میم...نون
نویسنده:
آرش هامون
امتیاز دهید
این مجموعه شامل داستان های کوتاه است که توسط نشر نوگام انتشار یافته است.
درباره این کتاب:
غریبی و غربت فقط در سرزمینی نیست که آدمهایش به زبان تو حرف نمی زنند، هرجای این دنیا و به هر زبانی که آدمهایش حرف بزنند، وقتی کسی نباشد تا حرفهای تو را بشنود، غربت و غریبی همانجاست و همانجاست که وقتی با نیشتر قلم به جان حجم سخت و صلب ایدهها و اندیشههایت بیفتی، تراوشاتش معجونی میشود از حرفهای پس مانده و ایدههای ناب. ترکیب ناهمگونی که نه به گفتنش راضی میشوی، نه با نگفتنش آرام میگیری... مثال «اْرگاسم در ملاء عام» میماند. از یک طرف احساس لذت بیانتها میکنی از گفتن حرفهایی که داشتی... از یک طرف از بیجایی این اتفاق خوشایند در خودت فرو میریزی... چشمهایت را میبندی تا لذت فراهم شده را با تمام وجودت جذب کنی، اما همینکه تمام شد، از ترس نگاههایی که در انتظار تو ماندهاند، دیگر جرئت باز کردنشان را پیدا نمیکنی... آخرش میشود همان تنهایی و غربتی که میخواستی رهایش کنی...، اما رهایت نمیکند. این کتاب، روایت همین غربت و تنهایی است، اما نه در کلماتی که نوشته شده و داستانهایی که میخوانید... در لابهلای تمام خطوطی که شاید به چشم نیایند...
در فاصله ناتمام میان میم... تا نون.
بیشتر
درباره این کتاب:
غریبی و غربت فقط در سرزمینی نیست که آدمهایش به زبان تو حرف نمی زنند، هرجای این دنیا و به هر زبانی که آدمهایش حرف بزنند، وقتی کسی نباشد تا حرفهای تو را بشنود، غربت و غریبی همانجاست و همانجاست که وقتی با نیشتر قلم به جان حجم سخت و صلب ایدهها و اندیشههایت بیفتی، تراوشاتش معجونی میشود از حرفهای پس مانده و ایدههای ناب. ترکیب ناهمگونی که نه به گفتنش راضی میشوی، نه با نگفتنش آرام میگیری... مثال «اْرگاسم در ملاء عام» میماند. از یک طرف احساس لذت بیانتها میکنی از گفتن حرفهایی که داشتی... از یک طرف از بیجایی این اتفاق خوشایند در خودت فرو میریزی... چشمهایت را میبندی تا لذت فراهم شده را با تمام وجودت جذب کنی، اما همینکه تمام شد، از ترس نگاههایی که در انتظار تو ماندهاند، دیگر جرئت باز کردنشان را پیدا نمیکنی... آخرش میشود همان تنهایی و غربتی که میخواستی رهایش کنی...، اما رهایت نمیکند. این کتاب، روایت همین غربت و تنهایی است، اما نه در کلماتی که نوشته شده و داستانهایی که میخوانید... در لابهلای تمام خطوطی که شاید به چشم نیایند...
در فاصله ناتمام میان میم... تا نون.
آپلود شده توسط:
hamed9811
1392/05/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی میم...نون
دیشب رفت یه جایی..قرار بود منم برم دنبالش..ولی هر چی گشتم آدرسو پیدا نکردم.
میدونی یکم تو ضیحش سخته.. آدرسی که داده الان دیگه نیست..خیلی وقت پیش بوده..صد سال پیش, ولی خرابش کردن..بعدم اسمشو عوض کردن.. فقط یه دیوار ازش مونده که اسم قدیمی خیابون رو روش نوشتن.. همین.