نادرشاه
امتیاز دهید
نادرشاه واپسین کشورگشای بزرگ آسیایی در خراسان تولد یافت و رشد کرد و آنجا را همواره موطن خود میدانست. او که در سایه نبوغ نظامی خود ایران را ازافغانها و ترکها و سایر مهاجمان آزاد ساخته بود، سرانجام بر رویای ایام شبانی خود جامه عمل پوشاند و بر تخت کورش و شاه عباس جلوس کرد اما همچون اغلب زمامداران سلسه پیروزیها به فساد اخلاق او منجر شد و ادامه حیات او و زمامداریاش آمیزهای از قساوت و حرصی روزافزون بود که همین عاقبت به زوال حکومت او انجامید.
بیشتر
آپلود شده توسط:
HeadBook
1392/08/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نادرشاه
مگر یادمان رفته که قبل از ظهورنادر مردم ایران بخصوص اصفهان که پایتخت صفویه بود چه وضع اسفناکی داشتند. و درطی 9 ماه محاصره اصفهان و بستن دروازه های شهر، مردم بشدت دچار قحطی شده بودند و از برگ و تنه درخت گرفته تا سگ و گربه و گوشت مردگان خود، برای زنده ماندن میخوردند. تمام طرفندها، از جادو و رمل و دعا وآش نخود متبرک و حتی نامه نوشتن به امام زمان(ع) بمنظور رهایی از اسارت افاغنه بکار برده شد و کارساز نیامد، و در نهایت شاه سلطانحسین صفوی که دارای اخلاق پسندیده و انسان دلرحمی بود، ضمن تقدیم تاج و تخت سلطنتی، دخترش را نیز به عقد محمودافغان درآورد!!! وباز هم وضعیت نابسامان ایران بهبود نیافت تا اینکه به همت نادرشاه تمامی تجاوزکاران هرکدام از یک گوشه گریختند و سرزمینهای از دست رفته یکی پس از دیگری باز گردانده شد. دولت عثمانی که از همان آغازسلطنت صفویه داعیه خلافت داشت و همواره درستیز با ایران بود، در جنگ چالدران شاه اسماعیل را با 40 هزارلشگر شکست داد و ضمن تسخیرآذربایجان، همسرشاه اسماعیل را نیز باخود بردند، ولی نادرشاه توانست با 15 هزارنفرلشگر، لشگریکصدهزارنفری آنان را شکست داده و آذربایجان و بغداد و... را از دست آنان بازپس بگیرد.
چطور میشود تصورکرد که نادرشاه پس از شکست محمدشاه گورکانی و تسخیر هند، همچنان وی را به همان روش کوروش بزرگ درعهدباستان، درتخت و تاج وسلطنت به حال خودگذاشته و در مقابل چهارتا الماس ومنجوق و... که در مقایسه با سرزمین فتح شده(هند) پشیزی ارزش ندارد، باخود بیاورد؟؟ وضمن اینکه دخترپادشاه هند را برای پسرش می گیرد، هزاران جلد کتاب ازکتابخانه هند که اشتراک فرهنگی دیرینه با ایران دارد، باخود میاورد. کجای این کارها جنایت است؟ اگر منظور شما درگیری دو لشگر ایرانی و هندی پس از فتح دهلی است، شروع کننده آن سربازان هندی بودند که بطور مخفیانه و بادسیسه سعی در کشتار سربازان ایرانی وتلافی شکستشان داشتند که نادرشاه بخاطر عدم رعایت حقوق مهمان وبجا نیاوردن رسم مهمانداری وهمچنین ادب آنها وپاسخگویی به نامردیشان، دستور داد تا جبران خسارت شود. نادرشاه تفکر واندیشه والایی داشته است و بنا بگفته اش: " ... ما تجاوزکار نیستیم..."
دوست عزیز حرف من این نبود که نظر پوپر با ماکیاوللی برابر است یا با نصیحت الملوکها. البته میان نظر پوپر با ماکیاوللی یا نظر هر دو در باب شیوه حکومت مثلا با قابوسنامه یا نصیحه الملوک غزالی تفاوت بسیار دارد.منظور این بود که "چگونگی حکومت کردن" هم نوعی اندیشه سیاسی است و در واقع از این جهت، میتوان گفت اینها "از یک سنخ اند" یعنی بجای بحثهای ملال آور درباره ماهیت قدرت و حکومت و دولت یا مبنای مشروعیت،بیشتر درباره شیوه حکومت کردن می اندیشند.تا آنجا که میدانم، برای پوپر دموکراسی از این جهت که "حکومت مردم بر مردم" است مهم نیست( بلکه به نظر او اصلا این تصور غلط هم هست)بلکه برای او دموکراسی بیشتر به بخاطر اینکه مثلا حقوق اقلیتها را نگهبانی میکند مهم است(نقل به مضمون از گفتار آخر کتاب میدانم که هیچ نمیدانم)
نکته:منظور از نقل قول از پوپر (چنانکه مرسوم است) تئوری تراشی برای سنتهای فکری خودمان هم نیست بلکه غرض، فقط یافتن شباهتها ست.
...
3- سیاست نامه ها یا نصیحت الملوکها جزء مهمترین عناصر اندیشه سیاسی هستند و اینکه ما آنه را با دریچه نگاه امروزی مان فاقد فکر بدانیم بی انصافی است(حتی برخی از آثار غربی نیز خصلتی چنین داشته اند. از زیبا کلام نقل میکنم که شهریار ماکیاوللی را یک نصیحه الملوک میدانست)اتفاقا آنچه اساس نصیحه الملوکها را میساخت"چگونه حکومت کردن"بود که بسیار مهم بوده و حتی امروزه هم مهم است. احتمالا شما با آراء "پوپر" در این زمینه آشنا هستید او حتی پرسش از مبنای مشروعیت را که افلاطون طرح کرده بود "یک انحراف" میداند و تمامی پاسخ گویان به آن پرسش را سرزنش میکند حتی روسو را.او میگوید پرسش مهمتر این است که "چگونه باید حکومت کرد؟"شاید حرف او بازگشتی به مسیر نصیحه الملوکی باشد...."[/quote]
نظرتون در مورد پوپر صحیح نیست. تقریباً اکثریت سیاست نامه ها یا حتی همون رساله شهریار پیش فرض رو بر حکومت مطلقه قرار دادن و بعد میان بحث می کنن که یک حاکم مقدر باید چگونه باشد و چه نباشد ... اما منظور از سوالی که پوپر درباره "چگونه حکومت کردن" مطرح می کنه از منظر محدود کردن و متوازن کردن قدرت سیاسی و چگونگی ایجاد دموکراسی هستش. اینها دو مقوله کاملا جدا و متضاد هستن.
درباره فلسفه هم هر کسی بنابردیدگاه خود تعریفی کرده است. مثلا ویل دورانت نوشته های مصرباستان و بابل و حتی قسمتهایی از تورات را هم فلسفه میداند.اگر معیار فقط "عقل"باشد هایدگر فیلسوف بزرگ"ضد عقل"دیگر فیلسوف نیست.و باید نامی دیگر به او داد.
دوست گرامی به اشتراک گذاشتن این فایل ها الزاماً به معنای موافقت یا مخالفت من با دیدگاه ایشان نیست.(گر چه اینجا با ایشان موافق هستم ). ملکیان برای ادعاهایشان استدلال می کنند و شما یا هر فرد دیگری هم می توانید با استدلال مدعی های ایشان را رد یا قبول کند.
این چند فایل حاوی تمامی دیدگاه های ایشان راجع به فلسفۀ اسلامی نیست، برای آشنایی بیشتر با دیدگاه های ملکیان راجع به این موضوع به ملاحظات و نقدهای روش شناختی درباره "فلسفه اسلامی [ملاحظات و نقدهای روش شناختی درباره "فلسفه اسلامی] مراجعه کنید. بهتر است ابتدا شنید و خواند، سپس در مقام رد یا قبول نقادانه سخن گفت.
اگر نقدی بر من داشتید در صفحه ام بنویسید برای جلوگیری از بحث بی جا در این صفحه!
کلام و فلسفه 1
کلام و فلسفه 2
کلام و فلسفه 3
(بر حسب موضوع این کامنت ارتباطی با کتاب ندارد و می بایست راجع به فیلسوف بودن یا نبودن ملاصدرا جای دیگری بحث می شد، اما چون ناخواسته بحث به اینجا کشیده شده، ایرادی در گذاشتن این چند فایل نمی بینم.)