یادداشتهایی برای یاسی
نویسنده:
محسن قهاری
امتیاز دهید
پویا و یاسی دو هم بازی اند که در کودکیهای خود به یکدیگر علاقه ای خاص دارند. این دو در یک رویداد خارج از تصور از یکدیگر جدا می افتند. سالها بعد پویا همه چیز را باز گو میکند.
قالب داستان " رمان-شعر " میباشد با وزنی که بیشتر آن سمت رمان است.
لازم به توضیح است که این رمان تا مرز نشر کاغذی نیز پیش رفت که به دلایلی وسیع و نا گفته از انتشار آن منصرف شدم.
بیشتر
قالب داستان " رمان-شعر " میباشد با وزنی که بیشتر آن سمت رمان است.
لازم به توضیح است که این رمان تا مرز نشر کاغذی نیز پیش رفت که به دلایلی وسیع و نا گفته از انتشار آن منصرف شدم.
آپلود شده توسط:
mohsen ghahari
1392/02/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی یادداشتهایی برای یاسی
صبر کن ببینم..........اگه....نویسنده این کتاب محسن قهاری باشه....و اگه شما محسن قهاری باشید.....یعنی شما نویسنده این کتابید؟؟؟؟
باید بگم خیلی خلی خیلی خیلی باحال بود کتابتون[/quote]
آیه عزیر ممنون از این احساس پاکتون...
شاد باشید...
.
صبر کن ببینم..........اگه....نویسنده این کتاب محسن قهاری باشه....و اگه شما محسن قهاری باشید.....یعنی شما نویسنده این کتابید؟؟؟؟
باید بگم خیلی خلی خیلی خیلی باحال بود کتابتون;-(
.
.
.
.
.
.
که هست[/quote]
آیه عزیز خوشحالم دوست داشتی.........
کتاب شیرینی بود منکه خیلی خوشم اومد[/quote]
گلبرگ گرامی.... سپاس از مهـــــــــــــــــــــــــــــــرتان
کتاب شیرینی بود منکه خیلی خوشم اومد
.
.
.
.
.
.
که هست:D;-(:-(:baaa::-);-)8-)
مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی
ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم
که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی ، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی
سخن ها داشتم دور از فریب چشم غمازت
چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی
نمی سنجد و می رنجند ازین زیبا سخن سایه
بیا تا گم کنم خود را به خلوت های خاموشی
...***
یکی از بزرگترین چیزهایی که با تمام وجودت، به دنبال تجربهی سنگین ِ از دست دادن، یاد میگیری، ابراز محبت است. یاد میگیری که آن همه محبتی را که سالها تلمبار کردهای توی قلبت، و توان بروزش را نداشتهای یا احساس کردهای نگه داشتنش خیلی کار بزرگیست، خیلی نرم و آرام، هرجا که وقتش بود، و حتا گاهی که وقتش نبود هم، به آنهایی که دوستشان داری نشان بدهی. آدمها از کجا بدانند دوستشان داریم؟ حدس بزنند؟ خودشان بفهمند؟ باید مثل رمزگشایی از یک مسئلهی معماگونه پیدایش کنند؟ که چی؟ آدم از پی از دست دادنهایش، متوجه ارزش تمام کلمهها و آغوشها و بوسهها و نوازشها و حضورها میشود. یاد میگیرد رهاتر زندگی کند. یاد میگیرد که حرفها را باید گفت. بی ترس تکرار. که این کسی که هست برایت، اکستاسی ِ بودنش را باید توی هر لحظهی بودنش، توی جریان خونت حس کنی و یادش بیندازی که دوستش داری. کاش بدون تجربهی تحمل این بار، بار ِ هولناک ِ رفتن آدمها، این سادگی را یاد میگرفتیم. کاش این پیچیدگیهای ارزش شدهی بیهوده و حتا بیمارگونه، رهایمان میکردند، و میتوانستیم از زندگی، آنطوری که طبیعتمان ازمان میخواهد، لذت ببریم، و خودمان را زیر هزار لایه پنهان نکنیم.
8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)
باشد که روزی یاسی به آشیانه اش باز گردد.........