گلستان سعدی
امتیاز دهید
گلستان به زبان فارسی و روسی
گلستان در یک دیباچه و هشت باب به نثر مُسَّجَع (آهنگین) نوشته شدهاست. غالب نوشتههای آن کوتاه و به شیوهٔ داستانها و نصایح اخلاقی است.
دیباچه
باب اول - در سیرت پادشاهان
باب دوّم - در اخلاق درویشان
باب سوّم - در فضیلت قناعت
باب چهارم - در فواید خاموشی
باب پنجم - در عشق و جوانی
باب ششم - در ضعف و پیری
باب هفتم - در تأثیر تربیت
باب هشتم - در آداب صحبت
بیشتر
گلستان در یک دیباچه و هشت باب به نثر مُسَّجَع (آهنگین) نوشته شدهاست. غالب نوشتههای آن کوتاه و به شیوهٔ داستانها و نصایح اخلاقی است.
دیباچه
باب اول - در سیرت پادشاهان
باب دوّم - در اخلاق درویشان
باب سوّم - در فضیلت قناعت
باب چهارم - در فواید خاموشی
باب پنجم - در عشق و جوانی
باب ششم - در ضعف و پیری
باب هفتم - در تأثیر تربیت
باب هشتم - در آداب صحبت
آپلود شده توسط:
elia65
1386/08/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گلستان سعدی
در حکایت (13) از باب دوم گلستان چنین می خوانیم: « پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی شد. مدتها در آن رنجور بود و شکر خدای، عزّوجلّ، علیالدوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه میگویی. گفت : شکر آن به مصیبتیگرفتار شدم نه به معصیتی
گرمرا زار به کشتـن دهـد آن یار عزیـز/ تا نگوئی که در آن دم غم جانم باشد
گویم از بندۀ مسکین چه گنه صادر شد/ کو دل آزرده شد از من، غم آنم باشد »
چنین شیوۀ تفکر و عمل که فقط از شخص دیندار و به قول سعدی از انسان «پارسا» بر میآید؛ اخلاق صوفیانه را بیشر در ذهن مجسم میکند و خواننده را بر آن میداند که اقرار کند که سعدی اصل و خمیر مایۀ اندیشه را از امام غزالی اخذ کرده و آن را به شیوهای که ویژۀ خود اوست با ایجازی که روش خاص اوست، به نحو دلنشینتری بیان کرده است. غزالی در کیمیای سعادت فصلی دربارۀ « شکر بربلا» آورده است، وی معتقد است که بر بلا نیز شکر باید کرد؛ چرا که جز کفر و معصیت هیچ بلایی نیست که در آن خیری نباشد، ولی مردم از این امر بیخبر هستند و خدای، تعالی، خیر آدمیان را بهتر میداند.
شکر بر بلا و مصیبت که هم اهل عرفان بدان تأکید میورزیدند و هم شریعت بدان توصیه میکرد و آن را مغتنم میشمرد، به عنوان یکی از روشهای پسندیدۀ اخلاقی مورد توجه اهل تصوف و مؤمنان واقعی قرار گرفته است . این عقیده شاید ریشه در روانشناسی پارسایان داشته باشد. شخص مؤمن که دینش از گزند معاصی مصون مانده بود، چنان خرسند بود که بلا و مصیبت دینوی را به دیدۀ رضا مینگریست . این که بلا گوهر حقیقی انسان را آشکار میکند و عدم گلایه از آن ، رضایت را او نسبت به قضای الهی نشان میدهد و همچنین این عقیده که ابتلا به درد و رنج دنیوی در تقلیل و تخفیف رنج و عذاب اخروی انسان عامل عمدهای محسوب میشود و باعث میگردد تا او با فراغ بال بیشتری در پیشگاه محبوب حقیقیاش حاضر شود، از دلایلی بودند که صوفیه و مؤمنان راستین را در استقبال از مصایب دنیوی ترغیب و شکر این مصیبت را بر ایشان آسان میکردند.
در مقدمه ی گلستان وقتی سعدی از «صیت سخن خود در بسیط زمین» یاد میکند، مینویسد: «رقعه ی منشآتش را چون کاغذ زر میبرند.» در حکایتی از باب پنجم آن کتاب نیز میخوانیم که در کاشغر شعر او شهرت داشته است. در این سخنان حق با سعدی است؛ زیرا دیری نمیگذرد که ابن بطوطه (703ـ779 ق) در قرن هشتم هجری در چین متوجه میشود خنیاگران بیتی فارسی را به آواز میخوانند که از اشعار سعدی بوده است.
سعدی بیجهت از حسن قبول آثار خود سخن نمیگفت. دیری نگذشت که دیدروـ فیلسوف فرانسوی ـ درباره ی گلستان مقاله نوشت و ولتر این کتاب را به مطالعه گرفت، بایرون سعدی را با کاتولوس ـ شاعر غنائی روم ـ قیاس میکرد و گوته در «دیوان شرقی و غربی» تحت تأثیر سعدی واقع شد. روکرت درباره ی سعدی به آلمانی شعر سرود، هوگو در کتاب «شرقیات» عبارتی از مقدمه ی گلستان را اقتباس کرد. لافونتن، سنلامیر، مادام رولان، هردر آلمانی، پیگنوتی ایتالیایی، بالزاک، آلفرد دوموسه، اوژن مانوئل و دیگران هر یک به نوعی به سعدی توجه داشتهاند و ارنست رنان در ستایش شاعر شیراز سخن گفت که: «سعدی واقعاً یکی از گویندگان ماست!» همچنان که ادوین آرنولد شاعر انگلیسی (1832ـ1904) نیز میگفت: «سعدی هم به جهان قدیم و هم به جهان جدید تعلق دارد.» جیمز تامسن ـ شاعر اسکاتلندی ـ نیز در لندن در قرن نوزدهم خود را از شیراز و قرن سیزدهم میلادی چندان دور نمیدید و چنین میانگاشت که با قلب سعدی و چشم های سعدی و صدای سعدی به سر میبرد.
در قاره ی جدید نیز هنری دیوید ثورو (1817ـ1862) نویسنده ی متفکر مینوشت: «من بین سعدی و خود تفاوتی اساسی نمییابم. او فقط ایرانی نیست، گویندهای قدیمی نمیباشد، با من بیگانه نیست. به واسطه ی همسانی افکار او با افکار من، وی هنوز زنده و باقی است.» امرسن شاعر و حکیم امریکایی (1803ـ1882) هم سعدی را «شاعر ایدهآل» خود میشمرد و در آثار خود سی بار از او نام برده است. الکت، فیلسوف امریکایی (1799ـ 1888) نیز آثار سعدی را در شمار نوشتههای سقراط و افلاطون و دانته و شکسپیر و میلتون و گوته میخواند.هنوز هم منتقدان ادبی سعدی شیراز را در بین شاعران کلاسیک ایران، بزرگترین شخصیت ادبی به حساب میآورند و خردمندی جهانی.
برگرفته از کتاب « کاغذ زر » اثر گرانسنگ استاد فقید دکتر غلامحسین یوسفی
سعدی می گوید :
یک شب تأمل ایام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچۀ دل به الماس آب دیده می سفتم و این بیت ها مناسب حال خود می گفتم :
هر دم از عمـــــــــــر می رود نفسی چون نگه می کنی نمــــــــانده کسی
ای که پنــــــــــجاه رفت و در خوابی مگراین چنـــــــــد روزه دریابـــــــی
خجل آن کس که رفت و کار نساخت کوس رحلت زدند و باز نســـــــاخت
هر که آمد عمـــــــــــارتی نو ساخت رفت و منــــــزل به دیگری پرداخت
برگ عیـــشی به گور خویش فرست کس نیارد ز پـــــــــس ز پیش فرست
بعد از تأمل این معنی ، مصلحت آن دیدم که در کنج عزلت نشینم و دامن صحبت فراخود چینم و دفتر از گفت های پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم .
تا یکی از دوستان که کجاوه انیس من بودی به رسم قدیم از در درآمد چندان که نشاط ملاعبت «شوخی کردن » کرد ، و بساط مداعبت «مزاح » گسترد جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبد بر نگرفتم .
رنجیده نگه کرد و گفت :
کنونت که امــکان گفتار هست بگو ای برادر به لطف و خوشی
که فردا چو پیک اجل در رسد به حکم ضرورت زبان در کشی
شب را به بوستان یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد «شب در جائی افتادن » موضعی خوش و خرم و درختان درهم ، گفتی که خردۀ مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تاکش آویخته .
بامدادان دیدمش دامنی گل و ریحان فراهم آورده .
گفتم : گل بستان را چنان که دانی بقائی و عهد گلستان را وفائی نباشد ، و حکما گفته اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید .
گفتا طریق چیست ؟
گفتم : کتاب گلستانی توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد .
به چه کار آیدت ز گل طبــــقی از گلســـــــــتان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد وین گلستان همیشه خوش باشد
حالی که من این حکایت بکردم دامن گل بریخت و در دامنم آویخت که الکریم اذا وعد وفا .
و هنوز از گل بستان بقیّتی مانده بود که کتاب گلستان تمام شد .
بماند سالــــــــها این نظم و ترتیب ز ما هر ذره خاک افتاده جایی
غرض نقشی است کز ما باز ماند که هستی را نمی بینم بقائــــی
مگر صاحبـدلی روزی به رحمت کند در کار درویشان دعائـــی
گلستان سعدی
که هنوز من نبودم ک تو در دلــــم نشستــی
روز بزرگداشتت گرامی...:x
هرچند یک روز برای بزرگداشتت کمه.
وین عجبتر ک تو شیرینی و من فرهادم:x
دریافت فایل جهت download در پنجره ای که باز می شود ندارم علتش چیست ؟
***
این کتاب بسیار آموزنده هست جناب سعدی یک استاد اخلاق به تمام معنا بوده خداوند ایشان را قرین رحمت کند و بهشت را جایگاهش قرار دهد.