رسته‌ها
سه قطره خون
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 144 رای
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 144 رای
سه قطره خون نام داستانی کوتاه از صادق هدایت است که در مجموعهٔ داستان کوتاهی به همین نام در سال ۱۳۱۱ چاپ شد. این داستان از داستان‌های سوررئالیستی هدایت محسوب می‌شود. در این داستان که در دارالمجانین می‌گذرد یکی از شخصیت‌ها عادت به خواندن مسمطی دارد که شهرت فراوانی یافته‌است:

دریغا که بار دگر شام شد سراپای گیتی سیه‌فام شد
همه خلق را گاهِ آرام شد بجز من که درد و غمم شد فزون

جهان را نباشد خوشی در مزاج بجز مرگ نَبْوَد غمم را علاج
ولیکن در آن گوشه در پای کاج چکیده ست بر خاک سه قطره خون
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
173
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
HeadBook
HeadBook
1392/09/23

کتاب‌های مرتبط

خدا بد نده
خدا بد نده
4.7 امتیاز
از 10 رای
صبح موالی به خیر
صبح موالی به خیر
3.7 امتیاز
از 18 رای
Collected Stories
Collected Stories
5 امتیاز
از 1 رای
داستانهای برگزیده - جلد ۳
داستانهای برگزیده - جلد ۳
4.6 امتیاز
از 7 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سه قطره خون

تعداد دیدگاه‌ها:
10

ما همه مان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک زندان است، زندان های گوناگون. ولی بعضی ها به دیوار زندان صورت می کشند و با آن خودشان را سرگرم می کنند بعضی ها می خواهند فرار بکنند، دستشان را بیهوده زخم می کنند، و بعضی ها هم ماتم می گیرند، ولی اصل کار اینست که باید خودمان را گول بزنیم، همیشه باید خودمان را گول بزنیم، ولی وقتی می آید که آدم از گول زدن خودش هم خسته میشود ...صادق_هدایت سه قطره خون
اسم کتاب خیلی اغراق داره به داستان نمیخوره
بعضی ازداستانهای این کتاب مثل طلب آمرزش سادگی ما مسلمانها را نشان می دهد که فکرمی کنیم هرگناه بزرگی بکنیم همینکه بریم کربلا گناهمان آمرزیده میشه بعضی دیگرمانند داش آکل قدرت عشق را نشان میده که حتی کسی مثل داش آکل هم درمقابلش مغلوب می شود
sailes عزیز ی بار دیگه کتابو بخون متوجه میشی.ارزش داره که براش وقت بذاری:-*
از همه‌ی اینها غریب‌تر رفیق و همسایه‌ام عباس است، دو هفته نیست که او را آورده‌اند، با من خیلی گرم گرفته، خودش را پیغمبر و شاعر می‌داند. می‌گوید که هر کاری، به خصوص پیغمبری، بسته به بخت و طالع است.
هر کسی پیشانیش بلند باشد، اگر چیزی هم بارش نباشد، کارش می گیرد و اگر علامه‌ی دهر باشد و پیشانی نداشته باشد به روز او می‌افتد...
من جریان اینو نفهمیدم اگه کسی هست لطفا توضیح بده:stupid:
بیشتر مردم ارزش یک نفر را بعد از مرگش ، احساس می کنند .
دریغا که بار دگر شام شد سراپای گیتی سیه‌فام شد
همه خلق را گاه ِ آرام شد بجز من که درد و غمم شد فزون
جهان را نباشد خوشی در مزاج بجز مرگ نَبْوَد غمم را علاج
ولیکن در آن گوشه در پای کاج چکیده ست بر خاک سه قطره خون
درسته از فوت نویسنده 30 سال میگذرد ولی بعضی کتابها از بعضی نویسنده ها خاص هستند هیچوقت قدیمی نمیشن همیشه تازگی خودشو دارن
و هر نسلی از خوندن اون کتابا لذت میبره........
سه قطره خون
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک