یک فنجان دلتنگی - دفتر نهم
نویسنده:
عباس بیک پور (قلندر)
امتیاز دهید
.
کمی حرف نا حساب نه به جایی بر می خورد نه حساب و کتابی را آشفته !
بیشتر
کمی حرف نا حساب نه به جایی بر می خورد نه حساب و کتابی را آشفته !
آپلود شده توسط:
sagaro
1392/09/03
دیدگاههای کتاب الکترونیکی یک فنجان دلتنگی - دفتر نهم
از غم کده این بار جوابم نکنی
خوب وبد زندگی ز اقبال من است
درآتش وعظ خود کبابم نکنی
مائیم وقلندری که شد پیشه ما
محکوم به راه نا ثوابم نکنی[center][/center]
تقدیم به شاعر کتابناکی اقای بیک پور
خانه ای بسازم خیال انگیز
تا توخیال ھایت رادرگلدان روی میزبگذاری
ومن مست ازبوی خیالت
باتواز رویاھایم بگویم
"تبریک جناب بیک پور مثل همیشه زیبا ست موفق باشید"
خواب دیدم که تورا می بوسم
بوسه ات طعم خیانت می داد
درنگاهت همه کس پیدا بود
به جز ازیار قدیمی خودت
بدنت سرد دلت سرد تمامت گل یخ
هیچ احساس ندارم به یخ بستگی ات
تن بیداری من خواب نبودگول نخورد
بین ما هردوجهان فاصله افتادوتمام
زدم از کوچه ی پشتی به سراپرده ی اشک
تنم ازبوی تعفن شده مردار سگی
توی کوچه تگری خفت گریبان مرا
بگرفت وبه کناری بکشید
عقده ام پرشده از بوی گه ماده سگی
مردمان پندارند، که عرق خورده ام ازنوع سگی
٣/٩/٩٢ ١٢:١٠
قلندر
ودست کشیدی به زخم کھنه ی دلم، حالا ازدلم خون تازه میچکد_تقصیرازتونیست که زخمه برتارکشیدی
استادانه ،سازمن ناکوک بود که خارج زد_بایددر جعبه را می بستم.
گرخون نچکد زورق غم راچه کنم
دستیست زغم نشسته برروی دلم
درماتم دل قدم شده خم چه کنم
دردیست نھان درپس این خنده من
باخنده نشدازغم من کم چه کنم
پرشد قدح و جام دلم شد لبریز
سرریزنموده دیده این دم چه کنم
رازیست نھان که باکسی نتوان گفت
میسوزم و رخصتی ندارم چه کنم
خیلی زیباست اشعارتون