پروست
«بعد از شام پروست را به دست می گیرم و بعد زمینش می گذارم. این بدترین زمان است.
مرا به خودکشی سوق می دهد. دیگر چیزی برای نوشتن باقی نمانده. همه چیز بی معنی و
بی ارزش شده است.» یادداشت های روزانه ی ویرجینیا ولف
شنل قرمزی
[b]یکی از کم خرج ترین لذت های زندگی، تعریف کردن «شنل قرمزی» برای کوچولوهای فامیل است:x[/b]
نغمه یخ و آتش (جلد 2)
لیتل فینگر پیچیده، خطاب به سنسای معصوم و ساده دل:
[b]«زندگی شبیه ترانه ها نیست. یه روزی در کمال تاسف اینو متوجه میشی.»[/b]
پ.ن.: ترانه ها= فیلم ها، رمان ها و ...
ناطور دشت
خوندنِ[b]/خاطرات یک ترک تحصیلی/[/b] باعث شد این رو بنویسم پس:
[b]تقدیم به همه ی ترک تحصیلی ها[/b]:x
[b]من همین الان باید آن جا باشم...چه قدر باید این جا بمانم؟!...دارم می میرم![/b]
«سال، سالِ [b]1392[/b] بود، که من بیست و سه سالم ب
عوارض جانبی
بارها سعی کرده ام خودم را به جای فلاسفه ی بزرگ بگذارم...هربار فورا به حالت خلسه ی عمیقی فرو می روم
و این خواب را می بینم: [b](خوابِ سقراط بودن)[/b]
(صحنه، سلول من در زندان است...)
...
...
من: «من نمی خواهم بمیرم! من خیلی جوانم!»...
ناطور دشت
[b]«من این جور چیزها رو نمی تونم تحمل کنم. دیوونه می شم. اون قدر کسل و ناراحت می شم که چیزی نمی مونه دیوونه شم.»[/b]
از اشو یاد گرفتم که وقتی همه چیز و همه کس فقط باعث ناراحتی وبی حوصلگیت می شند باید اجازه بدی این کسالت به نهایت خود
ناطور دشت
[b]تقدیم به سالینجر، با عشق و نکبت[/b] :x
[b]سالینجر: پیشگفتار
[/b]
[b]«روزی روزگاری مردی بود چنان زبردست در شناختن اسب خوب از بد که جزئیات ساده و پیش پا افتاده مثل رنگ و جنسیت را
کنار می گذاشت و ضمیر و باطن حیوان را جست و جو می کرد
کلوچه فراری
[quote]داستانی کودکانه نشات گرفته از ادبیات کهن آمریکا[/quote]
از زمان خوندن رمان «خداحافظ گاری کوپر» یه [b]معمای بزرگ فلسفی[/b] ذهنمو مشغول کرده بود.
به لطف هدبوک گرامی این معما حل شد و حالا دیگه می دونم چه بلایی سر کلوچه اومده!
ب
آسان بگیر
یک روز من سخنرانی ای از کریشنا مورتی را می خواندم. او می گوید به دیدن رامانا ماهارشی رفت. او جذاب نبود، زیرا داشت
سبزی خرد می کرد. بله، رامانا ماهارشی مردی آن گونه بود، [b]خیلی معمولی[/b]. سبزی خرد می کرد! کریشنا مورتی باید می رفت
کسی فوق
درآمدی بر خداشناسی فلسفی
نقل قول از صفحه ی 18 کتاب:
[quote]به اعتقاد صدرالمتالهین، برهان حرکت [b]ارسطو[/b] در واقع بیان نمادینی از همان برهان وجوب و امکان است.
[b]معلم اول[/b] در [b]اثولوجیا[/b] از وجوب بالذات به سکون و از وجوب بالغیر به حرکت تعبیر کرد