دراز النگه
نویسنده:
علی ناصری
امتیاز دهید
.
کتاب کودکان - گروه سنی ب،ج
چکیده:
"همهی مردم شهر، دراز النگه را میشناختند، ولی او هیچکس را نمیشناخت، زیرا قد بسیار بلندی داشت. از وقتی که کوچک بود روزی یک متر به قدش اضافه شده بود و ماهها بود که از کوهها و ابرها نیز بالا رفته بود. مدتها بود که با کسی حرف نزده بود، و کسی را ندیده بود. تا این که یک روز از دست خودش خسته شد و مشکلاش را با کوه قاف در میان گذاشت. او نیز چاره را از سیمرغ پرسید و ...
کتاب کودکان - گروه سنی ب،ج
چکیده:
"همهی مردم شهر، دراز النگه را میشناختند، ولی او هیچکس را نمیشناخت، زیرا قد بسیار بلندی داشت. از وقتی که کوچک بود روزی یک متر به قدش اضافه شده بود و ماهها بود که از کوهها و ابرها نیز بالا رفته بود. مدتها بود که با کسی حرف نزده بود، و کسی را ندیده بود. تا این که یک روز از دست خودش خسته شد و مشکلاش را با کوه قاف در میان گذاشت. او نیز چاره را از سیمرغ پرسید و ...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دراز النگه
:-(
چه اهمیتی داره؟!:-)
من که همین امشب می خونمش!;-)
این طور که به نظر میاد موضوعش عــالـــی ئه
*
زمونه ی بدی شده...(!) امان از دست دخترای این دوره...
ما که جوونی هامون همه ش می گفتیم:
عـاشـقـی با قـد رعـنا نـمی خـوام
چشای خوشگل و گیرا نمی خوام
نمره ی بیست کلاسو نمی خوام
بهترین هوش و حواسو نمی خوام
موهای خیلی پریشون نمی خوام
خلاصه:
من تو رو می خوام، اونا رو نمی خوام
پ.ن.: می بینید چه قدر این نسل ما قانع و بساز بود؟!:-( حیف شدیم رفت
من توضیحی ندادم که دوستان خودشون آستین و بالا بزنن و دانلود کنند، این داستان خیلی کوتاه و بکره
"همهی مردم شهر، دراز النگه را میشناختند، ولی او هیچکس را نمیشناخت، زیرا قد بسیار بلندی داشت. از وقتی که کوچک بود روزی یک متر به قدش اضافه شده بود و ماهها بود که از کوهها و ابرها نیز بالا رفته بود. مدتها بود که با کسی حرف نزده بود، و کسی را ندیده بود. تا این که یک روز از دست خودش خسته شد و مشکلاش را با کوه قاف در میان گذاشت. او نیز چاره را از سیمرغ پرسید و ...
تصویرگر این کتاب خانم نسترن سعیدی هستند که کارشون بسیار زیبا بوده