عنکبوت کاغذی
نویسنده:
عباس بیک پور (قلندر)
امتیاز دهید
دفتر ششم کمی متفاوت از دفاتر قبلی است با کمی چاشنی غر زدن، تلفیقی از نثر و شعر سپید و شعر نوی موزون، آمیخته به خاطره و بار خاطر.
تقدیم به دوستان کتابناکیام، آنانکه با نقدها و تشویقهایشان مخاطبی امیدبخش بودند و هستند.
و من در اعماق تاریکی، در جستجوی نورم. درونم بس تاریک است و تنها کورسویی از دور میبینم . راهیام بدانسو...
تقدیم به دوستان کتابناکیام، آنانکه با نقدها و تشویقهایشان مخاطبی امیدبخش بودند و هستند.
و من در اعماق تاریکی، در جستجوی نورم. درونم بس تاریک است و تنها کورسویی از دور میبینم . راهیام بدانسو...
آپلود شده توسط:
sagaro
1392/04/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عنکبوت کاغذی
همیشه بمن لطف داشته ای و داری برادر . کامکار و سربلند باشی :-)
محسن جان لطفت پاینده .
عجیب این بیت حافظ چسبید ;-) درود بر شما:-)
و از داشتن این نام سرافراز و خوشحالم;-)
خوشحالم که با نوشته هایم ارتباط برقرار کردید و سپاس گزارم از لطفتان .
بله ، نان خامه ای هایش به " همین" بزرگی بود . یادش بخیر:D
آن جمله در مورد احساس مادر هدیه دوست خوبی بود در همین کتابناک .خدایش شادی و تندرستی دهد.
اعتراف صادقانه و دلچسبی بود:))
سربلند باشید:-)
حتا ازعطرگھواره ھم شرم کنی وبالبخندی منکرحریق شھردرونت شوی، دودش را
فرودھی واشک کبابش رابه درون ریزی وھردم شعله ورترو روی گلگون تروناظرتحسین
بینندگان کوردیده .
نمیدانم ،،،ھمه چیزمشوش است وبی سرانجام ...
این مواقع ازھمیشه وازھمه تنھاتری وعجیب لزوم حضورخداراحس میکنی ...
*************************************************************
ما که خوندیم این قلم شیوا و رسایت را "برادر عزیزم "...
ولی یه بار خوندن که فایده نداره این هم این نثرها و ابیات زیبا و لذت بخش ...
فقط داداش ای کاش از رنگ سبز استفاده نمیکردی "چشممون همینطوری که درد میکنه نزدیک بود که از حدقه بزنه بیرون دیگه":D:x:x
به امید دفتر هفتم داداش عزیز و گرامی ...:x:x:-)
دورمیزنند_زرنگند_زبان چربی دارند و دلی لزج وجیبی پر_مصلحت سنجند و منعطف_
برای ھرپرسشی پاسخی دارندو برای ھرمحکمه قاضی وحکمی_ اھل بازکردن قفل و گره نیستند ولی
جوشکاری را خوب بلدند،درمغازه ھا وحجره ھا و بنگاه ھایشان_
اھل دلند درحکم و اھل گل درعشق و اھل ول دروادی عقل_ به گمانم اشتباھی آمدم_مرا کنارسگھای بی
صاحب دفن کنید،بوی عطوفت و مھرو شرف و وفا میدھند...(از متن کتاب)
دروود جناب قلندر
به خاطر شیوایی گفتار وکلام نافذی که دارید بهتون تبریک میگم.
گلایه ها با زبان نثر ونظم به خوبی درامیخته و شکایت ها به زیبایی خود نمایی میکند، جذبه ی شعر انقدر زیاد بود که به سرعت بعد از دریافت فایل آن را مطالعه کردم درست مانند عسل گس.
قلمتان جاویدان.....
:-)
لب از گلایه دوختم
برهنگی خریدم ُ
خرقه تن فروختم....
تبریک قلندر جان. کتابت را حتما باید تا انتها بخوانم. مگر میشود قلندرانه بنویسی و من نخوانم.... منتظرم باش تا خوب ببینم و باز گردم...
از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن حافظ
بله ایشون برادر عزیز جناب آقای عباس بیک پور هستند ولی بنده ایشون فرهاد صدا میکنم ..:-)
قبلا فرهاد بودن!;-)
"فرهاد خان قلندر":x