نادرشاه
امتیاز دهید
نادرشاه واپسین کشورگشای بزرگ آسیایی در خراسان تولد یافت و رشد کرد و آنجا را همواره موطن خود میدانست. او که در سایه نبوغ نظامی خود ایران را ازافغانها و ترکها و سایر مهاجمان آزاد ساخته بود، سرانجام بر رویای ایام شبانی خود جامه عمل پوشاند و بر تخت کورش و شاه عباس جلوس کرد اما همچون اغلب زمامداران سلسه پیروزیها به فساد اخلاق او منجر شد و ادامه حیات او و زمامداریاش آمیزهای از قساوت و حرصی روزافزون بود که همین عاقبت به زوال حکومت او انجامید.
بیشتر
آپلود شده توسط:
HeadBook
1392/08/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نادرشاه
[/quote]
نمی دانم نادرشاه واقعا این جمله را گفته یا نه (چون امروز در وبلاگ ها از این گونه جملات گهربار و حدیث گونه زیاد به شخصیت هایی مثل کوروش و نادر و داریوش نسبت می دهند) اما اگر واقعا گفته نشان دهنده ی اوج بی خبری او از واقعیت های جهان است.
از لحاظ فکری ایران و پیش از ایران بقیه ی کشورهای اسلامی از نزدیک هزار سال پیش یعنی از حدود دوران قبایل ترک آسیای میانه به این سو روبه سراشیبی و جمود حرکت کرد. بعضی ها مانند مرحوم مطهری این همه کسی مانند ملاصدرا را روی سرشان می گذاشتند و در بزرگی و عظمت او اغراق می کردند. یک پرسش ساده از هواداران سینه چاک ملاصدرا: حاصل تفکرات او بر سرنوشت کشور چه بود؟
به عنوان یک مثال در بازه ی زمانی چند سده حکومت صفویه و افشاریه و زندیه می توانید تحولات فکری که در اروپا اتفاق افتاد را در تاریخ تمدن ویل دورانت بخوانید. سده ی پانزدهم و شانزدهم و هفدهم و هژدهم در اروپا به ترتیب عصر رنسانس و روشنگری بود. عصری که به قولی از پترارک(پدر اومانیسم) شروع شد و ماکیاولی و داوینچی و کپلر و کپرنیک و گالیله و دکارت و نیوتون و هابز و لایب نیتز و لاک و منتسکیو و ولتر و روسو و... را در خود پرورش داد.
حاصل کارهای فکری این اندیشمندان شد انقلاب صنعتی و تفکر تسلط بر قوای طبیعت و حالا این اروپای مجهز و قدرتمند به طرف شرق جامد و بی تحرک حرکت می کند و به زودی همه را مقهور می کند و زیر تسلط خود در می آورد.
شاه عباس و شاه سلطان حسین و نادرشاه و کریم خان و فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه هیچ کدام بابت این عقب ماندگی خفت آور شایان سرزنش نیستند. آن ها صرفا میراث دار یک جمود و درجازدن هزارساله ی فکری و یک جمود و درجازدن همیشگی سیاسی در شرق بودند. گله را باید از کسانی کرد که به نام «میهن دوستی» از سران ایلات و عشایر ساکن در کوه و کمر که راهزنی از افتخاراتشان بود و به ضرب شمشیر و خونریزی چندصباحی به قدرت می رسیدند اسطوره ها می سازند . اما بیشتر از اینان باید گله را از کسانی کرد که به نام «تشیع علوی» مقداد و ابوذر و عمار و... را در برابر گروه نخست بر می کشند. هر دو گروه در خواب غفلت هستند و هر دو گروه ناخواسته دارند درجازدن های ملل شرقی در گذشته را شکل ایدئولوژی می دهند.
یکی از اهداف نیکش برای کشور و منطقه پایان دادن به کشمکش های بیهوده و خونین میان شیعه و سنی بود. در مدت زمان به نسبت کوتاه فرماندهی سپاه و سپس پادشاهی ایران جنگ های متعددی با عثمانی ها انجام داد که این جنگ ها علاوه بر نگهداری حدود غربی مرزهای ایران دلیل مهم دیگری نیز داشت و آن اینکه خلافت عثمانی تشیع را در کنار حنبلی و شافعی و حنفی و مالکی به عنوان یکی از ارکان سلام بپذیرد. از طرف دیگر به ملایان ایران فشار می آورد که از لعنت کردن خلفای سه گانه بپرهیزند. اما دریغا که هم خودش تدبیر لازم برای اجرای این سیاست را نداشت و زبانی جز شمشیر نمی دانست و هم جامعه ی ایران و عثمانی آن روزگار آمادگی پذیرش آن را نداشتند. خلیفه ی عثمانی از یک سو گرفتار فشارهای نادرشاه برای پذیرش مفاد صلح بود از طرف دیگر نمی دانست چگونه دهان مفتی های متعصب عثمانی را ببندد.
نهایتا هم با کشته شدنش در خراسان هم سپاه بزرگش که تنها نقطه ی اتکایش خود او بود , هم امپراتوری وسیعش و هم دودمانش از هم پاشید.
کریم خان زند هرچند در کشورداری سیاست انسانی تری نسبت به نادرشاه در پیش گرفت اما در مسائل دینی و ترویج خرافات کم و بیش همان راه پادشاهان صفویه را طی کرد؛با این تفاوت که نسبت به اقلیت های دینی زردشتی تساهل بیشتری نشان داد. اما با وجود این پس از مرگ کریم خان هم دودمان زندیه دچار کشمکش و خون ریزی و برادرکشی و سرانجام نابودی شد.
پادشاهان قاجار بر خلاف ذهنیت غالب در تاریخ نویسی کشور ما جدای از اسلافشان نبودند. منتها یک تفاوت عمده میان ایران عصر قاجار(و همچنین عثمانی در همان دوره) و ایران (و عثمانی) دوران پیش از قاجار وجود داشت و این تفاوت ربطی به پادشاهان قاجار و اساسا ربطی به درون ایران ندارد:جهانی که پادشاهان قاجار در آن به قدرت رسیدند جهان پس از انقلاب صنعتی بود.جهان کشتی های بخار بود.جهان ذغال سنگ و کارخانه های عظیم ریسندگی و بافندگی و کشتی سازی بود. این پرسش همیشه برای من نوعی هست که اگر مثلا نادرشاه اسطوره ای و حماسی ما در دوره ی فتحعلی شاه به قدرت می رسید توان مقابله با ارتش روسیه را داشت؟ به فرض که صرفا بی عرضگی فتحعلی شاه دلیل اصلی شکست ایران از قوای روس _که یک قدرت دست دوم اروپا به شمار می آمد_ بود و اگر نادرشاه به جای فتحعلی شاه بر مصدر قدرت بود ایران دچار آن افتضاح نمی شد. آیا هین نادرشاه تنها چند دهه بعد می توانست در برابر انگلیس که قدرت برتر جهان به شمار می آمد ایستادگی کند؟
پاسخ این است که اگر چین و عثمانی و ژاپن و هند توانستند ما هم می توانستیم.
پس مشکل ما کشورهای شرقی از جمله ایران دقیقا چه بود؟
ایول برادر ایول