رسته‌ها
برگزیده اشعار نیما یوشیج
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 31 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 31 رای
به کوشش : سیروس طاهباز

برگزیده اشعار نیما یوشیج به انتخاب و کوشش دوست و یار غارش سیروس طاهباز یکی از بهترین برگزیده هایی است که از آثار این شاعر نوپرداز و دردمند معاصر در دست است و از آنجا که طاهباز خود موانست عجیبی با این پیرمرد یوش داشت،انتخابش از اشعار نیما نیز جایگاهی ممتاز دارد.از ویژگی های منحصر به فرد این کتاب زندگینامه ی خودنوشت نیماست که در ابتدای کتاب آمده است.
من از این دونان شهرستان نیَم . . .
خاطرِ پر درد ِ کوهستانیَم .
نیما : قصیده پریده رنگ

مرحوم سیروس طاهباز در مقدمه چنین می نویسد:
نیما یوشیج ، نیما اسم کوهی است در مازندران و یوشیج در زبان طبری یعنی اهل یوش ، در شعر این روزگار بهترین سرآغاز است. در کنار مردان هیاهوگر شهری، مردی به صلابت و شگفتی زدگی روستاهای دور کوهستانی ایستاد، «کوهی» ماند !
نیما هرگز «شهری» نشد ، نه در عالم محصلی و نه معلمی ،نه در خانه و نه در خیابان.اما او شعر شهری ما را بنیاد کرد ! شعری در برابر زمان و با زمان.
اگر چند شعر نیما را خوب بخوانید ، خواهید دید که شعر او چه آسان خوانده می شود و اگر پابه پای این اشعار بیایید ،درخواهید یافت که شعر نیما نه مشکل است ، و نه شگفتی آور،شعر خوب و زنده و یگانه ی این روزگار است، و نیما نه تنها شروع کننده است که به کمال رساننده هم هست.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
162
آپلود شده توسط:
poorfar
poorfar
1392/06/20

کتاب‌های مرتبط

غرب غربت
غرب غربت
4.9 امتیاز
از 16 رای
لب تلخی و فنجان
لب تلخی و فنجان
4.1 امتیاز
از 15 رای
دریا در فنجان
دریا در فنجان
4.3 امتیاز
از 7 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی برگزیده اشعار نیما یوشیج

تعداد دیدگاه‌ها:
2
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛
تو را من چشم در راهم.شبا هنگام
، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام.
گرم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم 
((این شعرو من خیلی دوست دارم و بنظرم تو شعرای نو تکه))
« به کجای این شب تیره بیاویزم
قبای ژنده ی خود را ؟ »

۩
کشتگاهم خشک ماند و یکسره تدبیرها
گشت بی سود و ثمر.

تنگنای خانه ام را یافت دشمن با نگاه حیله اندوزش
وای بر من می کند آماده بهر سینه ی من تیرهایی
که به زهر کینه آلوده ست . . .

پس به جاده های خونین کله های مردگان را
به غبار قبرهای کهنه اندوده
از پس دیوار من بر خاک می چیند .
وز پی آزار دل آزردگان
در میان کله های چیده بنشیند .
سرگذشت زجر را خواند .
وای بر من!
در شبی تاریک از این سان
بر سر این کلّه ها جنبان
چه کسی آیا ندانسته گذارد پا؟
از تکان کلّه ها آیا سکوت این شب سنگین
- کاندر آن هر لحظه مطرودی فسون تازه می بافد-
کِی که بشکافد؟
یک ستاره از فساد خاک،وارسته
روشنایی کی دهد آیا
این شب تاریک دل را ؟

عابرین ! ای عابرین !
بگذرید از راه من بی هیچ گونه فکر
دشمن می رسد می کوبدم بر در
خواهدم پرسید نام و هر نشان دیگر
وای بر من!
به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را . . . ؟
تا کشم از سینه ی پر درد خود بیرون
تیرهای زهر را دلخون . . .
وای بر من !

....................
سراسر نبوغ و جسارت !
مردی که یک تنه در برابر 1000 سال ادبیات ایستاد . . .
(در ابتدای کتاب زندگینامه خودنوشت نیما را حتما بخوانید !
در نامه های آخر کتاب توضیحات زیبایی از نیما درباره ی حرکتش خواهید خواند.)
من از این دونان شهرستان نیَم . . .
خاطرِ پر درد ِ کوهستانیَم :x
برگزیده اشعار نیما یوشیج
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک