رسته‌ها
عنکبوت کاغذی
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 26 رای
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 26 رای
دفتر ششم کمی متفاوت از دفاتر قبلی است با کمی چاشنی غر زدن، تلفیقی از نثر و شعر سپید و شعر نوی موزون، آمیخته به خاطره و بار خاطر.
تقدیم به دوستان کتابناکی‌ام، آنانکه با نقدها و تشویق‌هایشان مخاطبی امیدبخش بودند و هستند.

و من در اعماق تاریکی، در جستجوی نورم. درونم بس تاریک است و تنها کورسویی از دور می‌بینم . راهی‌ام بدانسو...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
76
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
sagaro
sagaro
1392/04/07

کتاب‌های مرتبط

منِ حلاج
منِ حلاج
0 امتیاز
از 0 رای
کرگدنیسم
کرگدنیسم
4 امتیاز
از 9 رای
شاید شاعر باشم !!
شاید شاعر باشم !!
4 امتیاز
از 3 رای
در معمای ِ دار
در معمای ِ دار
4 امتیاز
از 4 رای
این تاج خار
این تاج خار
3.5 امتیاز
از 2 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی عنکبوت کاغذی

تعداد دیدگاه‌ها:
124
محسن جان این علاقه به سبز و آبی والا خود ما را هم خفه کرده :D
همیشه بمن لطف داشته ای و داری برادر . کامکار و سربلند باشی :-)
ماهور گرامی با سپاس از حسن نظرتان امید دارم که شادی و کامکاری قرین همیشگی راه زندگی شما دوست خوب و خردمندم باشد . فکر میکنم دفتر بعدی بسیار باب طبعتان خواهد بود;-):-)
[quote='mohsen ghahari']قلندرانه سوختم
لب از گلایه دوختم
برهنگی خریدم ُ
خرقه تن فروختم....
تبریک قلندر جان. کتابت را حتما باید تا انتها بخوانم. مگر میشود قلندرانه بنویسی و من نخوانم.... منتظرم باش تا خوب ببینم و باز گردم...
از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن حافظ[/quote]
محسن جان لطفت پاینده .
عجیب این بیت حافظ چسبید ;-) درود بر شما:-)
رفقا این درگیری از قدیم بوده . مادرم فرهاد را می پسندید ولی حرف مرحوم پدر چربید و شد عباس:D
و از داشتن این نام سرافراز و خوشحالم;-)
faketab گرامی از دقت نظر و حسن ظنتان سپاسگزارم . امید که در دفاتر بعدی پاسخگوی این تیزبینی باشم :-)
[quote='nabeqe300092']من عجیب با این همزاد پنداری می کنم :
وقتی هرکس تو رو آیینه ی چشماش می بینه
وقتی هیچکس تو رو با بودن دردات نمیخواد ..
وقتی هرچی که میگن
از تو یک بله می خوان ...
وقتی با جان من و عزیز من
راهی قبرت می کنن ...
تو رو تو قفس می خوان و یه اسیر
نه یه درویش نشسته رو حصیر...
وقتی آدما همه سنگی شدن
همه ی شکوفه ها کاغذای رنگی شدن
کوچ کن مثل پرستو ز دیار بی کسی
نفس خسته نکش تو هوای این همه دلواپسی ...
چه خیالیه دل نازک من
هرکی با ما نباشه، خیالی نیست
تا خود خدا باشه
جای هیشکی خالی نیست
ص 50 و 51
-----------------
آدمها ...
اهل دلند در حکم و اهل گل در عشق و اهل ول در وادی عقل_به گمانم اشتباهی امدم_مرا کنار سگهای بی صاحب دفن کنید، بوی عطوفت و مهر و شرف و وفا می دهند.
ص 40
-----------------
و واقعاً نون خامه ای هاش به "این" بزرگین به همین بزرگی!
-----------------
اولین حس مادرم به من تهوع بود ... 68
-----------------
یه اعتراف :
بعضی صفحاتو من رد می کردم، به حالت شتر دیدی ندیدی!
-----------------
سپاس از دوستان که منو به خوندن این دفتر ترغیب کردن و آرزوی موفقیت روز افزون برای جناب آقای بیک پور
[/quote]
خوشحالم که با نوشته هایم ارتباط برقرار کردید و سپاس گزارم از لطفتان .
بله ، نان خامه ای هایش به " همین" بزرگی بود . یادش بخیر:D
آن جمله در مورد احساس مادر هدیه دوست خوبی بود در همین کتابناک .خدایش شادی و تندرستی دهد.
اعتراف صادقانه و دلچسبی بود:))
سربلند باشید:-)
***************************************************************
حتا ازعطرگھواره ھم شرم کنی وبالبخندی منکرحریق شھردرونت شوی، دودش را
فرودھی واشک کبابش رابه درون ریزی وھردم شعله ورترو روی گلگون تروناظرتحسین
بینندگان کوردیده .
نمیدانم ،،،ھمه چیزمشوش است وبی سرانجام ...
این مواقع ازھمیشه وازھمه تنھاتری وعجیب لزوم حضورخداراحس میکنی ...
*************************************************************
ما که خوندیم این قلم شیوا و رسایت را "برادر عزیزم "...
ولی یه بار خوندن که فایده نداره این هم این نثرها و ابیات زیبا و لذت بخش ...
فقط داداش ای کاش از رنگ سبز استفاده نمیکردی "چشممون همینطوری که درد میکنه نزدیک بود که از حدقه بزنه بیرون دیگه":D:x:x
به امید دفتر هفتم داداش عزیز و گرامی ...:x:x:-)
آدمھا سیاست ورزند_مدبرند_پیچھای زندگی را مھره میکنند_میدان ھای دید را
دورمیزنند_زرنگند_زبان چربی دارند و دلی لزج وجیبی پر_مصلحت سنجند و منعطف_
برای ھرپرسشی پاسخی دارندو برای ھرمحکمه قاضی وحکمی_ اھل بازکردن قفل و گره نیستند ولی
جوشکاری را خوب بلدند،درمغازه ھا وحجره ھا و بنگاه ھایشان_
اھل دلند درحکم و اھل گل درعشق و اھل ول دروادی عقل_ به گمانم اشتباھی آمدم_مرا کنارسگھای بی
صاحب دفن کنید،بوی عطوفت و مھرو شرف و وفا میدھند...(از متن کتاب)
دروود جناب قلندر
به خاطر شیوایی گفتار وکلام نافذی که دارید بهتون تبریک میگم.
گلایه ها با زبان نثر ونظم به خوبی درامیخته و شکایت ها به زیبایی خود نمایی میکند، جذبه ی شعر انقدر زیاد بود که به سرعت بعد از دریافت فایل آن را مطالعه کردم درست مانند عسل گس.
قلمتان جاویدان.....
:-)
قلندرانه سوختم
لب از گلایه دوختم
برهنگی خریدم ُ
خرقه تن فروختم....
تبریک قلندر جان. کتابت را حتما باید تا انتها بخوانم. مگر میشود قلندرانه بنویسی و من نخوانم.... منتظرم باش تا خوب ببینم و باز گردم...
از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن حافظ
[quote='donya joon']نقل قول: درود و صد بدرود بر شرف تو داداش فرهاد عزیز ....
نقل قول: برای داداش فرهاد عزیز ...
ایـــــــــــــــــن قــــــــــــــــــــدر دوست دارم بدونم این "داداش فرهاد" دقیقا چه کسی هستند؟!
مگه نویسنده، آقای "عباس بیک پور" نیستند؟![/quote]
بله ایشون برادر عزیز جناب آقای عباس بیک پور هستند ولی بنده ایشون فرهاد صدا میکنم ..:-)
قبلا فرهاد بودن!;-)
"فرهاد خان قلندر":x
عنکبوت کاغذی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک