رسته‌ها
درآمدی بر خداشناسی فلسفی
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 52 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 52 رای
فهرست مطالب
انسان و خدا
راه هاى خداشناسى
ارزش براهین اثبات وجود خدا
جاى گاه برهان وجوب و امکان در مجموعه براهین
تقسیم بندى براهین وجود خدا در فرهنگ مسیحى و ...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
111
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
poorfar
poorfar
1392/06/07

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی درآمدی بر خداشناسی فلسفی

تعداد دیدگاه‌ها:
237
[quote='Hoshyar']بالاترین مرتبه خدانشناسی، خودشناسی است! امام هیچم علیه السلام
زیرا اگر به خوبی خودمان را بشناسیم خواهیم فهمید که خدا را برای توجیه خودمان بطور فریبکارانه ای خلق کرده ایم.
خودشناسی در مفهوم گسترده آن و شناخت انسان به لحاظ زیست شناختی، روان شناختی و تاریخ شناختی و جامعه شناختی... به لحاظ تاریخ تمدن بشر، تاریخ شکل گیری نژاد انسان هوشمند (هوموساپینس)...[/quote]
در دست یابی به حقیقت فریبکاران جایی نخواهند داشت! اگر شما فکر می کنید جزء این دسته از فریبکاران هستید(همانطور که از فعل "خلق کرده ایم" در جمله خود استفاده کرده اید)، دسته ای دیگر از فریبکاران را به شما معرفی خواهم کرد شاید راغب بودید به آنها بپیوندید. شاید هم جزء آنها هم باشید. به هر حال اطلاعی در این رابطه ندارم . امّا آن دسته را به شما معرفی می کنم.
دسته ای که مسئله ایمان به خدا را همچون زنجیری می پندارند که در مرتبه عمل آنها را از انجام بسیاری کارها باز می دارد. این است که در فریبکاری استاد اعظم دیار خویش می شوند و به هر حیلتی چنگ می زنند تا به جنگل حیوانات بازگردند. گفتنی است این دسته برای زیست نیازی به منطق و تعقل بشری ندارند و به دستآویزها علاقه وافری دارند!
علم پس از برخورد با دیوار پلانک و متوقف ماندن، مجدداً به دیواری با عنوان درک ذرات هیگز برخورد کرده است و پس از آن هم معلوم نیست با چه ناشناخته دیگری روبرو گردد. اگر کسی با هر عنوان و با هر جایگاهی بخواهد علم را توانمندتر از آنچه که هست و ماهیتش را فراتر از آنچه که می تواند باشد به شما نشان بدهد، همراهی با او کار بی فایده ای است. بهتر است او را به مطالعه بیشتر در فلسفه و چیستی علم و همچنین تاریخ علم سوق دهید. کسی که هنوز در ماهیت طبیعت و کیفیت آن درمانده است بسیار باید وقیح باشد که اصالت را بدو نسبت دهد. درک ماده و ضد ماده، انرژی و غیره تا کنون دست نیافتنی بوده است. توصیف مولانا را از عده ای که در تاریکی با فیلی مواجه شدند به یاد آورید در آن مَثَل حقیقت علم نهفته است که تنها می تواند "توصیف" خود را از درک هستی بیان دارد و این چیزی نیست جز علت رد و تقویت های بسیار در تاریخ نظریات علمی. موضوع اصالت طبیعت نیز همان ادعای ملانصرالدین است که روزی ملت را گرد خود جمع کرد و مدعی شد که آنجا که ایستاده مرکز جهان است و مابقی را می دانید(او در پاسخ به شاکیان گفت: اگر شما هم دعوی دارید ثابت کنید که اینجا مرکز جهان نیست!) حال نکته دقیقاً اینجاست که آنان که مدعی وجود خدایند دائماً تحت فشار یکجانبه مخالفان خود هستند، امّا کسی نیست که ملت را متوجه کند که گروه دیگر خیلی آسوده در کناری ایستاده اند و پشت علم مجهول الهویه و زیست فرگشتی و تئوری های باستان شناسی و کیهان نشناسی و چه و چه چنان احساس فراغت و آسوده حالی می کنند که انگار از موضعی اثبات یافته و برتر با دیگران در گفتگو بسر می برند!
آقاجون اینجا چه خبره؟
مگه میشه کسی بگه خدا وجود نداره؟
یادمه وقتی 6 7 سالم بود دستمو تکون میدادم اما فکر می کردم خدا داره تکونش میده!@همیشه فک می کردم عروسک خیمه شب بازی خدا هستن آدما!
الان کسی از خدا خبرداره که کجاس؟هرچی میگردم چیزی جز دیوارهای خاکستری و رباتهای پرسر وصدای دودزا نمیبینم!
آوه!:O
آقای پورفر و دوستان چه کتابایی میخونید!!!!!
خدا همونه که من یه روز عاشقشم یه روز ازش میخوام دست از سر کچلم برداره.ظاهرا خیلی دوستم داره.برنمیداره.:D
یه روزایی ام کاری به کارش ندارم.(!)(!)
خب البته آدم باید انقد فهیم باشه که وقتی چیزی نمیدونه سکوت کنه یا اصلا نباشه.:baaa:
اینم ابراز وجود امشبمون.;-)
یکی از اشتباهات رايج معتقدین به نظريه ي آفرینش اینه که فکر می کنن فرگشت محصول کسب صفات اکتسابیه در صورتی که برخلاف این فرگشت نتیجه ی تغییرات ژنی هستش نه اکتسابی. همیشه نظریه ی لامارکسیسم رو با داروینسم اشتباه می گیرن این دوستان عزیز... نمی دونم چی بگم دیگه :))
بالاترین مرتبه خدانشناسی، خودشناسی است! امام هیچم علیه السلام

زیرا اگر به خوبی خودمان را بشناسیم خواهیم فهمید که خدا را برای توجیه خودمان بطور فریبکارانه ای خلق کرده ایم.
خودشناسی در مفهوم گسترده آن و شناخت انسان به لحاظ زیست شناختی، روان شناختی و تاریخ شناختی و جامعه شناختی... به لحاظ تاریخ تمدن بشر، تاریخ شکل گیری نژاد انسان هوشمند (هوموساپینس)...
درود بر شما:
[quote='vadedad']
...
اگر معیارمان منوط برداده های حسی باشد شناخت خود هم زیر سوال میرود .اینکه ایا ما قادر به شناخت خود هستیم یا نه ؟نمی توانیم با شناخت حصولی پیش برویم چون خود را با مفهموم نمی توان شناخت. خود را از طریق حضور می شود شناخت .نه ازطریق حصول.
ونه مفهوم یا تصویریا تخیل وحتی با تعقل. تنها چیزیکه نه محسوس است ونه متخیل است باتعقل هم درنمی آید خود است.اگر بتوان به مقام حضوررسید که باتنبه وسلوک میسر میشود انگاه میتوان گفت خود راشناخته ایم .
...[/quote]
نمی دانم درست متوجه منظور شما شده ام یا نه؟اما فکر می کنم شده ام و پاسخ شما را دیوید هیوم داده است: «من شخصا هرگاه با صداقت تمام در آنچه خویشتن می نامم داخل می شوم همیشه به ادراکی جزئی از سردی یا گرمی , روشنایی یا تاریکی , مهر یا کین , رنج یا خوشی , برخورد می کنم.هرگز خویشتنم را جدا از یک ادراک نمی یابم و هرگز نمی توانم چیزی جز ادراک مشاهده کنم. » و در ادامه می افزاید : «ولیکن اگر تنی چند از اینگونه حکما را کنار بگذاریم در خصوص سایر افراد نوع بشر به جرئت می توانم بگویم که بشر چیزی نیست جز بسته یا مجموعه ای از ادراکات گوناگون که به سرعت غیر قابل تصوری یکدیگر را تعقیب می کنند و مدام در جوش و حرکتند.» (به نقل از تاریخ فلسفه ی غرب,راسل)
من قبول ندارم که ما نسبت به آن چیزی که شما «نفس» می نامید علم حضوری داریم.ضمن اینکه اصلا برایم قابل پذیرش نیست که «جوهر»ی به نام «نفس» وجود داشته باشد.گذشته از همه ی این ها نمی دانم با این استدلال چگونه می خواهید خدا را نتیجه بگیرید؟
[quote='vadedad']مابرای خدا هیچ گونه ماهیتی فرض نکرده ایم چه در ذهن وچه درخارج .چون ماهیت محدود کننده وجود است ویکسری مرزها وتحدیدها برای وجود قائل میشود .خدا مفهوم نیست که پس با علم حصولی درک شود.چون ما مفاهیم را با استعانت از علم حصولی میسازیم.فعلیت محض را نمیتوان جز با علم حضوری درک کرد.
شکی نیست که شناخت حضوری به همان کیفیت که حضورا ادراک می شود با عقل قابل درک نیست. چون شناخت عقلی شناختحصولی و مفهومی است در حالی که شناخت حضوری غیرمفهومی است.در شناخت حصولی معلوم به واسطه مفهوم شناخته می شود.
[/quote]
شناخت حضوری قابل انتقال و توصیف برای دیگرانی که هنوز به آن شناخت نرسیده اند هست؟
[quote='مهرپویا1370']من قبول ندارم که برای رد نیاز به دلیل منطقی دارم. فرض کنید من بگویم زیر این زمین را اگر سه متر بکنید به گنج گرانبهایی خواهید رسید.شما به هیچ عنوان نخواهید توانست ادعای من را رد کنید , اما فکر نکنم هیچ وقت بدون اینکه من دلیل قانع کننده ای ارائه کنم بیل و کلنگ بیاورید و شروع به کندن کنید.
ضمن اینکه من نگفتم برای اثبات خدا نیازی به برهان نیست.من گفتم نمی توان برای اثبات خدا برهان آورد چون آن خدایی که مد نظر خداباوران است هیچ گونه داده ی حسی در اختیار بشر قرار نمی دهد.مگر آنکه مثلا بگوییم خدا همان طبیعت است یا خدا همان قوانین فیزیک است که این به نظر من لوث کردن مفهوم خداست.[/quote]
..................................
بله انچه نیازمند اقامه دلیل وبرهان می باشد وجود است .برای نیستی وعدم نیازمند دلیل نیستم .(معذرت میخواهم از عدم دقتم )
اگر معیارمان منوط برداده های حسی باشد شناخت خود هم زیر سوال میرود .اینکه ایا ما قادر به شناخت خود هستیم یا نه ؟نمی توانیم با شناخت حصولی پیش برویم چون خود را با مفهموم نمی توان شناخت. خود را از طریق حضور می شود شناخت .نه ازطریق حصول.
ونه مفهوم یا تصویریا تخیل وحتی با تعقل. تنها چیزیکه نه محسوس است ونه متخیل است باتعقل هم درنمی آید خود است.اگر بتوان به مقام حضوررسید که باتنبه وسلوک میسر میشود انگاه میتوان گفت خود راشناخته ایم .
مابرای خدا هیچ گونه ماهیتی فرض نکرده ایم چه در ذهن وچه درخارج .چون ماهیت محدود کننده وجود است ویکسری مرزها وتحدیدها برای وجود قائل میشود .خدا مفهوم نیست که پس با علم حصولی درک شود.چون ما مفاهیم را با استعانت از علم حصولی میسازیم.فعلیت محض را نمیتوان جز با علم حضوری درک کرد.
شکی نیست که شناخت حضوری به همان کیفیت که حضورا ادراک می شود با عقل قابل درک نیست. چون شناخت عقلی شناختحصولی و مفهومی است در حالی که شناخت حضوری غیرمفهومی است.در شناخت حصولی معلوم به واسطه مفهوم شناخته می شود.
اگر ژن و محیط را مساوی با رفتار اخلاقی و غیراخلاقی فرض کنیم به جبرگرایی منجر خواهد شد.
دوست گرانقدر. الگوهای ژنتیک بنیان گزار رفتار بنیادی یا طریقه ی کسب رفتاری انسان می باشند. برای مثال خشونت و قدرت طلبی هر دو اعمالی غریزی محسوب می شوند. رفتار های اکتسابی نیز نیاز به پیش عوامل ژنتیکی برای بازدهی دارند تا که بتوان آنان را بدست آورد. اما چگونگی استفده از این غرایز خود سخنی جدا می باشد که بحث شما به دومی مربوط است نه اولی.
وقت بخیر
این بحث رو گنگ و نامنظم دیدم و قصدم تنها پیشنهاد طبقه بندی روشنی بود
الف: دیدبان حقیقت جو
فرض:خاستگاه شعور و اخلاق باید از خدا باشد
مقدمه1و2و3و.. : ؟؟؟؟...؟؟؟ چرا دلایل این فرض رو روشن نمی نویسید و تنها حول نتیجه ی دلخواه حرف میزنید
منظور از خدا دقیقن چیست و کیست و چرا اخلاق و شعور نمیتوانند وابسته به این خدا نباشند
ب: دیدبان پیامد اجتماعی
فرض: بیشتر اخلاقگرایان(اصول کلی مثبت اخلاقی مانند نیکی و کمک و..) و فرهیختگان اخلاقی و اجتماعی خداباور هستند
مفدمه1: این آمار غیر رسمی است ، و رایج در جوامع سنتی و مذهبی هست بنابراین در بوته آزمایش قرار نگرفته پس به هیچوجه قابل استناد و اتکا نیست
نتیجه اینه که فرض اشتباهه و باورمند بودن به خدا برای انجام اعمال نیک اخلاقی قابل اتکا نیست
(کما اینکه بیاد دارم در یک نظرسنجی یک زندان بزرگ در آمریکا بیش از 90درصد به خدا باور داشتند،در ژاپن که از بزرگترین حمعیت های خداناباور و یا ندانم گراست در چندین زلزله ویرانگر حتی چند مورد دزدی هم گزارش نشده و مثال های فراوان دیگه...)
درآمدی بر خداشناسی فلسفی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک