رسته‌ها
اتوبوس آبی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 1076 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 1076 رای
سرآغاز داستان:
آنشب بهار در نخستین روزهای تولد تازه خود، همراه عطر مخصوص و وسوسه انگیزش بر آن باغ بزرگ و اشرافی نازل شده بود. بوی مست کننده گلسرخ از پشت گلخانه بزرگ چون یک توده نامرئی بدست باد پراکنده میشد و حلقه خوشبوئی بدور عمارت دو طبقه ای که با مرمر سپید تزئین شده بود می کشید. چراغهای تمام اطاقهای طبقه اول و دوم روشن بود. نور سپید چراغهای از پشت پرده های قهوه ای اتاقها حالتی شاعرانه ایجاد میکرد، انگار که در پشت هر پنجره ماهی طلوع کرده بود. این عمارت بزرگ و وسیع که برنگ سفید تخم مرغی با سنگهای مرمر شکوه داشت در وسط یک باغ بسیار بزرگ قرار گرفته بود که بیشتر یادگاری دوره فروانی آب و بی ارزشی زمین بود. وسعت باغ بآن اندازه بود که اگر کسی از جلو در ورودی که بیک خیابان آسفالته و منجر در ناحیه شمیرانات باز میشد می ایستاد و صاحبخانه را صدا میزد مطلقا صدایش به عمارت نمی رسید. در سمت شمالی عمارت یک گلخانه بزرگ شیشه ای بچشم میزد و در قسمت جنوبی باغ و با فاصله ای بیش از صدمتر با در اصلی باغ، عمارت یک طبقه سنتی مخصوص باغبان و خانوادهاش قرار داشت و فاصله بین عمارت سنتی و ساختمان ارباب بیش از سیصد متر بود...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
717
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
shahroozsam
shahroozsam
1388/05/25

کتاب‌های مرتبط

گل آقا
گل آقا
4.4 امتیاز
از 8 رای
بحران
بحران
4.2 امتیاز
از 10 رای
توپ
توپ
4.5 امتیاز
از 49 رای
لباس رسمی ترس: مجموعه قصه
لباس رسمی ترس: مجموعه قصه
4.6 امتیاز
از 25 رای
بحر طویل های هدهد میرزا
بحر طویل های هدهد میرزا
4.7 امتیاز
از 61 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی اتوبوس آبی

تعداد دیدگاه‌ها:
75
عالللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللي:-O
سپیده جان چیزی که گفتم فقط یه شوخی بود عزیزم کتابی که تو بذاری هر جوری که باشه به خوندنش می ارزه .قصدم ناراحت کردنت نبود .:-O
اگه نويسنده کتاب بودم و اينو می گفتی باز يه چيزی.;-)
من که کتابو ننوشتم. نفعی واسه من نداره که شما اينو بخونيد يا نه. هر جور راحتين!
هیچ بقالی نمی گه ماست من ترشه سپیده خانم .:D تو تعریف نکنی کی تعریف کنه.8-)
مثل همه کارهای ر اعتمادی بی نظیر:inlove::inlove::inlove:
همين الان اين کتاب رو تموم کردم. خيلی قشنگ بود.

:-? چقدر اينجا هياهو بپا شده. من که راحت تونستم بخونمش. شما هم اگر بخواهين می تونيد.
;-)
اقا قربونت از اين قرتي بازيها در نيارين. بذارين در نوشتن کتاب از همون تحجر هميشگي سياه و سفيد استفاده کنيم. ممنونم
اتوبوس آبی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک