رسته‌ها
مجموعه اشعار فروغ فرخزاد
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 122 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 122 رای
چرا توقف کنیم ؟ چرا
پرنده ای که مرده بود به من پند داد
که "پرواز" را بخاطر بسپارم


مجموعه کامل اشعار فروغ فرخزاد شامل پنج کتاب : اسیر ، دیوار، عصیان ،تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

بخشی از مقدمه کتاب به قلم شهرام رفیع زاده :
مخالفت این و آن با زندگی و شعر فروغ چه اهمیتی می توانست داشته باشد وقتی خودش گفته : " من عقیده دارم بالاخره باید سدها شکسته شود. " او زندگی اش را شعر می کند و مدام چه در زندگی و چه در شعرش به سدی که در برابر او و انسان این جایی ساخته اند حمله می برد چرا که می داند "هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد ، مرواریدی صید نخواهد کرد ."
شعر فروغ به گمانم نه تنها از این رو که نیمایی ترین شعرها و نه از این رو که فروغ وزن را چنان به کار گرفته که هیچ به چشم و ذوق نمی زند، بلکه از آن رو پر اهمیت است که در برابر مناسبات فاسد و کهنه ای ایستاد که دست و پای ایرانی را بسته بود و او را معلق میان کهنه و نو نگاه داشته .
فروغ چه در زندگی و چه در شعرش تلاش کرد تا دلش را در یک نی لبک چوبین بنوازد آرام آرام ، و به خاطر این تلاش جایگاه بلند مرتبه ای برای خودش دست و پا کرده است در تاریخ ادبیات ما . مرگ فروغ زودرس بود اما امروز سال ها پس از آرام گرفتن او در گورستان ظهیر الدوله ما هنوز می توانیم شعرش را بخوانیم و تحسینش کنیم :

چرا توقف کنم ؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
356
آپلود شده توسط:
noir
noir
1392/07/03

کتاب‌های مرتبط

واژه‌های مسری
واژه‌های مسری
5 امتیاز
از 2 رای
قصه مردی که لب نداشت
قصه مردی که لب نداشت
4.5 امتیاز
از 176 رای
پویه: پنجاه غزل و قصیده
پویه: پنجاه غزل و قصیده
4.7 امتیاز
از 21 رای
آهوان باغ
آهوان باغ
4.5 امتیاز
از 17 رای
واسازی هوای بیرون از خانه
واسازی هوای بیرون از خانه
3.4 امتیاز
از 5 رای
رقص واره های آب
رقص واره های آب
4 امتیاز
از 26 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

تعداد دیدگاه‌ها:
23
کاش چون پاییز بودم...کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینه ام پر درد میشد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشک هایم همچو باران
دامنم را رنگ میزد
وه..چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کارِ خرقه پوش،
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار زِ داغ گناهی سیه شود،
بهتر زِ داغ مُهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن بِه که زیر لب،
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع،
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید …او که به لطف و صفای خویش،
گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
توفان طعنه، خنده ی ما را زِ لب نشُست،
کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست،
زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم
مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم،
مائیم … ما که جامه تقوی دریده ایم؛
زیرا درون جامه بجز پیکر فریب،
زین هادیان راه حقیقت، ندیده ایم!
آن آتشی که در دل ما شعله می کشید،
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود؛
دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق،
نام گناهکاره ی رسوا! نداده بود!
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان،
در گوش هم حکایت عشق مُدام! ما
“هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما”
فروغ_فرخزاد
آدم هایی که بیشتر از من و تو سرشان می شود می گویند که انسان متمدن آن کسی است که در تنهایی احساس تنهایی نکند. تو باید برای خودت یک دنیای درونی داشته باشی و هم چنین تکیه گاه های ثابت روحی و فکری، یعنی در عین حال که در میان مردم زندگی می کنی، خودت را کاملاً از آن ها بی نیاز بدانی. مردم هیچ چیز به ما نمی دهندکه ما خودمان از به دست آوردنش عاجز باشیم. از مردم فقط رنج و ناراحتی و سر و صدای بی خود نصیب آدم می شود. حتی پدر و مادر و خانواده. ...
بخشی از نامه ی فروغ فرخزاد، به برادرش فریدون
عالی. خیلب دنبالش گشتم و هر بار میخونمش سیر نمیشم واقعا کتاب قشنگیه پیشنهاد میکنم حتما بخونید
در زمان خودت تو را هرزه می‌خواندن، اما امروزه تو را معصوم می‌دانند و
در دست هر اهل کتابی، چامه‌های تو هست و آن را عاشقانه می‌خوانند.
دهه چهل خورشیدی، نسک‌هایت به چاپ دوم و سوم هم نمی‌رسید، اما
امروز چاپ نسک‌هایت سر به سپهر کشیده.
روانت شاد و یادت همیشه سبز
میشه یه نفر بگه این کجاش کامله؟ تولدش رو هم که نوشته 15 دی (اشتباهه)

چون فروغ، شاعره دیگه [/quote]
به قول رشید وطواط فروغ شاعر بود " از راه طبع".
این بزرگانی که نام بردم شاعر بودند و هستند "از راه علم".
البته هستند شاعران بزرگی چون سعدی و حافظ که از هر دو راه شاعر بوده اند.
هیح اندیشیده اید که چرا کسی چون فروغ -که وقتی از او می پرسند شعر چیست؟ می گوید: شعر شعره دیگه- به عنوان شاعر(شاعره) پذیرفته شده ولی کسانی چون شفیعی کد کنی، فروزانفر، علامه همایی، دهخدا، و... که شعر را به مراتب بهتر از او می شناختند در ادبیات فارسی به عنوان شاعر هرگز جایگاهی نزدیک به او نیافتند؟

چون فروغ، شاعره دیگه :-)
هیح اندیشیده اید که چرا کسی چون فروغ -که وقتی از او می پرسند شعر چیست؟ می گوید: شعر شعره دیگه- به عنوان شاعر(شاعره) پذیرفته شده ولی کسانی چون شفیعی کد کنی، فروزانفر، علامه همایی، دهخدا، و... که شعر را به مراتب بهتر از او می شناختند در ادبیات فارسی به عنوان شاعر هرگز جایگاهی نزدیک به او نیافتند؟
سلام! من دانش والایی ندارم. کدکنی نازنین و دهخدا و عزیزان دیگر که فرمودید رو هم به خوبی و کمال نمی‌شناسم.. اما خوب میدانم فروغ از دل سروده. از درد و مصیبت گفته، از رنجش‌ها و تحمل ها، تحمل کردن ها و تحمل نکردن‌ها... از زیستن! از انسان بودن! عاشق بودن! فسرده بودن! همان چیزی که ما هستیم و این گذران زندگی، این روزگار...
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا به سر ایثار شد
این دگر من نیستم من نیستم
حیف از ان عمری که با من زیستم
مجموعه اشعار فروغ فرخزاد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک