درآمدی بر خداشناسی فلسفی
نویسنده:
محسن جوادی
امتیاز دهید
فهرست مطالب
انسان و خدا
راه هاى خداشناسى
ارزش براهین اثبات وجود خدا
جاى گاه برهان وجوب و امکان در مجموعه براهین
تقسیم بندى براهین وجود خدا در فرهنگ مسیحى و ...
بیشتر
انسان و خدا
راه هاى خداشناسى
ارزش براهین اثبات وجود خدا
جاى گاه برهان وجوب و امکان در مجموعه براهین
تقسیم بندى براهین وجود خدا در فرهنگ مسیحى و ...
آپلود شده توسط:
poorfar
1392/06/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی درآمدی بر خداشناسی فلسفی
دوست گرامی منظورتان از «کمال عقل» چیست؟
کردم)
آیا این اندیشه ما را به خداشناسی رهنمون نمی کند؟
همه تلاشهاى انسانى، اعم از علمى و عملى، براى تأمین لذایذ و منافع و مصالح «انسان» انجام مىگیرد. پس شناختن خود انسان و آغاز و انجام او و هم چنین کمالاتى که ممکن است به آنها نایل گردد، مقدم بر همه مسائل، بلکه بدون شناختن حقیقت انسان و ارزش واقعىِ او، دیگر بحثها و تلاشها بیهوده و بى پایه است.
كمال انسان در ترقىِ عقلانى است كه از راه علم و فلسفه حاصل مىشود
نقل از کتاب خودشناسی برای خودسازی
بعد من چند باور علمی دارم مثلا باور دارم که زمین گرد است و نیروی گرانش وجود دارد باور دارم علم بشر ناقص است ولی بهترین توضیح جهان همین علم است [/quote]
اول بگم
احتمالا مخالفت با یافته های علم، عملی غیر علمی است اما محصور شدن در محدودیت های علم به نظر عقلانی نمی رسد. شاید نتوانیم به طور عقلانی بگوییم که زمین مسطح است ولی در عین حال نمی توانیم از پذیرش کلیه مواردی که علم قطعا به اثبات نرسانده است امتناع کنیم. اینگونه رفتارکردن به منزله وفاداری دائمی به پوزیتیویسمی متعصبانه خواهد بود."عقلانیت-نوشته راجر تریگ"
وبعد اینکه
در تمامی جوامع تعداد زیادی تجربه شخصی و حوادث متافیزیکی رخ میده که نمیشه همه رو به خرافه یا با مطرح کردن اینکه با علم امروزی سازگار نیست رد کرد.و از طرفی ادامه دادن این روند عقلانی در زندگی احتمالا باعث به وجود آمدن نتایجی میشه که در تضاد کامل با خواسته هست که در تلاش بودیم با پناه بردن به این نوع تفکر از اون در امان بمونیم.
سخن شما مغلطه است هر کسی میتواند درباره هر چیزی سخن گوید و فرد شنونده میتواند بپذیرد یا نپذیرد این نظر برهان نیست و نظر شخصی است اما اگه مغلطه شما را در نظر بگیریم شما هم نمی توانی درباره نظر ان فرد نظری بدهی چون صاحب نظر نیستی این نمونه را اوردم تا که به مغلطه سخنت پی ببری
بعد من چند باور علمی دارم مثلا باور دارم که زمین گرد است و نیروی گرانش وجود دارد باور دارم علم بشر ناقص است ولی بهترین توضیح جهان همین علم است سوالی پیش میاد دین چه راهکاری دارد و چه چیز مثبتی را برای شما عرضه کرده است در مورد دین نیز به حرف اسلام راستین می رسیم اگه خواستید میشود در مورد ان نیز حرف زد
این دکتر "داوکینزی" که ازش صحبت می کنی یک زیست شناسه و بحث خدا و خداشناسی بیشتر باید از دیدگاه فلسفی بهش پرداخت نه اینکه از جایگاه یک زیست شناس به جهان هستی نگاه کرد.
این مسیری که شما در پیش رو دارید، من خیلی وقته ازش عبور کردم .
شما از کجا این قدر مطمئن هستید من یا امثال من تو قید و بند خرافات هستیم که بخواهیم ازش خلاص هم بشیم.
مثل اینکه فرق خدا باوری با خداپرستی از روی اجبار در ذهن شما جابجا شده!!!
در ضمن اگر یا این احساس بی خدایی راحت هستی خب، حرفی نیست بسیار هم عالی.....خوش بگذره!!:D
ولی برای کسی هم که با خدا خوشه :xدستور العمل صادر نکن چون نه در پذیرش و نه در ردش هیچ اجباری نیست. و با تاکید میگم اونهای که در طول تاریخ خدایی ساختند که بر گرده مردم سوار بشند مسبب فقط سازندگان نبودند مقصر باور کنندگانی بودند که چشم بسته به خاطر طمع.... بیشتر داشتن!!در چاه ندانم کاری خود افتند.
در ضمن وجود یا عدم وجود خدا ربطی به خوشبختی یا بدبختی شما نداره. شما تنها با کنار گذاشتن خدا می تونید خودتون رو از قید و بند های خرافی که شما رو در بر گرفته ان خلاص کنین ولی این به این منظور نیست که برای شما خوشبختی بیاره. شما تنها از این فکر که همیشه تحت کنترل و بازیچه ای هستین خلاص می شید. ولی باقی اموراتتون بر اساس همت و پشتکار خودتونه و شادی شما با زندگی بر اساس اونچه که خودتون می خواین (نه اونچیزی که موجود فرذاطبیعی می خواد) تامین میشه. پس اون کار رو بکنید که دوست دارید (و البته به کسی دیگری آسیبی نمی رساند) و بدنبال اون چیزی باشید که می خواین.
این فرو رفتن در ورطه ایی است که من چند سال با آن دست به گریبان بودم و با اطمینان تمام بگوییم: قدم گذاشتن در این راه شهامت بسیاری می طلبد!!!
سالها با خدایی زندگی کرده ایی که جزیی از ماهیت و شخصیت تو می شود.
من هم استدلال ودلایلی چون تمام ناباوران به خدا داشتم.
ولی باز هم کار با انکار خدا به اتمام نرسید شادی و مسرتی که از آزادی وجود خدا انتظار داشتم نصیبم نشد.
هر روز بیشتر از روز قبل دچار یاس و نامیدی می شدم تا اینکه روزنه هایی در زندگیم باز شد که به شکلی حقیقتاً باور نکردنی هر راهی به باز شدن راههای دیگر منتهی می شد
(البته یادآور کنیم این روزنه های که گفتم ربطی به اینکه مشکلاتم حل شد و زندگی روزمره به خوبی پیش می رفت، نداشت نه، هیچکدام به مسایلی که مربوط به زندگی شخصی ام باشد نبود.)
به باورها و ایمان جدیدی رسیدم.اگر رسیدن به خدا با راه روش خودتان باشد نتیجه ایی کاملاً متفاوتی خواهید گرفت.
به این شرط اینکه نه در باورها و نه در ناباوری، اعتقادبه خدا افراط نکنید.
در نهایت بگوییم: خوشحالم از اینکه که باورهای خودم را از خانواده،جامعه، خانواده....نگرفتم و هر قدمی که در راه این برداشتم با دلایل بسیار شخصی که خودم به دست آوردم بود.
...........................................
عقیده شوپنهاور در باره خدا
آرتور شوپنهاور فیلسوف آلمانی با ماده گرایی قرن نوزدهم می جنگد و می گوید:"برای حل معمای ماوراءالطبیعه وکشف سر و جوهر حقیقت باید از چیزی شروع کنیم که آن را مستقیماً و حضوراً درک کنیم.
یعنی از نفس خودمان ما هیچوقت از بیرون به ماهیت حقیقت نمی رسیم.
مگر به الفاظ وخیالات
بیایید تا از درون شروع کنیم اگر توانستیم نهایت ذهن خود را کشف کنیم شاید کلید جهان خارج را نیز از این راه به دست آوریم.
خداوند شخص نیست بلکه یک تجربه ویا بصیرت یک الهام یا منظری از جهان لایتناهی است
یکی از دوستانم تابلوی بسیار زیبایی کشیده که در آن انسانهای مختلفی را به تصویر کشیده است .
در این تابلو ؛ گروهی از انسانها در حال سقوط به دره هستند در حالیکه خوابند . دره به گونه ای ترسیم شده که انتها ندارد .
وای که اگر این دره انتها نداشته باشد چه خواب شیرینی خواهد بود .
و آیا واقعا دره انتها ندارد ؟!
یک فقره تنها مسلمانان هزار و چهارصد و پنجاه سال است که روزی پنج بار عقاید خود را بدون هیچ استدلال و دلیلی(علمی یا فلسفی) از بالای مناره ها و در هر کوی و برزنی «شهادت» می دهند و منِ آتئیست باید صبح زود از صدای گوش خراش آن بیدار شوم و در مقابل صدای هر مخالفی را حتی در خانه ی خودش خفه می کنند.تازه اگر به تاریخ نگاه کنیم می بینیم مسیحیان روی مسلمانان را هم سفید کرده اند.
چند هزار سال سوزاندن کتاب ها چند هزار سال سوزاندن و مثله کردن نویسنده ی آن کتاب ها چند هزار خطاب کردن مخالفان با القاب زشتی مثل «کافر» «ملحد» «زندیق» چند هزار سال محروم کردن مخالفان از رسیدن به پست های حکومتی چند هزار سال آزار و شکنجه و سانسور و تفتیش و از همه دردناک تر چند هزار سال نادیده گرفته شدن آن هم برای چه؟تنها و تنها و تنها برای اینکه گفتیم:«ما جهان را آنگونه که شما می بینید نمی بینیم.ما برای جهان نیازی به خدا نمی دانیم.»
چند هزار سال آزار و شکنجه ی ما آتئیست ها برایشان بس نبود اکنون دو قرت و نیمشان هم هنوز باقیه. حالا که پس از چندین قرن بالاخره به مدد عصر ارتباطات و فناوری اطلاعات و به مدد اینترنت توانستیم کمی صدایمان را بلند کنیم و بگوییم ما هم هستیم و در عرض همین چند دهه با وجود همه ی محدودیت ها بازار مکاره شان را کساد کردیم و بساطشان را به هم ریختیم و مشت های خالیشان را باز کردیم , فریبکارانی لقب گرفتیم که با جار و جنجال پشت فرگشت و چه و چه پنهان شده ایم.
(باز هم تاکید می کنم منظورم همه ی خداباوران نیست)