توپ
نویسنده:
غلامحسین ساعدی
امتیاز دهید
خلاصه داستان:
ماجرای این داستان در یکی از روستاهای آذزبایجان می گذرد. روستاییان ترسان از هجوم و تجاوز ایل ها، قحطی زدگانی خرافی و کابوس زده، بر زمینه ای از فضای طبیعی و تاریخی آذربایجان وصف می شوند. در سال های جنبش مشروطه رژیم قصد دارد برای جلوگیری از پیوستن ایلیات به مجاهدین تبریز مردم روستا ها را از ده خارچ کرده و عشایر را در روستا ها مستقر کند. دستور این کار را به رحیم خان یکی از خوانین ایلیات می دهد. او از این دستور سر باز می رند. از این رو دلماچوف ژنرال قزاق را به بهانه کمک به او روانه می کند. رحیم خان برای ملاقات با ژنرال نمی رود این کار موجب عصبانیت ژنرال شده و دستور می دهد تا توپ را به بالای تپه ببرند. داستان زمانی آغاز می شود که قزاق ها مشغول مستقر کردن توپ مهیب خود بر تپه ای مشرف بر گذرگاه ایلیات هستند. مردم روستای موویل از ترس قزاق ها به غارها گریخته اند. ملا میرهاشم شخصیت اصلی رمان، پس از ورود به دهی خالی از سکنه، از ورود قزاق ها با خبر می شود. آواره نیمه گرسنه ای که در هر ایل گوسفندان بسیاری دارد و برای حفظ منافع خود چون پیک اضطراب به حرکت در می آید تا خبر استقرار توپ و وحشت از آن را به مردم برساند تا به این ترتیب ایلیات مسیر حرکت خود را تغییر داده و از خطر در امان باشند. ایل ها به دنبال حوادثی که برای هر کدام از آن ها در راه رخ می دهد به حسن نیت او شک می کنند. از سوی دیگر ملا میرهاشم نیز گرفتار قزاق ها می شود و به عنوان بلد راه، اردوی دلماچوف را پیش می برد. خبر همراهی او با قزاق ها دهان به دهان در آبادی ها می پیچد و به این ترتیب اعتبار خود را از دست داده و خان ها که او را عامل توطئه بر ضد خود می دانند با یک دیگر متحد شده، گوسفندهای او را به چوپان ها می بخشند و برای نابودی او و دلماچوف حرکت می کنند. دلماچوف هم آوارگی خود را ناشی از توطئه میرهاشم دانسته و او را مورد ضرب و شتم قرار می دهد. ایلیات در حمله ای غافل گیرانه توپ را تسخیر کرده و دلماچوف را اسیر می کنند. توپ بر قله ای مسلط بر همه آبادی ها مستقر می شود. مردم گرد می آیند، کیسه ای محتوی گلوله بر پشت ملا بسته او را به بالای تپه برده، به لوله توپ می بندند و سپس شلیک می کنند.
بیشتر
ماجرای این داستان در یکی از روستاهای آذزبایجان می گذرد. روستاییان ترسان از هجوم و تجاوز ایل ها، قحطی زدگانی خرافی و کابوس زده، بر زمینه ای از فضای طبیعی و تاریخی آذربایجان وصف می شوند. در سال های جنبش مشروطه رژیم قصد دارد برای جلوگیری از پیوستن ایلیات به مجاهدین تبریز مردم روستا ها را از ده خارچ کرده و عشایر را در روستا ها مستقر کند. دستور این کار را به رحیم خان یکی از خوانین ایلیات می دهد. او از این دستور سر باز می رند. از این رو دلماچوف ژنرال قزاق را به بهانه کمک به او روانه می کند. رحیم خان برای ملاقات با ژنرال نمی رود این کار موجب عصبانیت ژنرال شده و دستور می دهد تا توپ را به بالای تپه ببرند. داستان زمانی آغاز می شود که قزاق ها مشغول مستقر کردن توپ مهیب خود بر تپه ای مشرف بر گذرگاه ایلیات هستند. مردم روستای موویل از ترس قزاق ها به غارها گریخته اند. ملا میرهاشم شخصیت اصلی رمان، پس از ورود به دهی خالی از سکنه، از ورود قزاق ها با خبر می شود. آواره نیمه گرسنه ای که در هر ایل گوسفندان بسیاری دارد و برای حفظ منافع خود چون پیک اضطراب به حرکت در می آید تا خبر استقرار توپ و وحشت از آن را به مردم برساند تا به این ترتیب ایلیات مسیر حرکت خود را تغییر داده و از خطر در امان باشند. ایل ها به دنبال حوادثی که برای هر کدام از آن ها در راه رخ می دهد به حسن نیت او شک می کنند. از سوی دیگر ملا میرهاشم نیز گرفتار قزاق ها می شود و به عنوان بلد راه، اردوی دلماچوف را پیش می برد. خبر همراهی او با قزاق ها دهان به دهان در آبادی ها می پیچد و به این ترتیب اعتبار خود را از دست داده و خان ها که او را عامل توطئه بر ضد خود می دانند با یک دیگر متحد شده، گوسفندهای او را به چوپان ها می بخشند و برای نابودی او و دلماچوف حرکت می کنند. دلماچوف هم آوارگی خود را ناشی از توطئه میرهاشم دانسته و او را مورد ضرب و شتم قرار می دهد. ایلیات در حمله ای غافل گیرانه توپ را تسخیر کرده و دلماچوف را اسیر می کنند. توپ بر قله ای مسلط بر همه آبادی ها مستقر می شود. مردم گرد می آیند، کیسه ای محتوی گلوله بر پشت ملا بسته او را به بالای تپه برده، به لوله توپ می بندند و سپس شلیک می کنند.
آپلود شده توسط:
mohammad abedi
1391/11/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی توپ