشت به ایران. آنان چنین میاندیشند که بازگرداندن و تقویت شاه دموکرات منش و مشروطه خواه با همراهی اقلیت مبارزه جوی مجلس و پشتیبانی اقشار گسترده و گوناگون مردم، می تواند سد استواری در برابر سلطه طلبی روزافزون رضا خان باشد.
برای مأموریت خطیر و دشوار بازگرداندن احمد شاه به ایران کسانی نامزد میشوند. لیکن در پایان اندیشه ها، به گزینش محمدحسن میرزا نایب السلطنه و تأیید مدرس، رحیم زادهٔ صفوی انتخاب میشود.
این کتاب ماموریت صفوی است از این ماموریت و شرح مسافرت او به اروپا.
بیشتر
یازدهم آبان ۱۳۰۲ شمسی احمد شاه آخرین فرد سلسلهٔ سلاطين قاجار به سومین و واپسین سفر اروپائی خود میرود، سفری که بازگشتی بدنبال ندارد لیکن آغازی است برای پایان سلطنت او و دودمانش سردار سپه که با دسیسه انگلیسیان، گام به گام و بدقت برای کسب قدرت در تلاش است، فریبکارانه احمد شاه را تا مرز کرمانشاه همراهی می کند. سلطان سست عنصر و سست ارادهٔ قاجار که سبب سفر خود را رسماً معالجه اعلام میکند، مسافرت فرنگ را گام و مجالی میداند برای ایجاد امکانات بهتر مبارزه با رضاخان اما بسیاری از سیاستمداران و آزادیخواهان ایران، این سفر را نشانه ترس و بزدلی شاه جوان و در واقع فرار از ایران برای حفظ پولهای هنگفتش می دانند. سردار سپه که میدان را برای ترکتازیهای خود از خصم خالی میبیند هوشیارانه از این فرصت سود میجوید تا با سرکوب مخالفین، به اهداف خود نائل آید.
مجلس دوره پنجم مجلس سرنوشت ساز و قاجار برانداز، در بیست و دوم بهمن ۱۳۰۲، توسط برادر و ولیعهد شاه محمد حسن میرزا افتتاح میشود. سید حسن مدرس، نماینده اول تهران از همان آغاز پرچم مخالفت با دیکتاتوری رضاخان را بدست میگیرد و اندک زمانی بعد در فروردین ۱۳۰۳، با جمعی از همفکران خود، گروه كوچك ولى نيرومند و پر سرو صدای «اقلیت» را بوجود می آورد. از سرشناسان این اقلیت چهارده نفرى، ملك الشعراء بهار، حسن زعیم، اسماعیل عراقی، حائری زاده یزدی، محیی الدین شیرازی، علی کازرونی اخگر و دیگران هستند.
یکی از نخستین و مهمترین اقدامات اقلیت برای مبارزه با رضا خان، ترغیب احمد شاه است جهت بازگشت به ایران. آنان چنین میاندیشند که بازگرداندن و تقویت شاه دموکرات منش و مشروطه خواه با همراهی اقلیت مبارزه جوی مجلس و پشتیبانی اقشار گسترده و گوناگون مردم، می تواند سد استواری در برابر سلطه طلبی روزافزون رضا خان باشد.
برای مأموریت خطیر و دشوار بازگرداندن احمد شاه به ایران کسانی نامزد میشوند. لیکن در پایان اندیشه ها، به گزینش محمدحسن میرزا نایب السلطنه و تأیید مدرس، رحیم زادهٔ صفوی انتخاب میشود.
این کتاب ماموریت صفوی است از این ماموریت و شرح مسافرت او به اروپا.
آپلود شده توسط:
hanieh
1393/06/28
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اسرار سقوط احمدشاه
سیاست ما عین دیانت ماست
این جملۀ سیدحسن مدرس به یکی از معروفترین گزینگویههای سیاسی ایران تبدیل شد:
«سیاست ما عین دیانت ماست».
البته اگر از نقلکنندگان این جمله بپرسید این جمله به چه معناست، بعید است بتوانند دقیق برای شما توضیح دهند منظور مدرس چه بوده است...
به همین دلیل، این جمله معنایی پیدا کرده و جایی به کار رفته است که اصلاً مورد نظر مدرس نبود..
معنایی که امروز از این جملۀ مدرس برداشت میشود این است که «سیاست ما باید کاملاً دینی (یعنی اسلامی) باشد»..
به همین دلیل، این جملۀ مدرس را نشانۀ «اسلامگرایی ناب» مدرس دریافت و تصور میکنند مدرس میخواسته است بندبند سیاست را به معنایی که امروز میفهمیم اسلامی کند...
در این نوشته میخواهیم بگوییم، این جملۀ مدرس اتفاقاً نه تنها به معنای «اسلامگرایی» نیست، بلکه منظور از آن کاملاً «ملیگرایی» است...
مدرس این جمله را در ترویج «ملیگرایی» بیان و تبیین کرد.
مدرس دشمن شمارۀ یک سردارسپه (رضاخان) بود.
او برای اینکه دست رضاخان را از قدرت کوتاه کند، هر چه در توان داشت گذاشت، حتی جانش...
این میزان سازشناپذیری او هم به ایدئولوژی سیاسیاش ربط داشت و هم به شخصیتش...
یکی از منازعات جالب و خواندنی تاریخ ایران، همین نزاع مدرسـرضاخان است که نزاعی اصیل و پرمعناست...
در زمانۀ ما، مدرس مصادرهبهمطلوب شده است و تصوری دربارهاش ترویج میشود که با خود مدرس سازگار نیست...
محمد مصدق چهل سال انتظار کشید تا خیابان باریک و کوتاهی به نامش شود، اما نام مدرس پس از انقلاب بر بزرگراه شاهنشانی گذاشته شد تا هیچگاه فراموش نشود...
پیش از هر چیز باید دکترین سیاسی مدرس را شناخت.
مشکل اصلی مدرس نفوذ قدرتهای بیگانه بود.
او معتقد بود باید به شیوۀ «موزانۀ منفی» (یا به تعبیر خودش، «موازنۀ عدمی») جلوی حضور همۀ قدرتهای بیگانه را گرفت و در این مورد هیچ تسامحی نمیشناخت...
ریشۀ اصلی درگیریهای سیاسی او هم اغلب همین بود.
میگفت: «هر دولتی بخواهد رنگ یکی از قدرتها را داشته باشد، من با او مخالفت میکنم، خواه رنگ شمال [= روسیه]، خواه رنگ جنوب [= بریتانیا] و خواه رنگ آخر دنیا [= آمریکا].»
جملۀ «سیاست ما عین دیانت ماست» هم ریشه در همین دارد.
ماجرا از این قرار بود که مدرس ۲۱ خرداد ۱۳۰۲ برای استیضاح دولت مستوفیالممالک سخنرانی میکرد.
او به شخص مستوفیالممالک علاقه داشت، اما دقیقاً مشکلش با او این بود که فکر میکرد نمیتواند جلوی نفوذ بیگانگان را بگیرد.
مدرس در نطق استیضاح خود نقل میکند که در دیدار با صدراعظم عثمانی گفته بود:
«اگر کسی بدون اجازۀ ما وارد سرحد ایران شود...
او را با تیر میزنیم، خواه کلاهی باشد، خواه عمامهای، خواه شاپو به سر داشته باشد.
بعد که گلوله خورد و زمین خورد، دست میکنیم ببینیم ختنه کرده است یا نه (خندۀ حضار)، اگر ختنه کرده بود بر او نماز میخوانیم، اگر ختنه نکرده، او را دفن میکنیم...
دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما.»
این جمله در این بافت گفته شد.
یعنی هر کسی به خاکمان تجاوز کند، مسلمان و نامسلمان، میکشیم و معیارمان «ایران» است نه «مسلمان بودن».
آن زمان مردم بیشتر غیرت دینی داشتند تا غیرت ملی.
دوگانۀ مسلمانـنامسلمان برایشان مهمتر بود تا دوگانۀ ایرانی غیرایرانی.
بنابراین، سیاست ما عین دیانت ماست، بیشتر ترویج ملیگرایی بود تا ترویج اسلامگرایی.
زمانی که مدرس فعالیت سیاسی میکرد، یعنی حوالی ۱۳۰۰، نه در ایران و نه در هیچ کشور اسلامی، جریان «اسلامگرایی» به عنوان پدیدهای سیاسی وجود نداشت.
اسلامگرایی پدیدهای متعلق به بعد از جنگ جهانی دوم است (دهههای سی و چهل).
رحیمزادۀ صفوی، معتمد مدرس که به فرانسه رفته بود تا احمدشاه را راضی کند به ایران برگردد و جلوی رضاخان بایستد، نقل میکند مدرس اصلاً نقشی سیاسی برای روحانیون قائل نبود و روزی که روحانیون از مدرس پرسیده بودند از ما چه کاری برمیآید، مدرس گفته بود «فقط دعا».
مدرس با آنکه به عنوان نمایندۀ علما در مجلس حضور یافته بود (در نقشی معادل شورای نگهبان امروزی)، اما با سیاسی شدن روحانیان مخالف بود.
وقتی مدرس به عثمانی رفته بود و با وزرا و سلطان عثمانی دیدار کرد، ترکها پس از گفتگو گفتند «چای عجم» بیاورید.
مدرس از این تعبیر برآشفته شد و گفت: «کلمۀ "عجم" تحقیر نژاد غیرعرب و ایرانی است...
ما ایرانیها نوابغ و مشاهیری داشتهایم که به تمدن و فرهنگ عرب و اسلام خدمات شایانی کردهایم.
سزاوار نیست تحقیر شویم.
لذا خواهشمندم لغت "عجم" را از قاموس زبان خود خارج کنید و به جای آن کلمۀ "ایرانی" را انتخاب فرمایید».
منبع نقلقولها: اسرار سقوط احمدشاه، رحیمزادۀ صفوی، ۹۰-۹۱؛ مدرس، حسن مدرسی، شانزده،۱۶۲،۵۵
فرار از مسئولیت به معنای دموکرات بودن وپایبندی به مشروطه نمی باشد.
[/quote]
اگر قانون اساسی مشروطه مطالعه کرده باشید میفهمید که اختیارات و در نتیجه پاسخگویی و مسئولیت پذیری شاه مشروطه بسیار اندک است و بیشتر جنبه نمادین دارد تا حتدی که دکتر مصدق، شاه را مقام بی مسئولیت میدانست.
نمی خواهم بگویم احمدشاه دموکرات بود ولی مسلما پادشاهی نبود که در امور مملکتی دخالت کند و انچه در دوران احمدشاه رخ داده است بیشتر نتیجه ی عملکرد مجلس علما و قزاقهاست.احمد شاه پادشاهی بود که نمیخواست شاه باشد. وگرنه می توانست مثل پدر و یا رضا خان در همه ی امور دخالت کند.به نظرم ایران لیاقت پادشاه آرام و دموکرات را ندارد چه در زمان احمدشاه و چه در زمان محمدرضا شاه جوان.
شاه جواب مثبت داد. شاهرخ با کمال احترام به عرض رسانید: پس بدانید همان روز پس از انجام مراسم سوگند خوردن و پس از آنکه خداوند قادر متعال را گواه گرفتید که همیشه حافظ حقوق و آسایش ملت ایران باشید،(2) پیشانی مبارکتان به شدت عرق کرد، به طوری که دستمالی از جیب درآورده و عرق پیشانی خود را با آن دستمال پاک کردید. هنگام ترک جلسه فراموش کردید آن دستمال را با خود ببرید و روی میز خطابه جا گذاشتید و ما همان دستمال شاهانه را به یاد آن روز تاریخی کماکان در اداره کارپردازی نگاه داشتهایم. اعلیحضرتا، آیا مفهوم سوگند آن روز اعلیحضرت همین است که مردم تهران امروز از گرسنگی در کوی و برزنها بیفتند و بمیرند، در حالیکه انبارهای سلطنتی از آذوقه و مایحتاج آنها پر باشد؟
http://www.khabaronline.ir/detail/197001/Politics/government
و
http://gozarestan.ir/show.php?id=188
فرار از مسئولیت به معنای دموکرات بودن وپایبندی به مشروطه نمی باشد.