رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

اثبات وجود خدا

اثبات وجود خدا
امتیاز دهید
5 / 4
با 113 رای
امتیاز دهید
5 / 4
با 113 رای
خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد.بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

Whistling in the Dark: An ABC Theologized
Whistling in the Dark: An ABC Theologized
5 امتیاز
از 2 رای
دین و روان
دین و روان
4.7 امتیاز
از 27 رای
کاوش های خرد نقاد
کاوش های خرد نقاد
4 امتیاز
از 2 رای
Euthyphro
Euthyphro
5 امتیاز
از 2 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی اثبات وجود خدا

تعداد دیدگاه‌ها:
694
دیوار جلوی روی بنده از زمان ساخت این خانه سفید بوده است. نه سفید مطلق بلکه سفید (سفید یا سیاه مطلق معنی ندارد. یا سیاه است یا نیست) ممکن است دیواری باشد که رنگش بنفش باشد و به کمک یک نور افکن طوری به ما نشان بدهند که رنگش سفید است یا بر اساس خطای دید ما فکر کنیم که رنگ این دیوار سفید است. خوب اینجا هم از ابزار و آزمایشگاه استفاده می کنیم ، و بررسی می کنیم تا بفهمیم رنگ دیوار سفید است یا نه.
استدلال های شما متعلق به زمانی است که بشریت ابزار اندازه گیری و آزمایشگاه های دقیق نداشت و برای قضاوت یا باید به حواسش تکیه می کرد یا باید فلسفه می بافت. از زمانی که پای آزمایش و بررسی به میان آمد پنبه چنین طرز تفکری زده شد.
در مورد مخلصین له دین. بندگان صالح خدا تعریف مشخص دارند. شما نمی توانید از هر کسی خوشتان آمد مشمول مخصلین له دینش بکنید. مخلیص دین خدا سلمان و ابوذر و مقداد و میثم تمار بودند. که آنچنان هم خالص خالص نبودند. ابوذر زود عصبانی می شد، میثم زبان تند و تیزی داشت. همه شان هم غم نان و خانواده داشتند. همه شان تابع رسول و خدا و امام معصوم بودند. همه شان هم اتفاقا اهل من من کردن بودند. ابوذر و میثم جانشان را بر سر حرفهایشان دادند.
در مورد داستان ابلیس - اگر این داستان دینی را قبول کنیم ابلیس در مقابل خالقش، خالقی که قدرتش را دیده بود و دیده بود چطور از خاک آدم را خلق کرده سجد نکرده. طبق دین ما این خالق پس از حضرت محمد دیگر پیامبری نفرستاد. آن نور پس از حضرت محمد به نزد معصومین رفت و در نزد امام غایب ماند. باقی هر چه هست بشر است. بنده این حق را دارم که از نظرات خودم و آن چیزی که "من" مصلحت می دانم دفاع کنم. اتفاقا این "من" بسیار بسیار مقدس است. تا زمانی که به آزادی دیگران لطمه نزند.
حرفهای وحدت وجودی حرفهای قشنگی است. خوب است انسان روز تعطیل که نه غم کار دارد نه نگرانی نان ، عودی روشن کند و این سخنان را با خود زمزه کند. ولی در عالم واقعیت اینها همه اش حرف است. هیچ چیز با هیچ چیز به یگانگی نمی رسد. امام حسین با قطعیت به بهشت می رود و شمر به جهنم اینها در هیچ جا یکی نخواهند شد. بنده رحیم عزیز زاده را هم طبق اعمالم قضاوت می کنند. بنده هم هیچ وقت با آنها یکی نخواهم شد.
جناب ایرانی
هوا نه سرد است نه گرم. بلکه از روی دما سنج و یا ابزار هواشناسی فلان قدر درجه است. ما با استفاده از تجربیاتمان می توانیم شرایط مربوط به هر درجه را پیش بینی کنیم و با قطعیت بگوییم در شرایط معین در صورت بالا رفتن درجه حرارت چه اتفاقی می افتد و بر عکس. کلمات گرم سرد جایی در قضاوت ما ندارد. بلکه درجه هوا و واکنش مواد و محیط در مقابل آن درجه است که قطعیت دارد.
هیچ وقت نمی گوییم فلان اتفاق می افتد چون هوا گرم است. از دما سنج استفاده می کنیم و فرضا می گوییم دمای هوا اگر به فلان قدر برسد مثلا مواد غذایی منجمد می شود یا بر اثر گرما فاسد می شود. برای همین است که بشر ابزار اندازه گیری دقیق را ساخته است. برای اظهار نظر در مورد دمای هوا به "گرم و سرد" بود اکتفا نمی کنیم. قدیم روی کالاها می نوشتند در جای سرد و خشک نگهداری شود. امروز می نویسند در فلان درجه هوا نگه داری شود.
اینکه ممکن است فرضا کسی در هوای برفی سرما را احساس نکند و بخواهد بستنی بخورد ، این ربطی به احساس ما ندارد. باید بدن آن فرد را مورد آزمایش قرار داد، شاید عامل ژنتیکی یا فعالیت غدد باشد یا به طور ساده این شخص چیزی خورده باشد که باعث تولید گرما در بدنش شده است.
در مورد دریا خیر.. یا دریاست یا فاضلاب. شاید در دراز مد دریا بتواند فاضلاب را دفع کند ولی قطعا عوارضی دارد. برای اظهار نظر باید آزمایشات دقیقی انجام داد. شما نمی توانید به وسط دریا آلوده بروید ماهی بگیرید یا شنا کنید و بگوید دریا فاضلاب را دفع می کند. اینجا هم از همان ابزار دقیق برای اظهار نظر استفاده می کنیم.
(2)
و حال سوال شما"سوالی دارم شما عرفان را جزئی از دین می دانید - در کنار دین می دانید - یا از اساس عرفان از دین جداست؟ در اینجا منظور اسلام است. عرفان از آغاز بادین اسلام بوده است یا از خارج از دین وارد آن شده؟
.
بنده عرفان را جدا از دین نمیدانم و در کنار دین هم نمیدانم, درواقع ریشه ی تمام ادیان میدانم. شما میگویید که اینجا منظور اسلام است, اما من تنها اسلام را نمیبینم, بلکه در هر دینی که نگاه میکنم میبینم که
-
عرفا در انجا حضور دارند. یک هندی به برهمن خود میگوید عارف, یک چینی به استادان ذن, یک مسلمان به صوفی هایش, در ایین مسیحی و یهودی مثلا یک کشیش و خاخام را نمیتوانم عارف بدانم , که معلم مذهبی
-
هستند, لیکن در یهود عارفی مانند بال شم وجود دارد.و همینطور در ایین مسیحی.منظور بنده را متوجه میشوید؟ ساده بگویم این است که عرفان اصل درخت دین است, و مذاهب میوه هایش. میگویید عرفان از آغاز بادین اسلام بوده است یا از خارج از دین وارد آن شده؟
-
باید بگویم که عرفان قبل از تمامی ادیان وجود داشته و بعد از تمام ادیان نیز وجود خواهد داشت, اینطور نیست که عرفان مختص اسلام باشد و تنها صوفی ها ان را کشف کرده باشند. هر دینی به اسطلاح خود از ان نام میبرد.
-
عرفان نه در خارج دین وجود دارد , و نه در داخل. بنده تنها میدانم که وجود دارد.همزمان, هم وجود دارد و هم خیر.عذر میخواهم اگر منظورم را کج میرسانم, هر چه بیشتر سعی میکنم که از کلمات بیشتر کمک بگیرم , کمتر موفق میشوم.
.
جاوید باشید.
آقای cleauoum
.
.
دوست عزیز, خواهش میکنم , شما انسان بزرگی هستید و اصولا انسان های بزرگ, متواضع و فروتن میباشند, اینجا موضوع جهالت مطرح نیست, بحث ما یک بحث روشنگریست, حال هر دو تلاش میکنیم, گامی در
-
روشن کردن نقاط تاریک ذهنمان,برداریم. در اینجا اجازه دهید ابتدا کمی در مورد نقل قول هایتان صحبت کنم بعد به سراغ سوال شما برویم.
.
پرسش من این بود: ماحصل تلاش های ملاصدرا، سهروردی و ابن عربی چه بوده است؟ از افکارشان چه نتیجه ای حاصل شده است؟ چه فایده ای برای ما داشته است؟ سود و زیانشان چه بوده؟ آیا ضرر یا بدآموزی هم داشته؟ بحث مقایسه است. ابن عربی یا بایزید بستامی چه کرده اند که اگر بگوییم امروز نبودند فلان موضوع لنگ بود.......
.
اولین نکته ای که باید روشن شود, اینست که ما در مورد عرفان بحث میکنیم, پس نباید توقع داشت که نتایج و فایده ای به صورت شیئ, طوری که شامل انچه که خیلی در جاملعه ملموس باشد,بتوان دید. بعضی از
-
کارها سود و نتیجه ای دارند جمعی, بعضی نتیجه شان فردیست, بعضی قابل لمس و بعضی را میتوان حس کرد. باید به این نکته توجه کرد, که عرفان نتیجه و حاصلش برایه یک جمع نیست.مثلا بگوییم ملاصدرا به معرفت
-
رسیده ,پس حاصل آن کجاست؟ خب در این موضوع, حاصل همان چیزیست که ملاصدرا به دست اورده,این که بگویم ملاصدرا مکاشفه کرده, و سودش برای جامعه قابل رویت باشد,خیر. چنین چیزی امکان ندارد.فرمودید که چه حاصلی برای ما داشته؟
-
یک کشاورز, کشاوری را گشترش میدهد, و ان شغل به نفر بعد انتقال میابد, بایزید بسطامی نیز همین گونه است, او سعی در انتقال دارد و شما میتوانید انتخاب کنید.اگر میخواهید فایده ان را متوجه شوید, راهی نیست جز انکه یک عارف بود.
-
عرفان شاید جزو معدود چیز هایی باشید, که حاصل ان تنها برای خود شخص است.نمیتوان حافظ عارف باشد, و من متوجه شوم که چه چیز به دست اورده. مانند ابیست که وقتی او خورد, تشنگی من برطرف نخواهد شد.
-
نکته دوم"......حرف من این بود اندیشه ای که مقامات انبیاء الهی را که از طریق وحی به خدا متصل هستند و از طرف خدا بر گزیده شده اند به یک انسان زمینی مثل حلاج بدهد (که تازه اصل کلام همان حلاج هم برای معلوم نیست) به کجا می رسد؟ چنین اندیشه ای ظرفیت ویرانگری خواهد داشت. لابد هر کس مخالف جنید و شبلی بود مخالف انبیای الهی است.
-
این موضوع را اجازه دهید بماند ,چون مجبور به پایین کشیدن مقام پیامبران خواهم شد, و قطعا نظرم حذف میشود اگر نظارت بگویند حذف نمیشود, حتما توضیح میدهم.در مورد اقای اجودانی نیز بنده نگفتم که ایشان نمیتوانند در مورد عرفا نظر دهند, تنها
-
بنده سعی دارم بیشتر با اندیشه های شما درگیر باشم, نه جناب اجودانی.زیرا بنده نیز میتوانم منبعی بیاورم که بگویم فلان دانشمند, بر عرفان نظری مثبتی داشته.
-
نکته سوم هم تنها یک پیشنهاد بود که میتوانید یک عارف شوید, تقصیر من نیست که راهی وجود ندارد برای شناختن عرفان جز انکه واردش شد.شما قطعا قادر به تشخیص راه سالکان و سید قطب هستید,با این حال , شما روش تحقیق را پیش بگیرید.
این کاملا معلوم است که گرما با سرما فرق دارد و حتی برای ذهن های اکثر مردم متضاد هم هستند.
ظاهرا شما فرق بین "یگانگی" و "یکسانی" را نمیدانید.
"یگانگی" با "تساوی"، تفاوت دارد.
وقتی گفته میشود گرما همان سرماست به این معنا نیست که گرما = سرما
عارف واصل (صوفی) با جهان به یگانگی میرسد با عالم و آدم و کوه و دره و دریا و... اما این به آن معنا نیست که مثلا صوفی=کوه یا صوفی = طبیعت و ...
یقینا این انسان است و بدن گوشتی دارد و آن کوه است و از جنس سنگ است؛ اما جناب صوفی ، خود را جهان اصغر می یابد و جهان را انسان اکبر!
متضادترین مسائل ، "ظاهرا" شبیه ترین و یکسانترین مسائل هستند. آنکس که هیچ نمیداند حرفی برای گفتن ندارد و "خاموش" است و آنکسی هم که به اوج عقل ودانایی میرسد هم نیازی به بیهوده لب باز کردن نمیبیند و "خاموش" است.
"یگانه ترین" موضوعات هم ظاهرا متضادترین آنهاست.
"یگانگی" و "یکسانی" هم از بس که متضاد هستند، با یکدیگر اشتباه گرفته میشوند! (البته در اکثر ذهن ها نه همه!)
امیدوارم متوجه شوید... البته این مساله ای است که باید درک قلبی شود.
از کتاب یگانه:
0+1+147 – آنچه جهل و جنون نامیده میشود تصوّر و باور شباهت هاست. که کمالش در علامت = رخ میدهد. تساوی ضد یگانگیست... اینست یگانگی!
0+1+196- یگانگی حاصل بی تائی است، و تساوی، حاصل شباهت. پس یگانگی و تساوی درست در نقطه ی مقابل یکدیگرند. همه ی مساوی ها یکی است. اینست یگانگی!
آنچه نزدیک آمدستی دور شد *** ظلمت اندر مطلق خود نور شد

از کتاب یگانه:
0+1+194- یگانگی فقط در وادی معرفت نفس (خودشناسی) درک میشود یعنی آنگاه که انسان، خودش است.اینست یگانگی!

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست-سعدی
اغلب تصور براین است که انسان با فرم فیزیکی قابل تعریف است.
در حالی که در پس قالب فیزیکی طیف وسیعی از جریانهای انرژی وجود دارد.
ما زمانی می توانیم پی به وجود این انرژی در بدنمان ببریم که آینه وجودمان را از گرد غبار افکار روزمره بزدایم.
ذهن ما دستخوش ترافیک سنگین جاه طلبی ،آرزوهای دست نیافتنی ....است ( البته این حالت عادی ذهن ما است.)
از سوی ما به وسیله حواس پنجگانه به دنیای مادی متصل می شویم-
و از سوی دیگر به وسیله سکوت و سکونی که به واسطه مراقبه (مدیتیشن) بر ذهن خود به وجود می آوریم-
می توانیم از وجود منبع عظیم انرژی که به نامهای مختلفی مانند: حقیقت،آگاهی،هستی، خدا... نامیده می شود، آگاه شویم.

احساس این انرژی را مراقبه می گویند(صوفیان ایران آن را" ضبط نفس"می گویند)
البته در زمینه مراقبه تحقیقاتی به روی کسانی که قادر به خاموش کردن ذهن خود ولو برای چند ثانیه هم باشد به عمل آورده اند که نتیجه تحقیق این بوده که:
در حالت عادی امواج مغزی فرکانسی معادل 14تا21 هرتز (دور در ثانیه)دارد که به آن بتامی گویند،در حالی که با به کار گیری روش یاد شده(مراقبه)این فرکانس از 7تا14 هرتز متغیر می شود که به آن الفا می گویند.
این تغییر فرکانس را با دستگاه برق نگار(الکتروآنسفاگراف)اندازه گیری کرده اند و دقیقاً در همین حالت مراقبه است که انسان می تواند به قسمت نیمه هشیار ذهن آگاهی یابد.
مثالی داریم که گفته می شود:"مار گزیده از ریسمان سیاه سفید می ترسه"
به نظر من یکی از دلایلی که بین انسان و حقیقت(خدا) فاصله به وجود آورده این است که:در طول تاریخ بسیاری از انسانها تحت پوشش خدا دست به بسیاری از جنایتها و بی عدالتیها زده اند.
تنها وسیله ایی که می شود از سوءاستفاده یه عده سودجو و منفعت طلب جلو گیری کرد این است خود وسیله ایی برای نزدیک شدن به این انرژی بیکران.....باشید.
تو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جزء به سوی تو نخونم-غزلیات شمس
من عرف نفسه فقد عرف ربه = اثبات وجود خدا
سال ها می شینن بحث می کنن و حرف می زنن اما از همیننکته کوچیک غافلن : خودت رو هر قدر بیشتر بشناسی خدا رو عمیق تر می شناسی . چه کسی خودش رو عمیق و با درک شناخته؟ !!!
آقای ایرانی
فرق یک پاره سنگ و انسان اندیشمند در این است که برای یک پاره سنگ هیچ تضادی در این جهان نیست همه چیز یکسان است ، اما انسان هر چه توانایی ذهنی و حسی اش بیشتر و گسترده تر باشد بیشتر و بهتر پی به فرقها میبرد ، اگر شما به تستهای هوش با دقت نگریسته باشد همه بنیاد آن بر پایه دریافت فرقهای میان چند نمای به ظاهر یکسان است ، یک پژوهشگر علمی باید بخوبی بتواند میان پدیده ها با دقت بیشتری فرق بگذارد تا بتواند دگرگونی های فیزیکی و واکنشهای شیمیایی را نشان بدهد یک نقاش باید بتواند بر روی کاغذ با دقت همین فرقها را بنماید انسان تلسکوپ و میکروسکوپ را ساخت تا بهتر چندگانگی و فراوانی ها را بررسی کند ،
شما دمای 25 درجه را مثال زدید ، اما اگر دمای 300 درجه کوره در میان باشد اینجا برای موجودات زنده دیگر نسبیتی نمیماند و همه موجودات زنده میپذیرند که این دما سوزنده است، حتی در فیزیک ما سرمای مطلق (درجه کلوین ) داریم که در آن همه چیز از جنبش باز میاستد
1.
یگانگی، خوبی نیست، بدی هم نیست، بلکه اتحاد خوبی و بدی است.
یک نفر در دمای 25 درجه سانتیگراد میگوید : هوا گرم است
فرد دیگری در همان شرایط میگوید : هوا سرد است.
حالا هوا سرد است یا گرم؟
هوا همانی هست که هست؛ این یگانگیست؛
یعنی یگانگی، فراتر از سرد بودن و گرم بودن است. اما تا سرما و گرما به عنوان دو مفهوم متضاد، وجود نداشته باشند هیچکس قادر به درک این یگانگی نیست. اینگونه است که از قلمروی عقل حسی و جهان محسوسات و اضداد میتوان فرا رفت و به قلمروی شهود و "دیدن محض" و "تماشای مطلق" رسید؛ اینگونه است که از نسبیت ها میتوان فراتر رفت و مطلق را درک کرد. و مطلق آن چیزی است که نمیتوان توصیفش کرد. چرا؟ چون همانست که هست. چون "توصیف کردن" در قلمروی نسبیتها کاربرد دارد نه در قلمروی مطلق.
هیچکس نمیتواند بگوید، "سفیدی مطلق"... یا "خوبی مطلق"... یا "گرمای مطلق"... یا "سرمای مطلق"...یا...
چرا؟ چون "سفیدی " و "خوبی" و ... خودشان نسبی هستند و با استفاده از حواس "نسبی بشر" فهم میشوند.
از کتاب یگانه
0+1+550- یکی بود یکی نبود. و این هر دو یکی بود. اینست یگانگی!
0+1+582- آنچه که یگانگیست به اشدّ تضاد می ماند ولی فقط در قلمروی ذهن دوگانه.
یگانگی، واقعیت است و نه ذهنیت. این است یگانگی!

دو تذکر حضور کاربران محترم :
- لطفا در پاسخ به دیدگاه ها ، احترام طرف مقابل حفظ گردد.
- مباحث مورد نظر در باره موضوع کتاب باشد و از پرداختن به موضوعات فرعی در مقابل بحث اصلی که موضوع اثبات وجود خداست، خودداری گردد.

پ. ن. لازم به یادآوری مجدد نیست که دیدگاه های مغایر با قوانین سایت، مشمول حذف قرار می گیرد و اگر چنانچه اعتراضی احتمالی وجود دارد با پروفایل نظارت مکاتبه انجام گیرد. سپاس
اثبات وجود خدا
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک