رازهایی در دل تاریخ: شاه اسماعیل شاعر نبوده و دیوانی هم نداشته است
نویسنده:
فیروز منصوری
درباره:
شاه اسماعیل اول
امتیاز دهید
هنوز توضیحاتی برای این کتاب ثبت نشده
آپلود شده توسط:
a_h_allame
1393/04/03
دیدگاههای کتاب الکترونیکی رازهایی در دل تاریخ: شاه اسماعیل شاعر نبوده و دیوانی هم نداشته است
آدام اولئاریوس آلمانی که از طرف دربار فردریک فن هلشتاینبه عنوان منشی سفارت به روسیه و ایران فرستاده شده و از نوامبر 1636 تا فوریه 1638 درایران مقیم بوده است. اولئاریوس در ضمن توصیف ضیافتی که شاه صفی برای سفرا داده بود،میگوید: وقتی ضیافت تمام شد، ایشیک آقاسی باشی به ترکی فریاد زد: سفره حقینه، شاهدولتیه، غازیلر قوتینه، الله دیلم الله الله، و حاضران کلمات الله الله را تکرار کردند. همو مینویسد زبان ترکی بقدری دردربار اصفهان اهمیت دارد که آنجا بندرت یک کلمه فارسی به گوش میخورد. همین مؤلفباز میگوید که ایرانیان آثار شعری خوبی به ترکی و فارسی دارند و اسامی شعرایی از قبیلنسیمی، نوایی و فضولی را در ردیف فردوسی و حافظ و سعدی میآورد.
شوالیه ژان شاردن که مدت یازده سال (70 ـ 1664 و 77 ـ 1671) در ایران بوده، مینویسد:«ترکی زبان قشونو دربار است، و زنان و مردان منحصراً به ترکی سخن میگویند، خصوصاً در خانوادههایاشرافی. علت این امر آنست که خاندان (صفوی) از مناطق ترک زبان و از میان ترکمانان که زبانمادریشان ترکیست برخاستهاند.
سانسون که به نمایندگی از طرف پاپ به سال 1683 به ایران آمده و سه سال در اصفهان مقیمبوده است، ضمن بحث از اعتقاد ایرانیان به قدرت معنوی شاه و منزه بودن وی از معاصیمیگوید: آنان در ضمن هر صحبتی عبارت «قربان اولیم، دین ایمانوم پادشاه، باشینا دونیم» رابکار میبرند.
انگلبرت کمپفر آلمانی که به سال 1684 همراه هیئتی با سفیر سوئد به ایران آمده و سمتمنشیگری و طبابت را داشته است، راجع به ترکی مینویسد: «زبان ترکی دربار بیشتر زبان مادریخاندان سلطنت است تا مردم عادی... سخن گفتن به این زبان از طریق دربار در میان خانوادههایاعیان و اشراف بقدری گسترش یافته است که اکنون ندانستن آن برای کسی که از امتیازیبرخوردار باشد، اسباب شرمندگیست.
محمد طاهر وحید در ضمن وقایع سال 1070 سلطنت شاه عباس ثانی مینویسد: چوندرویش مصطفی ارادة مراجعت به وطن مالوف (الکاءروم) داشت، رقم اشرف به خط مبارک بهاسم حاجی منوچهرخان بیگلربیگی شیروان... در سلک تحریربل سمط اعجاز کشیدند و سواداماننامه را که به ترکیست نقل میکند. زبان و سبک ساده و بیتکلف این اماننامه نمونهزبان احکام و فرامینی است که ترکی در دوره شاه اسمعیل و شاه طهماسب صادر میشدهاست. این زبان حد وسطیست میان زبان گفتار و گفتگوی روزمره و زبان مطنطن و پرتکلفیکه در مکاتبات و مراسلات رسمی بین ایران و اروپا از دوره شاه عباس اول به بعد، به تقلید ازمنشیان عثمانی رواج داشته است. به عنوان مثال میتوان به عناوین دو نامه زیر اشاره کرد: نامهشاه صفی به فردیناند ثانی امپراتور اتریش و پادشاه مجارستان. و نامه شاه سلطان حسین بهفردریک اکسدوس (اوگوست) دوک ساکسونی و پادشاه لهستان.
ماجرای بکتاشی بودن دیوان چیست؟
خوشبختانه کتاب کوپرولو در سال 85 توسط آقای توفیق.ه . سبحانی( از نویسندگان دایره المعارف بزرگ اسلامی) با نام " صوفیان نخستین در ادبیات ترک" از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی منتشر شده است و از اینترنت نیز قابل دانلود است. در این کتاب مرحوم کوپرولو با نگاه نقادشان سخن بسیار دقیقی مطرح کرده اند. در کتاب ترجمه شده مذکور کوپرولو در دو جا( در پاورقی ص 332 و ص 398) ذکر نامی از شاعری با تخلص خطایی میکنند.شاعر مذکور یک شاعر عثمانی است که در دیوانش عقاید بکتاشی و حتی الوهیت استرآبادی موج میزند ولی شاعر مذکور تنها تخلص خطایی دارد و شاه اسماعیل صفوی نیست.
متن پاورقی این است: " به روایت متفقانه تذکره ها " خطایی" تخلص شاه اسماعیل صفوی استمع الوصف همه ی آثاری را که تخلص خطایی دارند نباید مربوط به شاه اسماعیل بپنداریم.همانگونه که در میان شاعران کلاسیک افراد مختلفی تخلص واحدی به کار میبرند،به این مساله در میان شاعران خانقاهی هم برمیخوریم،مخصوصا در میان بکتاشیان...ص 398"
بله! ماجرا این است که در وجود دیوان ترکی شاه اسماعیل شکی وجود ندارد ولی نکته این است که ما چند شاعر با تخلص خطایی داریم و یکی از آنها که دیوان پرو پیمانی دارد بکتاشی است!!! و بخاطر همین است که اکثر اشعاری که جناب منصوری برای اثبات بکتاشی بودن خطایی می آورند اصلا در دیوان شاه اسماعیل وجود ندارد. این ماجرا نه تنها در کتاب کوپرولو بلکه در کتاب دانشمندان آذربایجان مرحوم تربیت( که در این سایت هم موجود است)صص 136-137 هم آمده است. تربیت پس از ذکر نام از دیوان شاه اسماعیل صفوی با تخلص خطایی از شاعر دیگری با همان تخلص نام میبرد که نزدیک به عهد شاه اسماعیل بوده است که یوسف و زلیخایی به نام سلطان یعقوب(آق قویونلو؟) به ترکی به نظم کشیده است.تربیت میگوید نسخه ای از این کتاب در دست خودش است( دانشمندان ص 137)محمد علی مشکور مینویسد این خطایی به قول فون هامر مشتسرق همان است که در تاریخ شعرای عثمانی به سال 936 درگذشته است.(نظری به تاریخ آذربایجان ص 233)آقای منصوری کاملا تعمدا با وجود اینکه این منابع در دستشان بوده و حتی به همان صفحات ارجاع هم داده اند نخواسته اند این حقیقت را که ما با چند خطایی طرف هستیم و نه یک خطایی،بگویند زیرا در آن صورت کشف بزرگ ایشان و رازگشلیی شان از تاریخ بالکل بی ثمر میشد.
در جایی دیگر هم اشاره میکنند که کوپرولو (کاملا به حق)نوشته است که مناقب الاسرار و بهجه الاحرار که منسوب به شاه اسماعیل است از او نیست ولی نمی نویسند که همان آقای کوپرولو دو خط بعدش از نسخه ی دیوان کامل ترکی شاه اسماعیل صفوی که در موزه بریتانیاست نام میبرند(صوفیان نخستین ص 332) و در کتابشان چنین مشتبه میکنند که گویا کوپرولو وجود دیوان شاه اسماعیل را نفی کرده است(در صورتی که ایشان مناقب الاسرار را متعلق به شاه اسماعیل نمیدانند نه دیوان ترکی اش را)این مشتبه کردن امر باعث شده است حتی مولف کتاب شاه اسماعیل اول هم دچار سردرگمی شوند(شاه اسماعیل اول ص 750)
کلام آخر:ممکن است در خود دیوان چاپ شده شاه اسماعیل (که بعد از انقلاب در ایران چاپهای زیادی داشته)از شاعران دیگر و حتی همان خطایی بکتاشی هم اشعاری وارد شده باشد علتش هم شهرت این شاعر بوده است که دیگران چه بسا خواسته انداشعار خود را به آن علاوه کنند همانطور که در ادبیات ترکی آنچه به نام دیوان حکمت شیخ احمد یسوی یا دیوان یونس امره یا حکیم آتا یا در فارسی دیوان غزلیات شمس و حافظ و رباعیات خیام و حتی احادیث جعلی در کتب حدیثی وارد شود ولی این به این معنی آن نیست که کل دیوان یا یک کتاب حدیث باطل باشد.
و اما نقد:
آقای منصوری و درد بی درمان منابع ایرانی:
آقای منصوری نمیداند در مقابل این همه منابع ایرانی دست اول(که یکی از آنها به دست فرزند شاه اسماعیل نوشته شده است)چه کند؟آیا سام میرزا،فخری هروی،مولف جهانگشای خاقان،اسکتدر بیک(که ایشان آن را از قلم انداخته اند)پیرزاده ی زاهدی مولف سلسله النسب که همگی به صراحت از دیوان ترکی شاه اسماعیل ذکر کرده اند،دروغگویند یا دست عثمانی ها در کار است؟ اصلا همین محققان معاصر ایرانی مانند اقبال آشتیانی( در مقاله زبان ترکی در ایران) یا کسروی( در شاه صفی و تبارش و نیز آذری زبان باستان)یا مستشرق معروف مینورسکی، یا آقای مشکور و محمد علی تربیت و ....که از بزرگان فرهنگی این سرزمین بوده اند هم دروغ میگویند یا عثمانی ها آنها را هم فریب داده اند؟
جواب آقای منصوری این است من با بیش از 50 نفر اهل مطالعه صحبت کرده ام و همگی به اشتباه فکر میکنند که این دیوان مال شاه اسماعیل است ولی دلیلی ندارند!!!! و ایشان با اثبات اینکه این دیوان مال یک بکتاشی است رازگشایی کرده اند.(اگرچه دلایلشان حتی رفقایشان را هم قانع نکرده و فی المثل آقای دکتر منوچهر پارسادوست،مولف کتاب حجیم و جامع "شاه اسماعیل اول" با وجود اینکه دوست دارند این نظر را بپذیرند ولی با مذاکره ای با آقای منصوری به او گفته اند که کوشش بیشتری باید بکنند تا مدعا قانع کننده باشد.(شاه اسماعیل ص 755)
کلید ماجرا: دستبرد تحریفی بدون ذکر ماخذ آقای منصوری از محمد فواد کوپرولو:
آقای منصوری میگویند اولین بار پروفسور محمد فواد کوپرولو(که شخصیت ادبی نظیر مرحوم فروزانفر خودمان در ترکیه داشته اند.)اشاره ای داشته اند که دیوان خطایی متعلق به شاه اسماعیل نیست.سپس در جای دیگر برای اینکه اثبات کنند دیوان خطایی، المانهای تفکری بکتاشیه را دارد(کشف خود منصوری) از کتاب "تورک ادبیاتیندا ایلک متصوفلر" کوپرولو( از آنجایی که مهمترین کتاب درباره عقاید بکتاشی است)،شاهد می آورند و حتی دو صفحه از اصل کتاب را هم کپی کرده و ضمیمه ی دروغ نامه اشان میکنند. ولی حتی اشاره هم نمیکنند که کشفشان( بکتاشی بودن دیوان خطایی) را هم از همان کتاب گرفته اند!!!!! و به نام خود مصادره فرموده اند. منتهی کشفی که ماجرا را کاملا برعکس جلوه میدهد.
نقدی بر این کتابچه
نکته ی قبل از بحث:
در این کامنت نه قصد ستایش و بزرگداشت شاه اسماعیل است و نه قصد کوچکداشت و نه قصد دعواهای پوچ ترک و فارس که جز تفرقه و تولید کینه حاصلی ندارد.
بلکه سعی میشود صرفا توضیحی باشد برای کسانی که طالب تحقیق اند و اینکه با روند کار تحریفی برخی از عناصر خودخواه که خود را کاشف رازهای تاریخ معرفی میکنند آشنا شویم.ضمنا آنچه مورد نقد قرار میگیرد کلیت سخنان ایشان است وگرنه نقد هر مبحث ایشان بحث را بسیار طولانی تر نموده و کتابی دیگر خواهد شد!!!
ابتدا مدعای کتاب آورده میشود و بعد نقدی بر آن صورت خواهد گرفت.
مدعای کتاب:
میدانیم که شاه اسماعیل اول صفوی بنیانگذار سلسله صفوی اهل ادب هم بوده است و اشعار فارسی و ترکی سروده است و تخلصش در شعر خطایی بوده است.آقای منصوری مولف این کتابچه که در سال 2537 شاهنشاهی چاپ شده است،ادعا میکند که شاه اسماعیل نه شاعر بوده و نه دیوان شعر ترکی داشته است.گرچه قصد و غرض امثال ایشان برای اهل فرهنگ پوشیده نیست ولی قصد این نیست که نیت خوانی کنم.
حال ایشان دلایلشان چیست؟ ایشان مینویسند اگرچه اکثر تذکره ها نوشته اند که شاه اسماعیل دیوان ترکی داشته و به نام خطایی تخلص داشته است. از جمله در همان تذکره هایی که در دوره صفویه نوشته شده است مانند تحفه سامی که توسط سام میرزا فرزند شاه اسماعیل نوشته شده است یا روضه السلاطین فخری هروی که هر دو تقریبا 20 سال پس از فوت شاه اسماعیل نوشته شده اند. یا کتاب سلسله النسب که در زمان شاه سلیمان صفوی تالیف شده است این امر صراحتا آورده شده است، حتی در وقف نامه آستان شیخ صفی در زمان شاه عباس هم صریحا آمده است ولی دیوان ترکی خطایی مال شاه اسماعیل نیست
چرا نیست؟ به زعم آقای منصوری زیرا دیوان ترکی خطایی پر است از افکار فرقه بکتاشیه،ستایش حاجی بکتاش،ستایش فضل الله استرآبادی بانی فرقه حروفیه که ادعای الوهیت نموده بود.اصطلاحات داخل دیوان مانند کلمه ارنلر که مکرر در دیوان آمده است متعلق به بکتاشیه است و میدانیم که شاه اسماعیل عضو این فرقه نبوده است از طرفی از آنجا که بکتاشیه فرقه ای علوی و اصطلاحا حیدری بوده اند،برخی از ستایشهای دیوان از ائمه ی شیعه از همانجا آب میخورد. به عبارتی دیگر دیوان خطایی مال شاعری بکتاشی بوده و ابدا ربطی به شاه اسماعیل ندارد و بعدا به وسیله عثمانی ها به نام شاه اسماعیل منسوب شده است و به قول برخی تندروها بلکه در عصر حاضر به وسیله پانترکها جعل شده.
در اینجا کسی راجع به زبانهای ترکی و فارسی سخنی به میان نیاورده است و همین که هنرمندان بیبندوبار ترکیه و شهرهای توریستی آنان را به رخ ایرانیان میکشی، نشان میدهد که ارتباط و علاقهات به ایران در چه حد است و تمایل و رویکردت به چیست.
با بهرهگیری از ادبیات پانترکیستها سخن از «ملل فارس و کرد و...» گفتهای. پسرم در کشور ما به جز ملت ایران و ملیت ایرانی، چیز دیگری وجود ندارد. فارسی و ترکی تنها نام زبانهایی هستند و زبان نیز مردم یک کشور کهن و تاریخی را که شهروندانش هویت ملی واحد و مشترکی دارند، به «ملل» مختلف تقسیم نمیکند.
حکمرانی - به قول تو - هزارساله ترکان که جز ویرانی و عقبماندگی دستاورد دیگری برای این کشور نداشت، افتخاری برای هیچ از یک ایرانیان محسوب نمیشود و نمیدانم ایرانیان - و از جمله ما ایرانیان آذربایجانی - چرا باید به این حکمرانان مغولستانیتبار وحشی و بدوی افتخار کنیم و یا احساس خاصی نسبت به آنان داشته باشیم؟ نگو که این حکمرانان، زبان فارسی را ترویج دادند و فلان و بهمان کردند! اولاً که آنان چیزی را ترویج ندادند و حمایت از شاعران مجیزگو پشتیبانی از یک زبان محسوب نمیشود. ثانیاً آنان جز کاربرد زبان فارسی در امور خود چارهی دیگری نداشتند؛ چون زبان خودشان به هیچوجه توانمندی و پشتوانه و پیشینهی کاربست به عنوان زبانی فرهنگی و علمی و اداری را نداشت.
پس واقعیات را خوب ببین!
ژادپرستانه و الحاقگرانهشان جعل کرده و ترویج دادهاند /
این مولف(فیروز منصوری) اصلا کیست وچقدر سواد و مایه واعتبار علمی دارد وچند کتاب نوشته؟و از کجا آمده؟ کتاب مال سال 1357 است!!!!
مطلب اگر هم درست باشه که نیست! اهمیتی ندارد.عملکرد تاریخی و تاثیرآن شخصیت محم است ومورد مطالعه. این دیوان هم وجود دارد. بعلاوه عبارت نقل قول شده یغنی که میتوانند ومیکنند !.ما بااین گذشته پرا فتخار کجای دنیاییم .چقدر اعتبار و نغوذ درمیان ملل فارس و کرد زبان واقوام ایرانی خارج از مرزها داریم؟؟در هر و از هر خانه و اتوموبیلی صدای موسیقی و سریالهای محبوب!؟ ترکی میاید. دیگر همه نام ومشخصات هنرمندان ترک را میدانند واخبارشان را تعقیب میکنند ووو
هستند افرادی که اصفهان وشیراز نرفته اند و اما آنتالیا واستانبول را بارها زیارت کرده اند.
در کشور و دنیاوتهران وانکارابه نسبت همدیگر .شوق ورونق یادگیری ترکی بیشترشده یا فارسی؟وبه من بگو تعداد سخنواران فارسی در ایران وتهران بیشتر است یا ترکی؟آیا تهران بعد از استانبول بزرگترین شهر ترکی زبان در دنیا هست یا نیست؟آیا شهریار تبریزی شاعر هم از بزرگترین غزلسرایان فارسی والبته ترکی هست یا نیست؟
و وجود وحکمرانی حدود 1000 ساله ترکان و سلسله های ترک را در ایران منکر هستید؟حال شششششششاه اسماعیل شاعر باشد یا نباشد!
پس واقعیات را ببینیم .