یادداشتهایی برای یاسی
نویسنده:
محسن قهاری
امتیاز دهید
پویا و یاسی دو هم بازی اند که در کودکیهای خود به یکدیگر علاقه ای خاص دارند. این دو در یک رویداد خارج از تصور از یکدیگر جدا می افتند. سالها بعد پویا همه چیز را باز گو میکند.
قالب داستان " رمان-شعر " میباشد با وزنی که بیشتر آن سمت رمان است.
لازم به توضیح است که این رمان تا مرز نشر کاغذی نیز پیش رفت که به دلایلی وسیع و نا گفته از انتشار آن منصرف شدم.
بیشتر
قالب داستان " رمان-شعر " میباشد با وزنی که بیشتر آن سمت رمان است.
لازم به توضیح است که این رمان تا مرز نشر کاغذی نیز پیش رفت که به دلایلی وسیع و نا گفته از انتشار آن منصرف شدم.
آپلود شده توسط:
mohsen ghahari
1392/02/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی یادداشتهایی برای یاسی
و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است ...
....*
گاهگاهی که به یادت غزلی می خوانم ، *
اشک مهمان دلم می گردد
سفرش از ته دل تا کف دست ...
چه کسی میداند؛
باز شاید سفری در پیش است ...
و تمامی غزلهای جهان
کاروانی شده اند ...
ساربانش غم و صبر ...*
کدامین پیچ کوچه جای چشم گذاری ما می شود؟!
کدامین پشت درخت ما ر ا، پناه می دهد .
کدامین جای امن پناه ما خواهد بود؟!
من با اولین « سیب » تو خواهم آمد!
کجایی؟! …
مرا در غمستان چشمانت راه بده !
آنجایی که کسی جز من تحمل ماندن و عاشق شدن را
ندارد !
مرا در نگارستان چشمانت جای بده !
آنجایی که کسی جز من نمی تواند ، بنشیند و که آینه
تمام نمای منی را ببیند !
…
مرا در من جای بده !
* * *
(قسمتی از متن کتاب)
به آگاهی دوستان عزیز میرسانم از امروز برای اولین بار نسخه نهایی کتاب " یادداشتهایی برای یاسی " روی سایت قرار گرفته.
این نسخه همراه با فهرست فیپا و کیفیت عالی و قطع اصلی میباشد.
تقدیم به همه دوستداران این کتاب...
روی شعرم ستاره می بارد
در سکوت سپید کاغذ ها
پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانه ی تب آلودم
شرمگین از شیار خواهش ها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتش ها
آری، آغاز، دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب بجای می ماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه، بگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانه ی من
روح سوزان آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه ی من
آه بگذار زین دریچه ی باز
خفته در پرنیان رویاها
با پر روشنی سفر گیرم
یگذرم از حصار دنیاها
دانی از زندگی چه می خواهم
من تو باشم ، تو ، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو، بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریاییست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو، می خواهم
بدوم در میان صحرا ها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو، می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه ی تو آویزی
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست...
...*...
آهسته آهسته قدم میزنم/در آن هنگام که بالای دیوارهای دل/شاخه های پرگل آویزان شده اند.
من زمزمه ای میشنوم /نمیدانم از کجاست امازیباست/از دوست داشتن می گوید
وه که چه دلنشین ومطبوع است/همان جا در آن خلوت می نشینم//خودم رابه آن نوا می سپارم
ودر ذرات معلق هوا رها می شوم/تا از خود بدر آیم/وتنهاییم رابین ذرات هوا قسمت کنم
وبا دوست داشتن یکی شوم وبااو اوج گیرم وآن وقت به تو برسم/به تو که مظهرخوبیهایی وتجلی اهورایی با دمی مسیحایی
...*
منم به نوبه خودم موفقیتتون رو تبریک میگم و موفقیت های بیشتری رو براتون آرزو می کنم :-)
این چشمها که ریخته در چشم های تو
گردنگاه را
این چشمها که سوخته در این شکیب تلخ
رنج سیاه را
این چشمها که روزنه آفتاب را
بگشوده در برابر شام سیاه تو
خون ثواب را
کرده روانه در رگ روح تباه تو
این چشمها که رنگ نهاده به قعر رنگ
این چشمها که شور نشانده به ژرف شوق
این چشمها که نغمه نهاده بنای چنگ
از برگ های سبز که در آبها دوند
از قطره های آب که از صخره ها چکند
از بوسه ها که در ته لب ها فرو روند
از رنگ
از سرود
از بود از نبود
از هر چه بود و هست
از هر چه هست و نیست
زیباترند ، نیست ؟
من در جواب او
بستم به پای خسته ی لب ، دست خنده را
برداشتم نگاه ز چشم پر آتشش
گفتم
دریغ و درد
کو داوری که شعله زند بر طلسم سرد
کوبم به روی بی بی چشم سیاه تو
تک خال شعر مرا
گویم ‚ کدام یک ؟
این چشمهای تو
این شعرهای من...*
دیگر بر می دارد ! خاکسترها را بر روی جلد دفتر می ریزم
دیگر آماده انتشار است!
- یاسی جون ! خودت خواستی ، اگه می اومدی من
خاطراتمون منتشر نمی کردم...
(بخشی از کتاب)
دروووود جناب قهاری...
از صمیم قلب بهتون تبریک میگم...*
یادداشتهایی برای یاسی حقیقتا نوشته ی خوبیه ولایق بهترین هاست...*
به امید موفقیت های روزافزون...***
:)
به امید موفقیتهای بیشتر شما
و حضور فعالتون در عرصه نویسندگی