رسته‌ها
عزازیل: مجموعه داستان
امتیاز دهید
5 / 4
با 2 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4
با 2 رای
مجموعه ۷ داستان کوتاه

از داستان عزازیل:
در تاریکی نشسته ام؛ او هم تاریکی را دوست دارد. اگر بیاید... در تاریکی می آید. وای اگر بیاید...
صدای نجمه اذیتم می کند. حرفها را یکبار برای مادرش یک بار برای مادرم و یکبار برای خواهرش تکرار کرده است.
انگار در این دنیا نیست حرف نمی زند؛ دارو نمیخورد مثل جن زده ها شب و روز در تاریکی می نشیند از نور بیزار است!
اینها را نجمه می گوید و به روی مبارک نمی آورد که او بود که این راه را جلو پای من گذاشت. من خود می دانستم این کاره نیستم. چرا اصرار کردی نجمه چرا؟
همین دو ماه پیش بود نجمه دوباره غرغر کرد و از بی عرضگی من و زرنگی حاج مصطفی از همان دوران بچگی گفت، وقتی در روستا، همسایه بودیم.
او معتقد بود من باید از برادر بزرگترم یاد بگیرم؛ مثل او شجاع باشم و راه او را دنبال کنم تا بلکه مانند او سری در سرها درآورم. هر چه گفتم نجمه من این کاره نیستم به خرجش نرفت که نرفت. گفت: «اگر نروی خودم می روم.» وقتی قبول کردم که پیش حاج کریم چپ دست بروم، نجمه تاکید کرد که از او بخواهم هر دعایی که برای حاج مصطفی کرده که به این کبکبه و دبدبه رسیده، در حق من هم انجام دهد؛ هزینه کار هم اصلاً مهم نیست...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
72
آپلود شده توسط:
mehdirezayi
mehdirezayi
1403/10/17

کتاب‌های مرتبط

ایهام
ایهام
4.7 امتیاز
از 29 رای
گلدن آرک
گلدن آرک
3.8 امتیاز
از 12 رای
سه تار
سه تار
4.3 امتیاز
از 163 رای
گور و گهواره
گور و گهواره
4.4 امتیاز
از 63 رای
زن زیادی
زن زیادی
4.5 امتیاز
از 75 رای
تیرانداز: قصه نامه
تیرانداز: قصه نامه
3.3 امتیاز
از 4 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی عزازیل: مجموعه داستان

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
عزازیل: مجموعه داستان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک