چکمه و چکامه - دفتر هفتم
نویسنده:
عباس بیک پور (قلندر)
امتیاز دهید
.
تقدیم به مادری که نگریست و خواهری که صورت نخراشید، پدری که خیمه نزد زیر پشت دوتا و برادری که ننشست وراهی شد برای ادامه ، همسری که کوه صبر شد و فرزندی که پدر سهمش نشد و،،، دوستی که جا ماند از قافله، غریب و تنها در کویر... و ،،، آن دو دانه تخم مرغ پیرزنی که معنای مادر بود...
بیشتر
تقدیم به مادری که نگریست و خواهری که صورت نخراشید، پدری که خیمه نزد زیر پشت دوتا و برادری که ننشست وراهی شد برای ادامه ، همسری که کوه صبر شد و فرزندی که پدر سهمش نشد و،،، دوستی که جا ماند از قافله، غریب و تنها در کویر... و ،،، آن دو دانه تخم مرغ پیرزنی که معنای مادر بود...
آپلود شده توسط:
sagaro
1392/07/08
دیدگاههای کتاب الکترونیکی چکمه و چکامه - دفتر هفتم
دادن سر نه عجب ، داشتن سر عجب است
سپاس آقای بیک پور
میان این همه تصنع ملال انگیز حرف های دل شما از جنس دیگری است
تو از خاکی ، من ازخاک
تو با چسب حماسه ، آتش جنگ
شدی سنگ صبور هر دل تنگ
من ازسالوسی این خلق صدرنگ
دلم تنگه، دلم تنگه، دلم تنگ
بزن با تار زلف و زخمه ی چنگ
برایم نغمه ای با سوز و آهنگ
بزن برشیشه ی غمهایم ای سنگ
اشک از پشت قرنیه به پلکهایم خزید و اندوهش در ذهنم جای گرفت
پدرم امروز مشق از جنگ می نویسد و فردا من باید مشق های او را خط بزنم
کاش پدرم در کلاس اول میماند و من حسرت بی پدری را بخاطر شاگرد اول شدنش تحمل نمیکردم....
بشور ازکوچه ها نام شهیدان را
که شرمم آمده گویم
به تاکسی آدرس یاران
نمی پرسدکسی از رنجِ انسان ها
نمی دانند _رنگِ زندگی سبز است
نمی دانند _زردِ ساقه ی گندم
ببار ای ابرِ دلتنگی_که دلتنگم ازین دنیا
که دزدانش عصا ازکور می دزدند
و رندانش به نامردیِ خود نازند
سپاس جناب بیک پور عزیز
واقعا ممنون خوشحالم که هنوز هم این حس وجود داره
هیچوقت نتونستیم آنگونه که شایسته بود از عزیزانی که طی 8سال دفاع مقدس صادقانه وخالصانه از همه چیز خود گذشتند قدردانی کنیم ....شرمنده شهدا وجانبازان وخانواده هاشون هستیم
الان که فکرش رو میکنم میبینم انقدر شهامت ندارم که حتی یه لحظه خودم رو جای اونا وتوی اون شرایط بذارم ...
باز هم ممنون از شما به خاطر این اثر زیبا
کات هایی که از هر لهجه به لهجه دیگر می خورد ریتم پیش برنده جذابی دارد. ریتمی که در هر عبارت با آهنگ کلماتی که بی وقفه پشت سر هم قطار می شوند امتداد پیدا می کند. و بعد با صدایی دیگر مخاطب را در زمان تا روزمرگی و شهر جلو می راند. همانطور که در ابتدا مخاطب را از روزمرگی به جهان شعر پرتاب کرده بود.
بسیار ظریف ذهن را میان واقعیت و تصاویر خیالی به پرسه وامیدارد.
در طول خواندن شعر مخاطب آمبیانس محیط را به وضوح می شنود و انگار صدایی کلمات را بر یک اسلاید شو ، نریشن می کند.
به یاد موسیقی تصویر ساز راجر واترز افتادم.
و خیابان ،، شبِ پرِِ نورِِ نئون
و جهان ، بس تاریک
فقر ، روی دگرِِ سکه ی جنگ
صلح ، یک رویا بود ... !
بی گمان میدونی که توقع دارم ایرادامو بی ملاحظه بگی.
من چهار سال پیش زمانی که هر لحظه ممکن بود یک گلوله نگاهم را خاموش کند مفهوم عمیق جان بر کف بودن را درک کردم...و همان زمان فهمیدم که حقیقتا کسانی که برای دفاع از میهن ،جان خود را آنی فدا کردند چقدر شجاع بودند...
..[/quote]
سپاس جناب قهاری برای درج مجدد کامنتتون...
من چهار سال پیش زمانی که هر لحظه ممکن بود یک گلوله نگاهم را خاموش کند مفهوم عمیق جان بر کف بودن را درک کردم...و همان زمان فهمیدم که حقیقتا کسانی که برای دفاع از میهن ،جان خود را آنی فدا کردند چقدر شجاع بودند...
......وقتی اسامی عزیزانی چون حاج "داوود کریمی"،"حمزه کرمی "و حر زمان "مخمد نوریزاد" را در نظرات خواندم بسیار از یاد این گرامیان شاد شدم که همیشه باید قدردان آنان بود....
سپاس از قلندر عزیز برای این دفتر و این یاد آوری و قدردانی از همه آنان که فروتنانه رفتند و آنانکه در ... ماندند و .... بمانَد....