رسته‌ها
رودین
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 57 رای
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 57 رای
✔️ در این رمان، آنچه بیش از هرچیز در آدمی اثر می کند مرد حرف بودن قهرمان داستان است. تورگنیف بر آن است که در شخص رودین نسل جوان آرمان پرست سالهای ۱۸۳۰-۱۸۴۰ را به نمایش درآورد؛ نسلی که دلبسته فلسفه ای نسبتا میان تهی است. گفتار پایانی، که بعدا افزوده شد، و نویسنده در آن به تمام معنی از رودین دفاع و ستایش کرده است، شاهد نسبتا صادق این امر است. با این همه، رودین همچنان یکی از بارزترین نمایندگان افراد «عاطل» و «سربار جامعه» است.

رودین روشنفکری تحصیل‌کرده است که پا به شهری کوچک گذاشته و مدتی را در خانه داریا اقامت می‌کند. او که با دنیای فلسفه‌ی غرب آشنا شده ایده‌های بسیار بزرگی در سر دارد که برای مردم و ارباب‌های شهر بسیار دلپذیر است. اما پس از مدتی با دیدن ناتاشا دختر داریا، شیفته و دلبسته‌ی او می‌شود. شیفتگی او، اولین چالش زندگی‌اش است...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
326
فرمت:
MP3, PDF
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

فرزانه
فرزانه
5 امتیاز
از 2 رای
Mardi and A Voyage Thither, Vol. II
Mardi and A Voyage Thither, Vol. II
5 امتیاز
از 1 رای
سرشگ
سرشگ
4.1 امتیاز
از 193 رای
مادام کاملیا
مادام کاملیا
4.5 امتیاز
از 143 رای
تبریز مه آلود - جلد 2
تبریز مه آلود - جلد 2
4.5 امتیاز
از 28 رای
The James River - Series 02: Counterfeit Lady
The James River - Series 02: Counterfeit Lady
0 امتیاز
از 0 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی رودین

تعداد دیدگاه‌ها:
7
اسپارتای عزیز میتونی این کتاب ذژروین واسم ایمیل کنی
گفته های دوستان زیباست
ای کاش
ای کاش
در همۀ ابعاد یک برابر با یک بود
آنوقت شاید
شاید
معادلۀ سیالۀ بسیار زیبای ایده آل گرایی پاسخ صحیحی می یافت .
افسوس و 100 افسوس
--------------
حق یارتان
اسپارتا
رودین را من در دوران نوجوانی خواندم و لذت بردم قهرمان داستان رودین برایم رویایی و دست نیافتنی بود حرفهای زیبایی می زد و دختر را جذب خودش کرد و سپس رهایش کرد البته رودین هم برای خودش دلایلی داشت و تصورش را هم نمی کرد که با دو کلمه حرف این دختر جذبش بشه و بخواد فرار کنه :-( روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد:x
به گمانم تورگنیف در چینش عناصر این معادله دچار یک خطای فاحش شده و آن برابر و هم ردیف دانستن "جهان وطنی" با بی وطنی و وطن فروشی است. البته شاید او آینده شوم و سراسر نکبت باری که بعدها هم میهنان بلشویکش به نام جهان وطنی و به کام سیطره جویی و تمامیت خواهی برای میهنش و به نوعی همه جهان رقم زدند را پیشاپیش خوانده بود که چنین به زیربنای فکری ایشان تاخته اما کیست که نداند لنین و اعقاب و ریزه خواران جهان سومیش (امثال کیانوری ها و پیشه وری ها و کیم ایل سونگ ها و پل پوت ها ) بدترین و ناشایسته ترین گزینه های ممکن برای به دست گرفتن پرچم انترناسیونال بودند. بی شک اگر به جای این حیوانات ناطق انسان هایی از جنس ناظم حکمت ها ، چه گواراها ، آلنده ها ، جزنی ها و خلیل ملکی ها پرچم این جنبش جهانی را به دست گرفته بودند اکنون هم سرانجام جهان وطنی به گونه ای دیگر بود و هم فرجام جهان و آدمیانش.
سپاس واژه ای است که در برابر زحمات شما رنگ می بازد اسپارتا عزیز...
جهان وطنی حرف پوچی است . شخص بی وطن صفری بیش نیست پائین تر از صفر است . بیرون از چارچوب ملیت , نه هنر وجود دارد , نه حقیقت , نه زندگی و نه هیچ چیز .....
ایوان تورگنیف

بعنوان کسی که جهان را وطن خود میداند ورسالت هنر از دیدگاه من نزدیک کردن انسانها به همدیگر است فارغ از نژاد خون و رنگ ...دشمن مرزهای ساختگی هستم...مرزهای سیم خارداری...بیرون از چارچوب ملیت انسان های دیگری هستند همانهای که من می توانم با آنها بگویم بخندم نفس بکشم حقیقت هستند زندگی هستند ...وجب وجب خاک کنونی ایران برایم عزیز است از خاش و چابهار گرفته تا خوی مرند از آبادان و خرمشهر گرفته تا سرخس تایباد...اما عزیزتر از اینها هم وطنانم با هر قومیت و نژاد هستند... انسانهای بیرون از چارچوب ملیت برایم فرقی با درون این خط های فرضی ندارد...
ناظم حکمت
آنژین صدری
دکتر!
... نیمی از قلب من اگر اینجاست
نیم دیگر در چین است
با لشگری پیش می رود
به سوی رود زرد.
همه روزه
دکتر! همه روزه در سپیده دمان
قلبم در یونان تیرباران می شود
و همه شب
زمانی که زندانیان در خوابند
قلبم در خانه ی مخروبه ای در استانبول می آساید.
و پس از ده سال
آنچه که می توانم به مردم هدیه کنم
این سیب سرخ است
و این است دکتر
این است سببِ آنژین صدری من
نه نیکوتین، نه زندان، نه گرفتگی رگها
شب را از پشت میله ها کنار می زنم
زیر سنگینی سینه ام
قلبم هنوز، با دورترین ستاره ها می تپد.
وطن بدون هر یک از ما ممکن است باشد ولی هیچیک از ما بدون آن نمیتوانیم بمانیم . وای بر کسی که جز این فکر کند و دو چندان وای بر کسی که حقیقتا بدون آن زندگی میکند . جهان وطنی حرف پوچی است . شخص بی وطن صفری بیش نیست پائین تر از صفر است . بیرون از چارچوب ملیت , نه هنر وجود دارد , نه حقیقت , نه زندگی و نه هیچ چیز .....
ایوان تورگنیف
-----------------
پاینده باشید
اسپارتا
رودین
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک