شکست سکوت
نویسنده:
کارو
امتیاز دهید
متن کامل
کارو دردریان نویسنده و شاعر ایرانی بود. او از نسل نخست شاعران نیمایی است. سرودههای کارو انتقادی و بازتاب حقایق تلخ زندگی انسان است؛ مسائلی از جمله فقر، ظلم و جنایت در جوامع جایگاه ویژه ای در آثار وی دارد. علاوه بر آن کارو با احساسی سرشار خالق قطعات و اشعار زیبای عاشقانه است، عشق انسانی نیز بخش قابل توجهی از آثار او را تشکیل میدهد. جسارت بیان حقایق با احساسی سرشار و با زبانی که برای توده مردم قابل فهم است و انتخاب موضوعات پر مخاطب و مورد توجه نسل جوان از عواملی است که آثار کارو را مورد اقبال عموم قرار میدهد.
بپیچ ای تازیانه! خرد کن، بشکن ستون استخوانم را
به تاریکی تبه کن، سایه ی ظلمت
بسوزان میلههای آتش بیداد این دوران پر محنت
فروغ شب فروز دیدگانم را
لگدمال ستم کن، خوار کن، نابود کن
در تیره چال مرگ دهشتزا
امید ناله سوز نغمه خوانم را
به تیر آشیانسوز اجانب تار کن، پاشیده کن از هم
پریشان کن، بسوزان، در به در کن آشیانم را
بخون آغشته کن، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
ستمکش روح آسیمه، سر افسرده جانم را
به دریای فلاکت غرق کن، آواره کن، دیوانه ی وحشی
ز ساحل دور و سرگردان و تنها
کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
که میسوزاند اینسان استخوانهای من و هم میهنانم را
طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کاررا
سر میدهم پیگیر و بی پروا! و در فردای انسانی
بر اوج قدرت انسان زحمتکش
به دست پینه بسته، میفرازم پرچم پرافتخار آرمانم را
بیشتر
کارو دردریان نویسنده و شاعر ایرانی بود. او از نسل نخست شاعران نیمایی است. سرودههای کارو انتقادی و بازتاب حقایق تلخ زندگی انسان است؛ مسائلی از جمله فقر، ظلم و جنایت در جوامع جایگاه ویژه ای در آثار وی دارد. علاوه بر آن کارو با احساسی سرشار خالق قطعات و اشعار زیبای عاشقانه است، عشق انسانی نیز بخش قابل توجهی از آثار او را تشکیل میدهد. جسارت بیان حقایق با احساسی سرشار و با زبانی که برای توده مردم قابل فهم است و انتخاب موضوعات پر مخاطب و مورد توجه نسل جوان از عواملی است که آثار کارو را مورد اقبال عموم قرار میدهد.
بپیچ ای تازیانه! خرد کن، بشکن ستون استخوانم را
به تاریکی تبه کن، سایه ی ظلمت
بسوزان میلههای آتش بیداد این دوران پر محنت
فروغ شب فروز دیدگانم را
لگدمال ستم کن، خوار کن، نابود کن
در تیره چال مرگ دهشتزا
امید ناله سوز نغمه خوانم را
به تیر آشیانسوز اجانب تار کن، پاشیده کن از هم
پریشان کن، بسوزان، در به در کن آشیانم را
بخون آغشته کن، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
ستمکش روح آسیمه، سر افسرده جانم را
به دریای فلاکت غرق کن، آواره کن، دیوانه ی وحشی
ز ساحل دور و سرگردان و تنها
کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
که میسوزاند اینسان استخوانهای من و هم میهنانم را
طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کاررا
سر میدهم پیگیر و بی پروا! و در فردای انسانی
بر اوج قدرت انسان زحمتکش
به دست پینه بسته، میفرازم پرچم پرافتخار آرمانم را
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1391/05/18
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شکست سکوت
سکوت ؛ به آنان که ماءیوسند
گفتم که سکوت .. ! از چه رو ، لالی و کور ؟
فریاد بکش ، که زندگی رفت به گور ..
گفتا که خموش ! .. تا که زندانی ِ زور
بهتر شنود ، ندای تاریخ زِ دور
*
بستم زِ سخن لب ، و فرادادم گوش
دیدم که زِ بیکران ، دردی خاموش
فریادِ زمان ، رمیده در قلبِ سروش
کِی ژنده به تن ، مردم ِ کاشانه به دوش
*
بس بود هر آنچه زورِ بی مسلک ِ پست
در دامن ِ این تیره شب ِ مرده پرست
با فقر ِسیاه .. طفل ِ سرمایه یِ مست
قلبِ نفسِ بیکَسِتان ، کشت .. شکست !
*
دل زنده کنید ، تا بمیرد ناکام
این نظم ِ سیاه و .. فقرِ در ظلمتِ شام
بر سر نکشد ، خزیده از بام به بام
خونِ دلِ پا بِرهَنِگان ، جام به جام !
*
نابود کنید ، یاءس را در دلِ خویش
کین ظلمتِ دردگستر ِ زار پریش
محکوم به مرگ جاودانی است .. بلی
شب خاک به سر زند ، چو روز آید پیش ..تهران – اردیبهشت ماه 1333
روحش شاد و یادش گرامی باد
درود
این بخشی از وصیت نامه ی کارو است در پایان کتاب نخستش "شکستِ سکوت" در 28 سالگی :
چو موجی خیره سر، کز ترس طوفان
نفس گم کرده در پهنای سینه
سر خود می زند در پیچش مرگ
به موج افکن ، پر و بال سفینه :
به قدری کوفتم با دست حسرت
به درب باغِ عشقِ بی زمینه .
که دستم بر جبین بخت بدبخت
بُخاری تار شد در پود پینه
و قلبم در سکوت بی جوابی
به زاری سنگ شد ، در تنگ سینه !
و من در بستر خاموش یک درد ...
نحیف و زار و مدهوش .
سکوت مرگِ خویش اعلام کردم :
که ... آه ... مردمِ کاشانه بردوش ...
برای لحظه ای خاموش ... خاموش ..
در این درد آخرین ، دشت سیه پوش
زِ خاکِ استخوان مرده مفروش
امیدی خفته ، نومید از جوانی ...
جوانی مُرده ، از دنیا فراموش .
مپرسید که او کیست ، ..
که او چیست ؟
چرا هست ؟ اگر نیست !
اگر هست : چرا نیست ؟!
که این تک قبرِ بی سر پوشِ گمنام
شررپروای تنورتُند اوهام ..
که هر بام
و هرشام
برای ملتی کاین نظمِ منحوس
خورد خون دلش ؛ جام از پیِ جام
نفس پژمرده و دلخسته ، جان کند
کلبه ای ،خاموش ، آرام
بشر نیست ؛
بود افسرده ، آهِ یک سرود است !
کلامِ نا تمامِ یک درود است !
به چنگِ "نیست" در افسانه ی "زیست" :
شکستِ پستِ "بود" ی در "نبود" است! ...
و خانه به دوشان همه ، همه خاموش شدند ... و لاشه ی مرا در قبرستانی که هیچکدام از قبرها سنگ نداشتند ، خاک کردند ...
هر جا که میروم سکوت است.
عید امسال غرق سکوت بود.
سلام ها غرق سکوت اند.
خداحافظی ها غرق سکوت اند.
رفتن ها و آمدن ها غرق سکوت اند.
گفت سکوت سرشار از ناگفته هاست.
در این سکوت سنگینی بس عجیبی میبینم که گلویم را سخت فشار می دهد.
انگار هوا هم نمی تواند نفس بکشد .
نمیدانم چرا چنین احساسی دارم.
شما مرا از زمین راندید از خدا ترساندید
اینک در کنار شیطان آرام گرفته ام که نه مرا از خود میراند و نه از هیچ میترساند...
.................
خیلی خوب بود ممنون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
[/quote]
شما مرا از زمین راندید از خدا ترساندید
اینک در کنار شیطان آرام گرفته ام که نه مرا از خود میراند و نه از هیچ میترساند...
.................
اگر به اشعار شاعرانی چون مولانا ، حافظ ، سعدی و ... ( غیر از خیام ) شاعران قرنهای 3 تا 11 نگاه کنیم اکثر اشعار آنها بیانگر شادی و امید و عشق به معشوق است .
متاسفانه شاعران جدید همگی از غم میگویند و این غم مانند یک سم و یک خوره در حال نابودی جامعه است .
من پروفایل رفقا را نگاه میکنم و اشعاری را که میخوانم واقعا نگران میشوم . 95 درصد اشعار تماما از غم و غصه و نا امیدی و حس باختن و بیهودگی و... حکایت دارد .[/quote]
به نظر شما تو این جامعه و وضع اقتصادی میشود شعر از گل و بلبل گفت؟ همه یه مردم غصه دار و نا امیدند. به امید فردایی بهتر.