بیگانه
وای که چقدرررر همه چی در حال تغییره. حتی خود ما ادما هم به طرز عجیبی تغییر می کنیم.گاهی به قدری آهسته که خودمونم متوجه نمیشیم...
خیلی جالب بود برام.نظری که چند سال پیش زیر این کتاب نوشتم با تفکر کنونی من زمین تا اسمون فرق داره..
بنظر شما
جمهوری افلاطون
[quote='مری بلا']
فیلسوفان عزیز همه سعی میکردن یه جوری فلسفه هاشونو بیان کنن ک هیچ احدی الا خودشون ازش سر در نیاره....ما یه استاد فلسفه داریم ک ایشون اون قسمتاییو ک فیلسوفان نتونستن نامفهوم بگن رو نامفهوم میفرمودن و ما در این هزار تو بی را
موفقیت در زندگی زناشویی
[quote='عزیز وطن']
- اجتناب از تمجید دیگران در مقابل یکدیگر؛ یعنی هیچگاه زن نباید از مرد دیگر در مقابل شوهر تعریف کند و متقابلا مرد نیز نباید از زن دیگری در مقابل همسرش تعریف و تمجید کند.
-.[/quote]
من همیشه با این بند مشکل داشتم!
چ
تاریخ امپراطوری هخامنشیان
[quote='kazomano']نقل قول از nabeqe300092:فکرکنم به معنی هرمیتی باشه.سیستم های دینامیکیه?[/quote]
نه، دارم راجع به چندجمله ای های ماتریسی تحقیق میکنم، یک قسمتش مربوط به این میشه، دوستی گفتند که به معنی هیسانو هست، اما من شدیداً شک دارم!!
تاریخ امپراطوری هخامنشیان
کسی معادله ی لیاپونو رو کامل میشناسه؟!
توان H ای که بالای ماتریس در جمله ای که ماتریس سمت چپ متغیر قرار گرفته به چه معناست؟ :-(
لازم بذکره که این ربطی به محتوای این کتاب پیش دانشگاهی ندارد و فقط محض اینکه در درس جبر خطی این مبحث بررسی می
سقوط
عشق حقیقی استثناست و در هر قرنی دو یا سه بار اتفاق می افتد، مابقی تظاهر و ریاست!
من او را دوست داشتم
هوس سیگار کردم.ابلهانه بود سیگار نمیکشیدم.بله اما حالا دلم میخواست،زندگی همین است...ارادهٔ راسختان را در ترک سیگار تحسین میکنید و بعد یک صبح سرد زمستان تصمیم میگیرید چهار کیلومتر پیاده بروید تا یک پاکت سیگار بخرید!
از متن کتاب
شاید ، روزی ، پرواز
قلمت را نشکن، شاعر خسته ی من
آتش حادثه را، شهوت خاطره کن
نشکان تو قلم خسته ی خویش
قلم ساقه ی غم را بشکن
کمر خم ز میان حلقه بکن
کمر حلقه ی غم، خم ز میان
قلمت را نشکن، شاعر رنج و محن
حمل آن کودک نامشروع
که در دفتر خویش کاشته ای
سقطش
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
[quote='sagaro']دختر نابغه ام بر عکس بنظر من سرشار از تعبیر و استعارات لطیف و نو بود ، چیزی که خمیرمایه شعر است . مشکلات فنی اش قابل رفع است ،هر کس تمسخر میکند بهترش را بگوید
بقیه اش باشد برای امشب . الان وقت رفتنه [/quote]
با عرض سلام
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
غرق نگاه تو بودم ندایی رسید
بر من نظری فکند و آرام پرسید:
تویی که شب و روز برایت یکیست؟
اینهمه اشک و ناله ی تو بهر کیست؟
خنده ای سرد بر لبهایم نمایان شد
او ز آن تبسم بی جا حیران شد
گفتم غریبه ی ناآشنا نمیتوان او را شناخت
هر قدر