رسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

انگار زندگی به رگ تار بسته ام سرُمِ اشک بسته است انگار روزگار روی سرم به قصد فراغت نشسته است از بس که خسته است از بس که خسته ام من هم نشسته ام
آن روز نزدیک به جاده‌ای از اینجا دور دختری کنار نرده‌های نازک پیچک‌پوش هی مرا می‌نگریست جواب ساده‌اش به دعوت دریاندیدگان اشاره‌ی روشنی شبیه نمی‌آیم تو بود. مثلِ تو بود و بعد از تو بود که نزدیکتر از یک سلامِ پنهانی مرا از بار
شاعر که شدم نردبانی بلند برمی دارم پای پنجره ی پرسه های پسین پروانه می گذارم و به سکوت سلام آن روزها سرک می کشم شاعر که شدم می آیم کنار کوچه ی کبوترها تاریخ یادگاری دیوار را پر رنگ می کنم و می روم ! شاعر که شدم مشق شبانه ی تمام
[quote='ArashLondon']،آقا دیگه به چه زبون منطقی و غیر منطقی بگم، صحبت های شما در این کتاب فقط شامل "حرف" است، حرف! حرفی که چند تا همسایه پشت همسایه دیگرشون میزنند. به پشتوانه "حرف" کتاب نوشتید و الان هم سفت و سخت ازش دفاع میکنید که خیلی خوب
[quote='minoo mazaheri']این مسایل رو انقدر توی ذهنمون کوبیدن از حفظیم داریم بالا میاریم این تفاوتهای صرفا جنسی رو لطفا کتابی در مورد انسانیت بنویسید که حس کنیم ما هم انسانیم یا شاید هم نیستیم و اشتباه میکنیم لطفا به ما بگید ما چی هستیم مردا
نادر ابراهیمی در این کتاب خواننده را با جریانی آرام وارد دنیایی از تضاد ها و تناقض های جامعه می کند که افکار پوسیده حاکم بر آن معصومیت کودکی را به بی وفایی ، عشق را به نفرت و زندگی را به زنده مانی تبدیل کرده است و هنگامی که عاشق تنها رها شد
"وقت رفتن" چطوره ؟ اینم مسابقه اس؟؟ باید امشب بروم بایدامشب چمدانی که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم وبه سمتی بروم که درختان حماسی پیداست رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا میخواند
با من امشب چیزی از رفتن نگو نه نگو، از این سفر با من نگو من به پایان می رسم از کوچ تو با من از آغاز این مردن نگو کاش میشد لحظه ها را پس گرفت کاش میشد از تو بود و با تو بود کاش می شد در تو گم شد از همه کاش میشد تا همیشه با تو بود
- یادت باشد در دنیا هیچ چیز وجود ندارد که ارزش آن را داشته باشد تا در موردش دروغ بگوئی . دروغگوها بی ارزش ترین و نادان ترین موجودات دنیا هستند .... آنها ارزش هیچ چیز را درست نمی دانند ....
می گویند، باید تو می رفتی تا من شاعر شوم! عقوبتِ تکلم این همه ترانه را، تقدیر می نامند! حالا مدتی ست که می دانم، اکثر این چله نشین ها چزند می گویند! آخر از کجای کجاوه ی کج کوک جهان کم می آید، اگر تو از راه دور ِ دریا برگردی؟ آنوقت د
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک