رسته‌ها

کارل مارکس و شرحی کوتاه بر مارکسیسم

کارل مارکس و شرحی کوتاه بر مارکسیسم
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 62 رای
نویسنده:
درباره:
کارل مارکس
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 62 رای
هنوز توضیحاتی برای این کتاب ثبت نشده
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
71
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1392/12/25

کتاب‌های مرتبط

سوسیالیسم و انسان در کوبا
سوسیالیسم و انسان در کوبا
3.8 امتیاز
از 9 رای
Churchill
Churchill
3.4 امتیاز
از 9 رای
تکامل فئودالیسم در ایران
تکامل فئودالیسم در ایران
4.4 امتیاز
از 29 رای
بازیگران سیاست
بازیگران سیاست
4.3 امتیاز
از 13 رای
زندگانی شاه عباس اول - جلد ۳
زندگانی شاه عباس اول - جلد ۳
4.6 امتیاز
از 89 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی کارل مارکس و شرحی کوتاه بر مارکسیسم

تعداد دیدگاه‌ها:
19
با درود، برای لندن نشینی آقای مارکس نیازی به اجازه از من نداشت اما بهتر بود با خویشتن و طرفداران خویش صادق باشد به قول حافظ: واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند **چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند. مارکس آزادی اندیشه و نویسندگی اش را در لندن نمی دید اینکه لندن وی را پناه داده است و مرتب نظام و جامعه که به وی آزادی بیان و حق انتخاب داده را تحقیر می کرد، بد نبود جناب مارکس یکبار هم که شده تولید انبوه توسط افراد بلند پرواز و پیشرفت گرا را ستایش کند، نباید رطب خورد و منع رطب کرد اینکه فردی چون مارکس و هم فکران ایشان با قدرت به کشورهای کاپیتالیستی و سلطنتی و لیبرال کوچ کنند و از مزایاهای زندگی جهان آزاد بهره برند و لباس مارک بپوشند، از تولیدات شرکت های بزرگ سرمایه داری بهره برند و سپس عقاید پوسیده مارکس را تبلیغ کنند چیزی است که نه با چسب دوقلو بلکه با ورقه آهنی جوشکاری شده نیز در مغز من نمی چسبد، قاشق و بشقاب شیک و مجلل محصول صنایع کاپیتالیستی است چرا این افراد کمونیست و چپ گرا به افغانستان یا کنگو مهاجرت نمی کنند؟! اگر به افغانستان مهاجرت می کردند کمک زیادی برای مردم آنجا بودند اما افکار و شعارهای همه آنان پوچ است، تجربه شخصی من این است ( طبیعتا به همه تعمیم نمی دهم و یک تجربه شخصی من خارج از فضای مجازی است و ربطی به کاربران گرامی سایت ندارد) که بیشتر افراد چپ گرایی که ملاقات کردم همیشه دنبال زندگی راحت و تجملاتی و امن هستند هیچگاه چپ گرایی را ندیدم که کارگری کند یا کار خیری برای کسی انجام دهد عمدتا مشاغلی دارند که تولیدی نیست ولی همیشه از دیگران انتظارات بیجا دارند بدون اینکه کمک و دست یاری ای را جبران کنند، همیشه در خریدهایشان گنجشک را به قیمت قناری می فروشند و قناری را به قیمت گنجشک می خرند، همیشه طلبکار عالم هستند بی آنکه سنگی از مسیر کسی بردارند. بهروز عزیزم من با گروهی که مثال زدید آشنایی ندارم می دانم کمونیست ها نیز در جنگ های داخلی خودی قربانی هم می شوند مانند گروهک های اسلام گرای مختلف که همدیگر را می کشند، سپاس از اطلاعات خوب شما در مورد شیوه زندگی مارکس، من تصمیم ندارم دشمن رو به هر شکل ممکن بکوبم درواقع نیازی به این کارهم نیست کتاب ها و اندیشه های مارکس به هر شکل که خوانده شده و به هر شکل که اجرا شده فجایع هولناکی داشته است برای همین نیازی به هیچ جعل ای نیست.
با این که اهل این گفتمان ها نیستم و به آن نیز دلبستگی ای ندارم، اما سخنی از مارکس را در یاد دارم که چندان با جَوِ امروزی بی پیوند نیست. در نبیگ «مارکس و مارکسیسم» از مارکس بازگفته که گفته است: «من مارکس هستم، اما مارکسیسم از من نیست». این اندازه سخنان بی ربط و مِن در آوردی به وی نسبت داده اند که دادِ خودِ او نیز بلند شده بود، آن هم در زمانی که هنوز زنده بوده و نه آن که یک سده یا چند سده پس از او این سخنان را گفته باشند.
تا جایی که اطلاع دارم آقای کارل مارکس یک لندن نشین و استفاده کننده اقتصادی از کاپیتالیسم بود و از حمایت مالی فریدریش انگلس بهره می برد، هیچگاه شغلی که از نظر کمونیست ها شغل محسوب می شود نداشت طنز ماجرا اینجاست که انگلس بخش عظیم ثروت خویش را از طریق ارث به دست اورده بود و مارکس را مورد حمایت مالی قرار می داد کتاب سرمایه که در آن لفاظی ها شده توسط ارث و حمایت مالی انگلس ایجاد شد و همچنین با توجه به زندگی مرموز وی طبیعتا اثبات یا رد چنین موضوعاتی صد در صد نیست اما ماجرای مارکس و خدمتکارش صرفا یک سری موضوعات در جراید زرد نیست
بعله، برای لندن‌نشینی و زندگی در کشورهای سرمایه‌داری ظاهرا قرار بود از شما دوستان اجازه بگیرند؟! و لندن‌نشینی شد اعلام جرم؟
«شغلی که از نظر کمونیست‌ها شغل محسوب می‌شود» دیگر چه صیغه‌ای است؟ کم کم مشکوک می‌شوم که شاید با چپی‌های «خلق» یا «پرچم» افغان آشنایی داشتید و این افراد منبع اطلاعات شما درباره‌ی سوسیالیسم، مارکسیسم و کمونیسم بوده‌اند! آیا اصلا چند دقیقه زمان گذاشتید که در اینترنت یا پی‌دی‌اف «سرمایه»ی مارکس ببینید تعریف‌اش از «کار» و «نیروی کار» چیه و درباره‌ی کار یدی و کار فکری چه چیزهایی برای گفتن داره که بتونید نقدش کنید؟
چرا «طنز ماجرا»‌ باشد؟ انگس بچه‌ی یک سرمایه‌دار بود، بیشتر اوقات خود را به مطالعه و فعالیت سیاسی پرداخت، تا جایی که امکان‌پذیر بود به مارکس کمک مالی می‌کرد تا وی بتواند تحقیقات خود درباره‌ی تحلیل اقتصادی بورژوازی به پایان برساند (همان یک جلد «سرمایه»‌ بیش از یک دهه زمان مارکس رو گرفت، و فقط توانست چرک‌نویس جلدهای دو و سه رو فراهم کنه و بقیه رو نتونست و درگذشت)، و خود مارکس هم درآمد بخور و نمیری از طریق روزنامه‌نگاری و چاپ مقالات متفاوت در جراید معتبر بورژوایی آن زمان داشت (که خود این مقالات یک یا دو جلد از مجموعه آثار مارکس را در برمی‌گیرد و نوشته‌هایی بسیار جالب و معتبر هم هستند، برای مثال در ارتباط با حضور انگلیس در ایران و هند و یا مسائل آمریکا).
خود ایشان هم در همان مانیفست نوشتند که ممکن است روشنفکرانی از طبقه‌ی بورژوا که به اهمیت نقش تاریخی طبقه‌ی کارگر پی برده باشند به خدمت این طبقه‌ی پویا درآیند که اشاره‌ای به خودشان بود. این برداشت عقب‌مانده‌ که چپی‌ها باید حمام نکنند یا موقع غذاخوردن از دست استفاده کنند و یا کثیف‌ترین و پاره‌ترین لباس‌ها را بپوشند را با هیچ چسب دوقلویی نمی‌توان به هیچ یک از رهبران سوسیالیستی چسباند، حتی همان لنین که یک بورژوا زاده بود.
«زندگی مرموز»؟! وارد دنیای هیچکاکی شده‌ایم ظاهرا! و در رد داستان ارتباط مارکس و خدمتکار خانوداه‌اش هم به قدر کافی مطلب موجود است که مایل بودید معرفی می‌کنم. طفلکی مارکس و جنی بورژوا زاده که به خاطر عشق یکدیگر از طرف والدین عاق می‌شوند و تا به آخر هم به یکدیگر وفادار بودند ولی خوب باید دشمن را کوبید و با هر چه که می‌توان، درست یا نادرست.
طنز تاریخ اینجاست خود مارکس همیشه در حال تن پروری و مفت خوری بود هیچگاه دیده نشد بذری بکارد و یا خشتی روی خشتی بگذارد با پول هنگفت همکارانش ( که عمدتا ارثیه بود) در مهد سرمایه داری جهان زندگی مجلل و شاهانه ای در لندن داشت، برخلاف شعارهای شیکی که مارکس سر میداد برخی فرزندانش که نامشروع دنیا آمده بودند مجبور بودند از درب پشتی رفت و آمد کنند.
چه ادعاهای غریبی، حداقل یکی از به اصطلاح زندگی‌نامه‌های مارکس رو هم می‌خوندید متوجه می‌شدید که چه اندازه بیراهه رفته‌اید. در ارتباط با فرزندان نامشروع هم که فقط در برخی جراید زرد اشاراتی شده و اگر منبع تحقیقی مستقلی دراین‌مورد داشتید لطفا ارائه کنید.
به مدد سرمایه داری و بازار آزاد انسان توانست ارزش کارش را از یک مقدار بخور و نمیر به سطحی برساند که هم تفریحات زیادی داشته باشد و هم علم اندوزی کند و از وقتش نهایت استفاده را ببرد، شیادان و ناآگاهان که مدرنیته و بازار آزاد را تحقیر می کنند و آنرا محصول استعمار می دانند ( بجای محصول آگاهی و دانش در تولید نیازمندی های بشر ) و برای خیش و گاوآهن چوبی و پای پتی انسان گذشته حسرت می خورند شایسته است دل از گرو نعمت های سرمایه داری رها کنند و به سرزمینی دور از محیط انسانی مراجعه کنند و دوباره از مزیت های عقب ماندگی و تحجر بهرمند باشند یا بهتر است با اندیشه های عقب مانده و ارتجاعی خویش مانع پیشرفت بشر نشوند. از آغاز دوران مدرن که به قول مارکس روبط تولید عوض می شود و بازارها به طور شگفت انگیزی گسترش پیدا میکنند، خروار خروار مردمانی به قشر متوسط اضافه می شوند و به لطف ثروتی که جمع کرده اند ، تفریحات شاهانه ای را برای خودشان مهیا می کنند. این روزها استفاده از ماشین ، رفتن به کلاب و شهربازی ، خرید چند دست لباس و غیره برای حدود هشتاد و پنج درصد از مردم جهان امر کاملا عادی است که پیش از این قرن حتی در تصور بشر نبود و جمعیت جهان از چندین میلیون نفر به هفت میلیارد نفر رسیده است به لطف بازار آزاد ، انسان ها رفته رفته آزاد تر شده اند و شانس این را یافته اند که اوقات بیشتری از زندگی محدوشان استفاده کنند.
حدود 170 سال پیش اندیشمندی نوشت : (( بورژوازی از لحاظ تاریخی نقش انقلابی بسیار مهمی ایفا کرده است . بورژوازی هر جا که قدرت داشته ، تمام مناسبات فئودالی ، پدرسالارانه و روستایی وار برهم زده است . بورژوازی بدون ایجاد انقلاب دائمی در ابزارهای تولید و از این رهگذر بدون ایجاد انقلاب در مناسبات تولید ، و همراه با آن ها بدون ایجاد انقلاب در کل مناسبات جامعه ، نمی تواند به حیات خود ادامه دهد . تمام مناسبات تثبیت شده و سخت منجمد ، همراه با زنجیره ای از پیش داوری ها و نظرات کهنه و مقدس ، فرومی ریزند و هر آن چه به تازگی پدید آمده ، پیش از آن که قوام گیرد ، منسوخ می شود . هر آن چه سفت و سخت است ، تبخیر می شود و به هوا می رود ؛ آن چه مقدس است ، نامقدس می گردد ، و سرانجام آدمی ناگزیر می شود با دیدگانی هشیار با شرایط واقعی زندگی و مناسبات خویش با نوع خود روبه رو شود . نیاز بورژوازی به بازاری دمادم در حال گسترش ، آن رابه سراسر مناطق زمین می کشاند . همه جا باید جا خوش کند ، همه جا باید مستقر شود و با همه جا باید ارتباط برقرار کند . به رغم آزردگی مرتجعان ، بورژوازی زمینه ملی را از زیر پای صنایع خالی کرده است . تمام صنایع ملی قدیمی نابود شده اند یا روز به روز در حال نابود شدن هستند . جای آن ها را صنایع جدیدی می گیرد که رواج آن ها برای تمام ملت های متمدن مسئله مرگ و زندگی است ؛ صنایعی که مواد خام آن ها نه در داخل کشور که از دورترین مناطق جهان تهیه می شود ، صنایعی که محصولات آن ها نه تنها در داخل کشور بلکه در تمام دنیا مصرف می شود . با نیازهای جدیدی روبه رو هشستیم که برای برآورده کردن آن ها محصولات دوردست ترین سرزمین ها و اقلیم ها لازم است . مراوده همه جانبه و وابستگی متقابل و عالم گیر ملت ها جایگزین انزوا و خودکفاایی محلی و ملی شده است . درتولید فکری نیز همان وضع تولید مادی حاکم است . آفریده های معنوی ملت های مختلف ، دارایی مشترک تمام ملت ها می شود . بورژوازی با پیشرفت پرشتاب تمام ابزارهای تولید ، با تسهیل وسایل ارتباطی ، تمام ملت ها و حتی نامتمدن ترین آن ها را جذب تمدن می کند . تمام ملت ها را مجبور می کند از بیم نابودی ، شیوه تولید بورژوازی را بپذیرند ، آن ها را مجبور می کند آن چه را تمدن می نامد ، میان خود رواج دهند و بورژوا شوند . بورژوازی جهانی مطابق نقش خویش می آفریند . بورژوازی روستا را تابع شهر کرده و بخش قابل توجهی از جمعیت را از بلاهت روستایی رهانیده است . بورژوازی روستا را به شهر ، کشورهای نامتمدن را به کشورهای متمدن ، ملت های زراعت پیشه را به ملت های بورژوا و شرق را به غرب وابسته کرد . بورژوازی جمعیت را متراکم ساخت و ابزارهای تولید را متمرکز کرد . پیامد ناگزیر این وضع ، تمرکز سیاسی بوده است . بورژوازی نیروهای تولیدی عظیم تری از مجموع تمام نسل های گذشته آفریده است . )) بی شک اگر آن نویسنده وضع امروز را می دید ، بسی بیش از این می گفت ؛ اما همو به جای ماندن در شیفتگی ، در پی درک قوانین حرکت سیستم و پیامدها و محدودیت های آن بود ؛ امری که بسیاری از شیفتگان حتا امروز هم که « گونه انسان » زمینه های بقای خود در بیوسفر را به نابودی کشانده ، از درک آن عاجزند .
کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم
?
میراث کمونیسم چیزی جز فقر نبود. جز قتلِ انگیزه، قتلِ روحیه تلاش، کمونیسم در عمر چند دهه ای خود سعی کرد همه چیز را مساوی قسمت کند، اما جز فقر نتوانست چیزی را به تساوی میان مردمانش تقسیم کند. همه به اندازه ی هم از فقر سهم برده بودند.
کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم، داستان زندگی زنانی است که با پوست و استخوانشان کمونیسم را زندگی کردند. زنانی که سهمشان از کمونیسم چیزی نبود جز توهمی برای آینده ای بهتر که اکنونشان را برایش فدا کنند. در حالیکه کمونیسم حتی توانایی برآورده کردن ساده ترین نیازهای زنانه شان را نداشت. این زن ها ساکنان کشورهای اروپای شرقی اند و داستانهایشان شما را شگفت زده می کند.
این کتاب به چگونگی نفوذ کمونیسم در زندگی روزمره مردمان این کشورها اشاره می کند و نشان می دهد که بواسطه نگرش مساوی کمونیسم به زن و مرد، چگونه زنان از هویت و موجودیتشان دور ماندند. حتی نویسنده معتقد است یکی از دلایل فروپاشی کمونیسم، نادیده گرفتن نیازهای نیمی از جمعیت، یعنی همین زنان بوده است. فارغ از نگاهی که نویسنده به نیازهای به ظاهر کم اهمیت زنان دارد، نیازهای شخصیتی، هویتی و اجتماعی آنها نیز مورد بررسی قرار می گیرد. نکته شاخص این کتاب نداشتن نگاه فمنیستی به کل ماجراهاست. نویسنده با ظرافت خاصی بسیار ساده و دلچسب چکیده مصاحبت با زنانی را روایت می کند که انگار خاطره ای از کمونیسم را برای نویسنده بازگو کرده اند.
در همان ابتدای کتاب متوجه میزان محرومیت و کمبود در کشورهای کمونیستی می شوید. اینکه میوه در کشورهای اروپای شرقی کالای لوکس محسوب می شده و نویسنده برای نشان دادن اوج محرومیت، مردی در بخارست را مثال می زند که موز را با پوستش خورده بود یا همینطور زنی که از برلین برای دوستش در ورشو توت فرنگی و پرتقال سوغات آورده بود. واقعا باورش سخت است که این اتفاق در یک کشور اروپایی افتاده باشد، این تصویر در ذهن ما بیشتر شبیه تصویر یک کشور دورافتاده آفریقایی است تا کشوری در اروپا. اما این عین واقعیت است. ما داریم درباره کشورهایی چون بلغارستان، لهستان، چکسلواکی، رومانی، یوگسلاوی و... صحبت می کنیم. باورتان می شود که 30 ،40 سال پیش زنان این کشورها از داشتن ماشین رختشویی محروم بودند؟ تصویر غربی ها از زن ساکن اروپای شرقی، زنی شلخته است که در حال شستن لباس توی تشت است. پودر لباسشویی، رنگ مو، لوازم آرایشی، پد بهداشتی، دستمال توالت، صابون، شامپو، شیر خشک و دیگر مواد غذایی در این کشورها به راحتی پیدا نمی شد. در حالی که تنوع هر کدام از این کالاها در اروپای غربی باعث از هوش رفتن زنی در فروشگاهی در برلین شده بود. خبرنگاران از کشورهای دیگر هم که در آن شرایط به این کشورها سفر کرده بودند محرومیت این مردمان را از نزدیک دیده بودند و روایت کرده اند. این کتاب تصور ساده لوحانه ی ما نسبت به اروپا را تغییر می دهد و بینشی جدید از این کشورها و تاریخ 80 سال اخیرشان به ما می دهد مخصوصا کشورهای اروپای شرقی.
از عجایب دیگر آن دوره، نبود حریم شخصی است. حریم شخصی در حکومت های کمونیستی معنایی نداشت. آپارتمان های اشتراکی گواه این امر بود. آدمها در اتاق هایی از یک آپارتمان بی روح و مشترک زندگی می کردند با حمام مشترک. حتی تصورش هم برای ما مشکل است. در واقع همگی با هم در یک کمون زندگی می کردند. کمونی که اتوپیای این حزب بود در واقعیت چهره ای کریه و ناخوشایند داشت. آدم ها از طبیعی ترین حقوق خودشان محروم بودند. درخواست حق برخورداری از حریم خصوصی به این معنا بود که می خواهی چیزی را پنهان کنی، پنهان کردن چیزی به معنای این بود که آن چیز ممنوع است و اگر ممنوع است پس حتما علیه دولت است. و دست آخر هرچیزی علیه دولت یعنی دشمن.
کمونیسم همه اعضای حزب را مامور کرده بود تا مراقب رفقا، هم خونه ای ها، همسایگان و آشناهایشان باشند تا از مسیر "صحیح" خارج نشوند. تنها زمانی که حریم شخصی وجود نداشته باشد سلطه ی مطلق و بی چون و چرا می تواند برقرار شود. شنود مکالمات تلفنی برای حکومت رسما مجاز بود. اداره پست هم، همه چیز بود جز موسسه خدماتی پست. خیلی وقت ها بسته های پستی در هم بر هم در کیسه های پلاستیکی تحویل می شد. نامه ها بعضا باز شده و بسته ها با برچسب "در حین حمل آسیب دیده" تحویل می شد. حکومت همه سعی اش را می کرد تا چیزی از نگاهش دور نماند.
در ادامه کتاب قصه هایی کوتاه از زنان کشورهای اروپای شرقی می خوانیم که اولین تجربیاتشان در شهرهای بزرگی چون نیویورک و لندن را بازگو می کنند. اینکه تعریف فقر در کشورشان چقدر با کشورهای دیگر متفاوت است. درنهایت از جنگ داخلی در یوگسلاوی و درگیری صرب ها و کروات ها می نویسد. چه زندگی هایی که در لابه لای این تعارضات و کش مکش ها تکه تکه شد درست همانند کشورشان که چند پاره شد. در اواخر حاکمیت کمونیسم اعتراضات پراکنده در سراسر بلوک شرق صورت گرفت. از سویی هم در شوروی حادثه چرنوبیل اتفاق افتاده بود که فعلان محیط زیستی را هم برانگیخته بود، نارضایتی اقتصادی هم به همه عوامل دیگر افزوده شد و در نهایت منجر به فروپاشی کمونیسم شد. کمونیسم نتوانست اوتوپیای خودش را به واقعیت تبدیل کند چون نه تنها نتوانست در مقایسه با نظام های سرمایه داری خدمات عمومی بهتری ارائه بدهد بلکه در استقرار نظام اجتماعی مناسب هم در مانده بود. کمونیسم رفت، کشورهای شرق اروپا ماندند و حتی خندیدند !
گویا چپ و راست مدرنیته در یک نکته مشترکند : نسبت دادن مقاومت فرماسیون های ضدمدرنیته به جناح رقیب ، به این معنی که چپ ها ، « فاشیسم و نازیسم » را به سرمایه داری نسبت می دهند ؛ و راست ها ، « تزاریسم سرخ » را به « سوسیالیسم » . ائتلاف بورژواها با زمین داران به ویژه پس از انقلاب های 1848 از یک سو ؛ و تبدیل » حلقه های ضعیف سرمایه داری به کانون خیزش » و توسل به « دمکرات های ملی » و الهیات رهایی بخش از سوی دیگر ؛ هر دو طیف مدرنیته را فرسوده است .
، #نظریه_ارزش؛ اساس و پایه همه عقاید مارکس، همین نظریه ارزش اوست. عصاره نظریه مارکس این است که اساس ارزش، تنها بر " #کار_دستی" نهاده شده و تنها، بازوی انسان است که ممکن است خلاق ارزش باشد. اختراع، سازمان گذاری و مدیریت، هیچ‌کدام ارزش زا نیستند. مبنای ارزش هر کالای تولید شده، تنها مقدار کار نهفته در آن است و این مقدار کار، تنها واحد معقول، مشترک و قابل سنجش است؛ تا بتوان برای ارزش کالاها و مبادله آنان یافت.(۸)؛ و نظریه سرمایه، نظریه جریان کالا، نظریه تمرکز ثروت و... است.
یعنی خشت مالی و اجرچینی و گل مالی کاره اما کشف واکسن کرونا کار نیست حالا پیدا کنید حجم عقل را.
« تئوری ارزش کار » از ویلیام پتی و آدام اسمیت بود و مارکس به ویژه روایت ریکاردو از آن را مبنای تحلیل نظام سرمایه داری قرار داد و از جمله بر منشاء سود در این نظام دقیق شد : اگر مباله کالاها مبادله برابر هاست ، منشاء سود چیست ؟ ناگفته نماند این که کالاها محصول نیروی کار هستند و نسبت مبادله آن ها با هم و با « کالای ویژه » ( پول ) تابعی از کار لازم یا کار اجتماعی صرف شده برای تولید آن هاست ، گر چه نزد مارکس نقش محوری در تبیین سرمایه داری داشت اما « پایه همه عقاید مارکس » نبود . نظر او درباره تبعیت حقوق و هنر و ... از شیوه و مناسبات تولید ، بنیانی تر بود .
در زیر کتاب ثروت ملل آدام اسمیت یک مقاله‌ی کامل درباره تئوری ارزش-کار آمده. جالب است!
«سپر بلوط» گرامی: متاسفانه این نقل‌قولی که در توضیح نظریه‌ی ارزش مارکس آوردید کاملا بی‌ربط و غیرمارکسی است. مایل بودید «کار مولد و غیرمولد» مارکس رو یک جستجویی کنید.
بسیار عالی بود. سپاس از آپلود این کتاب
بهتره با عقایدشون آشنا بشیم تا وقتی میگیم مرگ بر مارکسیسم بدونیم به چی داریم مرگ میفرستیم
شما تا حالا کتابی دیدین که جانب دارانه نباشه؟!!
کارل مارکس و شرحی کوتاه بر مارکسیسم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک