رسته‌ها
مجموعه اشعار فروغ فرخزاد
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 127 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 127 رای
چرا توقف کنیم ؟ چرا
پرنده ای که مرده بود به من پند داد
که "پرواز" را بخاطر بسپارم


مجموعه کامل اشعار فروغ فرخزاد شامل پنج کتاب : اسیر ، دیوار، عصیان ،تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

بخشی از مقدمه کتاب به قلم شهرام رفیع زاده :
مخالفت این و آن با زندگی و شعر فروغ چه اهمیتی می توانست داشته باشد وقتی خودش گفته : " من عقیده دارم بالاخره باید سدها شکسته شود. " او زندگی اش را شعر می کند و مدام چه در زندگی و چه در شعرش به سدی که در برابر او و انسان این جایی ساخته اند حمله می برد چرا که می داند "هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد ، مرواریدی صید نخواهد کرد ."
شعر فروغ به گمانم نه تنها از این رو که نیمایی ترین شعرها و نه از این رو که فروغ وزن را چنان به کار گرفته که هیچ به چشم و ذوق نمی زند، بلکه از آن رو پر اهمیت است که در برابر مناسبات فاسد و کهنه ای ایستاد که دست و پای ایرانی را بسته بود و او را معلق میان کهنه و نو نگاه داشته .
فروغ چه در زندگی و چه در شعرش تلاش کرد تا دلش را در یک نی لبک چوبین بنوازد آرام آرام ، و به خاطر این تلاش جایگاه بلند مرتبه ای برای خودش دست و پا کرده است در تاریخ ادبیات ما . مرگ فروغ زودرس بود اما امروز سال ها پس از آرام گرفتن او در گورستان ظهیر الدوله ما هنوز می توانیم شعرش را بخوانیم و تحسینش کنیم :

چرا توقف کنم ؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
356
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
noir
noir
1392/07/03

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

تعداد دیدگاه‌ها:
21
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کارِ خرقه پوش،
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار زِ داغ گناهی سیه شود،
بهتر زِ داغ مُهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن بِه که زیر لب،
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع،
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید …او که به لطف و صفای خویش،
گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
توفان طعنه، خنده ی ما را زِ لب نشُست،
کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست،
زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم
مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم،
مائیم … ما که جامه تقوی دریده ایم؛
زیرا درون جامه بجز پیکر فریب،
زین هادیان راه حقیقت، ندیده ایم!
آن آتشی که در دل ما شعله می کشید،
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود؛
دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق،
نام گناهکاره ی رسوا! نداده بود!
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان،
در گوش هم حکایت عشق مُدام! ما
“هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما”
فروغ_فرخزاد
آدم هایی که بیشتر از من و تو سرشان می شود می گویند که انسان متمدن آن کسی است که در تنهایی احساس تنهایی نکند. تو باید برای خودت یک دنیای درونی داشته باشی و هم چنین تکیه گاه های ثابت روحی و فکری، یعنی در عین حال که در میان مردم زندگی می کنی، خودت را کاملاً از آن ها بی نیاز بدانی. مردم هیچ چیز به ما نمی دهندکه ما خودمان از به دست آوردنش عاجز باشیم. از مردم فقط رنج و ناراحتی و سر و صدای بی خود نصیب آدم می شود. حتی پدر و مادر و خانواده. ...
بخشی از نامه ی فروغ فرخزاد، به برادرش فریدون
عالی. خیلب دنبالش گشتم و هر بار میخونمش سیر نمیشم واقعا کتاب قشنگیه پیشنهاد میکنم حتما بخونید
در زمان خودت تو را هرزه می‌خواندن، اما امروزه تو را معصوم می‌دانند و
در دست هر اهل کتابی، چامه‌های تو هست و آن را عاشقانه می‌خوانند.
دهه چهل خورشیدی، نسک‌هایت به چاپ دوم و سوم هم نمی‌رسید، اما
امروز چاپ نسک‌هایت سر به سپهر کشیده.
روانت شاد و یادت همیشه سبز
میشه یه نفر بگه این کجاش کامله؟ تولدش رو هم که نوشته 15 دی (اشتباهه)

چون فروغ، شاعره دیگه [/quote]
به قول رشید وطواط فروغ شاعر بود " از راه طبع".
این بزرگانی که نام بردم شاعر بودند و هستند "از راه علم".
البته هستند شاعران بزرگی چون سعدی و حافظ که از هر دو راه شاعر بوده اند.
هیح اندیشیده اید که چرا کسی چون فروغ -که وقتی از او می پرسند شعر چیست؟ می گوید: شعر شعره دیگه- به عنوان شاعر(شاعره) پذیرفته شده ولی کسانی چون شفیعی کد کنی، فروزانفر، علامه همایی، دهخدا، و... که شعر را به مراتب بهتر از او می شناختند در ادبیات فارسی به عنوان شاعر هرگز جایگاهی نزدیک به او نیافتند؟

چون فروغ، شاعره دیگه :-)
هیح اندیشیده اید که چرا کسی چون فروغ -که وقتی از او می پرسند شعر چیست؟ می گوید: شعر شعره دیگه- به عنوان شاعر(شاعره) پذیرفته شده ولی کسانی چون شفیعی کد کنی، فروزانفر، علامه همایی، دهخدا، و... که شعر را به مراتب بهتر از او می شناختند در ادبیات فارسی به عنوان شاعر هرگز جایگاهی نزدیک به او نیافتند؟
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا به سر ایثار شد
این دگر من نیستم من نیستم
حیف از ان عمری که با من زیستم
شعر "تولّدی دیگر" را همه جا دیده‌ام از منظر فلسفی تفسیر کرده‌اند که درست نیست. اگر به ابتدای این شعر دقت کنید می‌بینید در "زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد" 7 بار صدای ز به کار رفته (صدا و نه حرف الفبایی آن) و در انتهای این شعر چندین بار با صدای س روبرو می شویم: "من پری کوچک غمگینی را می‌شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد" الخ (البته چ هم مانند س دارای یک مخرج صوتی است). این دو صوت در آواشناسی به اصوات صفیری موسومند و واجگاه (مخرج) هر دو یکی است و فقط از حیث شیوۀ تولید متفاوتند، یکی واکدار (یا واکبر) است و یکی بی‌واک (یا به لفظ عادی ارتعاشی و غیر ارتعاشی). مضمون و پیام شعر در تقابل این دو صوت در ابتدا و انتهای آن نهفته است. زنی صبح به بازار می رود و نان و گوشت و سبزی و غیره می‌خرد و روزی را به شب می‌رساند تا شب با یک بوسه بخوابد و سحر با بوسه‌ای بیدار شود. حتماً دقت کرده‌اید که برای دعوت به سکوت از لفظ (یا صوتِ) هیس استفاده می‌کنیم و زنبوری با وز وز خود سکوت را می‌شکند. "تولدی دیگر" خواب شبانه و بیداری صبح است و شروع تکراریِ روز دیگری: روز از نو روزی از نو. از این حیث نمایشنامه در انتظار گودو، نوشته ساموئل بکت، با این شعر قابل مقایسه است. در آنجا هم موضوع تکرار هست، خصوصاً آغاز پردۀ دوّم: "یک سگ ناز دُردونه اومد توی آشپزخونه/ آشپز اومد چمچه به مشت زد سگ بیچاره رو کشت/ اون وقت سگای مهربون راه افتادن دوون دوون/ یه قبری کندن از براش تو قبر گذاشتنش یواش/ رو سنگ قبرش با قلم نوشته شد با درد و غم/ یک سگ ناز دُردونه .... (ترجمۀ دریابندری). به این اصوات و اینگونه کاربرد صوت در ادبیّات تشدیدگرهای آوایی phonetic intensive گفته میشه. مثلاً اگر در بیت فردوسی دقت کنین، "همه تا درِ آز رفته فراز/به کس بر نشد این در راز باز"، هنگام ادای صوت «آ» در تا، آز، فراز، راز دهان باز می‌ماند و حالت آز و سیری‌ناپذیری از طریق اصوات القاء می‌شود. ببخشید. به خدا قصد اظهار فضل نداشتم. فقط می‌خواستم به فلسفه‌بافی‌هایی که براهنی و حقوقی و دیگران دربارۀ این شعر فروغ کرده‌اند پایان بدم. معذرت می‌خوام.
مجموعه اشعار فروغ فرخزاد
عضو نیستید؟ ثبت نام در کتابناک