رسته‌ها
عنکبوت کاغذی
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 26 رای
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 26 رای
دفتر ششم کمی متفاوت از دفاتر قبلی است با کمی چاشنی غر زدن، تلفیقی از نثر و شعر سپید و شعر نوی موزون، آمیخته به خاطره و بار خاطر.
تقدیم به دوستان کتابناکی‌ام، آنانکه با نقدها و تشویق‌هایشان مخاطبی امیدبخش بودند و هستند.

و من در اعماق تاریکی، در جستجوی نورم. درونم بس تاریک است و تنها کورسویی از دور می‌بینم . راهی‌ام بدانسو...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
76
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
sagaro
sagaro
1392/04/07

کتاب‌های مرتبط

منِ حلاج
منِ حلاج
0 امتیاز
از 0 رای
کرگدنیسم
کرگدنیسم
4 امتیاز
از 9 رای
شاید شاعر باشم !!
شاید شاعر باشم !!
4 امتیاز
از 3 رای
در معمای ِ دار
در معمای ِ دار
4 امتیاز
از 4 رای
این تاج خار
این تاج خار
3.5 امتیاز
از 2 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی عنکبوت کاغذی

تعداد دیدگاه‌ها:
124
درود و صد بدرود بر شرف تو داداش فرهاد عزیز ....

برای داداش فرهاد عزیز ...

:-(
ایـــــــــــــــــن قــــــــــــــــــــدر دوست دارم بدونم این "داداش فرهاد" دقیقا چه کسی هستند؟!
مگه نویسنده، آقای "عباس بیک پور" نیستند؟!
دلگیر
دلگیرم از این ،، حجم پر اندوه احساس
دلگیرم از این ،، تیغ ھای کند وسواس
دلگیرم از ، آواز بلبل روی دیوار
نزد عکس ، رنگ و روغن از گل یاس
دلگیرم از این ،، آیه ھای ، قدرنشناس
این ھجوم ، شیشه در انکار الماس
دلگیرم از این عمق کوری
مھربانی را کسی معنا نکرد
جز روی خاک سرد گوری
از صبوری ،
فاصله در جاده ھای ، سرد دوری
دلگیرم از، چشمان ظاھربین مھجور
کز شراب ، شھوت آیینه مغرور
این ھمه ترسیده از نور
با سیاھی گشته محشور
دلگیرم از جایی که احساس
نوع دیگر میشود معنا ، با جادوی خناس
دلگیرم از این ،، آیه ھای قدرنشناس
این ھجوم شیشه بر احساس الماس
قایقم را موج بردار و ببر
صد سال نوری
دورتر از این ،، حجاب جھل و کوری
کز صبوری ، خنده ھای جبر و زوری
دلگیرم از این ، بی عبوری
بعد اینجاست که ادم یاد شعر "گریه کن دل من برای اسارت بشر "میافته....
درود و صد بدرود بر شرف تو داداش فرهاد عزیز ....:x:x
باور کن زندگی زیباست اگر فقط ، کمی کوری و کری را تجربه و تمرین کنی و سخت نگیری .
زیاد بخوان و کم بدان . نگاه کن ولی نبین . گوش کن و نشنو . حل است ، به دنیا خوش آمدی !
زیاد یک جا نمان ، حتا در دل ! تبدیل به تابلو می شوی یا میدانی با مجسمه ای در میانش .دورت میزنند
به جایش دور زدن و دستی کشیدن به موقع را با سخت کوشی و ممارست بیاموز.
درود جناب ساگارو
با زبانی بسیار ساده و گیرا مثل آینه ای تمام قد روابط غیر واقعی بین انسانها را نشان دادید:x
من عجیب با این همزاد پنداری می کنم :
وقتی هرکس تو رو آیینه ی چشماش می بینه
وقتی هیچکس تو رو با بودن دردات نمیخواد ..
وقتی هرچی که میگن
از تو یک بله می خوان ...
وقتی با جان من و عزیز من
راهی قبرت می کنن ...
تو رو تو قفس می خوان و یه اسیر
نه یه درویش نشسته رو حصیر...
وقتی آدما همه سنگی شدن
همه ی شکوفه ها کاغذای رنگی شدن
کوچ کن مثل پرستو ز دیار بی کسی
نفس خسته نکش تو هوای این همه دلواپسی ...
چه خیالیه دل نازک من
هرکی با ما نباشه، خیالی نیست
تا خود خدا باشه
جای هیشکی خالی نیست

8-)
ص 50 و 51
-----------------
آدمها ...
اهل دلند در حکم و اهل گل در عشق و اهل ول در وادی عقل_به گمانم اشتباهی امدم_مرا کنار سگهای بی صاحب دفن کنید، بوی عطوفت و مهر و شرف و وفا می دهند.
ص 40
-----------------
و واقعاً نون خامه ای هاش به "این" بزرگین به همین بزرگی! :D
-----------------
اولین حس مادرم به من تهوع بود ... :(( 68
-----------------
یه اعتراف :
بعضی صفحاتو من رد می کردم، به حالت شتر دیدی ندیدی! :!
-----------------
سپاس از دوستان که منو به خوندن این دفتر ترغیب کردن و آرزوی موفقیت روز افزون برای جناب آقای بیک پور :-)

ممنون. شما لطف دارید.
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند....
[quote='sagaro']همین جدا افتادگی تیغ دو دم است که از درون خود را میسوزاند و حتا وقتی ساکت و مطیعی از بیرون خیلی ها را ، و تکلیفت را نمیدانی که چه کنی که زندگی کنند و بگذارند زندگی کنی ...
[/quote]
بازم با این جمله یاد این شعر افتادم:
گاهی به ماهرانه ترین وضع موجود لبخند میزنم
از در سیرک که بیرون می آیم
یک نفر در گوشم می گوید :
تو هیچ وقت دلقک خوبی نخواهی شد....
هانیه خانم من باید از شما تشکر کنم . چقدر خوب و آرامش بخشه که حرف شنونده ی شنوا و نوشته خواننده ی فهیم و صاحب درک داشته باشه ، دقیقا کنایه و استعاره آینه وار نهفته در متن را که از دلگیری است درک کردید .همین جدا افتادگی تیغ دو دم است که از درون خود را میسوزاند و حتا وقتی ساکت و مطیعی از بیرون خیلی ها را ، و تکلیفت را نمیدانی که چه کنی که زندگی کنند و بگذارند زندگی کنی ...
درود بر شما

درود جناب بیک پور
گاھی آدمھا طاقت بار خودخواھی مرا ندارند که ھوار میکنم محبت اسارت بارم را بر پشت دلشان و ناگزیر میگریزند . این از
کوچکی آنھا نیست از خود بزرگ بینی من است ...
گاھی آدمھا ساده اند و من رنگی میبینمشان و رنج میبرند از دید اشتباه من ...
گاھی باید دانست که آسیاب جھان حول محور "من" نمی چرخد ، پیش از آنکه گفته شود . و چه بسا دوستی خودخوری میکند از فشار
"بین دو تیغه ی "نگفتن محبت آمیز" و اجبار "گفتن پندآموز.
گاھی ھر چیزی را به خود میگیرم و اھل کنایه میشوم بی آنکه حق بدھم به دیگران که آنھا نیز مرا آدم استعاره و تشبیه و مجاز و
. ایھام ببینند
گاھی حتا ظرف سوراخ ھم لبریز میشود وقتی سرعت ورود بیش از خروجی است .
این قطعه واقعا زیبا بود.
با خوندش یاد این شعر افتادم:
از آدم ها دلگیرم
که خوب های خودشان را از بد ِ تو / مو شکافی میکنند
و بد هایشان را در جیب های لباس هایی
که دیگر از پوشیدنش خجالت میکشند / پنهان میکنند
از اینکه ژست یک کشیش را میگیرند وقتی هوای اعتراف داری
و درد هایت را که میشنوند
خیالشان راحت میشود هنوز میتوانند کمی خودشان را از تو / کشیش تر ببینند
از آدم ها عجیب دلگیرم
از اینکه صفت هایشان را در ذهنشان آماده کرده اند
و منتظر مانده اند تا تکان بخوری و ببینند به کدام صفت مینشینی
و تو را هی توصیف کنند ... هی توصیف کنند ... هی توصیف کنند
خنده ات بگیرد که چقدر شبیهشان نیستی
دردشان بیاید ... و انتقامش را از تو بگیرند ...
تا دیگر به آنها این حس را ندهی که کسی وجود دارد که شبیهشان نیست
هومن شریفی.......
میرم که بقیه اش رو بخونم :D
پاینده باشید
بله بله یادمه جناب ... حفظه الله تعالی که رد صلاحیت و اینا مدرس کلاس بودند :D
طیب الله اخوی ;-)
[quote='sagaro']این بیشتر نثر معوج و مکسره از افکار خیابونی و بیابونی سعی میکنم بعدی شعر و ترانه اش بیشتر باشه[/quote]
توجیه نکن آقا قلندر. ما خودمون همکلاس ابوالفضل بیهقی بودیم. اتفاقا نظامی عروضی هم توو کلاس بغلی درس می‌خوند؛ کل اصول نرث! فارسی رو فوت آبیم.
باید بخوانیم.
شما لطف داری عزیزم :x
البته این بیشتر نثر معوج و مکسره :D از افکار خیابونی و بیابونی ;-) سعی میکنم بعدی شعر و ترانه اش بیشتر باشه:-)
عنکبوت کاغذی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک