اتوبوس آبی
نویسنده:
ر. اعتمادی
امتیاز دهید
سرآغاز داستان:
آنشب بهار در نخستین روزهای تولد تازه خود، همراه عطر مخصوص و وسوسه انگیزش بر آن باغ بزرگ و اشرافی نازل شده بود. بوی مست کننده گلسرخ از پشت گلخانه بزرگ چون یک توده نامرئی بدست باد پراکنده میشد و حلقه خوشبوئی بدور عمارت دو طبقه ای که با مرمر سپید تزئین شده بود می کشید. چراغهای تمام اطاقهای طبقه اول و دوم روشن بود. نور سپید چراغهای از پشت پرده های قهوه ای اتاقها حالتی شاعرانه ایجاد میکرد، انگار که در پشت هر پنجره ماهی طلوع کرده بود. این عمارت بزرگ و وسیع که برنگ سفید تخم مرغی با سنگهای مرمر شکوه داشت در وسط یک باغ بسیار بزرگ قرار گرفته بود که بیشتر یادگاری دوره فروانی آب و بی ارزشی زمین بود. وسعت باغ بآن اندازه بود که اگر کسی از جلو در ورودی که بیک خیابان آسفالته و منجر در ناحیه شمیرانات باز میشد می ایستاد و صاحبخانه را صدا میزد مطلقا صدایش به عمارت نمی رسید. در سمت شمالی عمارت یک گلخانه بزرگ شیشه ای بچشم میزد و در قسمت جنوبی باغ و با فاصله ای بیش از صدمتر با در اصلی باغ، عمارت یک طبقه سنتی مخصوص باغبان و خانوادهاش قرار داشت و فاصله بین عمارت سنتی و ساختمان ارباب بیش از سیصد متر بود...
بیشتر
آنشب بهار در نخستین روزهای تولد تازه خود، همراه عطر مخصوص و وسوسه انگیزش بر آن باغ بزرگ و اشرافی نازل شده بود. بوی مست کننده گلسرخ از پشت گلخانه بزرگ چون یک توده نامرئی بدست باد پراکنده میشد و حلقه خوشبوئی بدور عمارت دو طبقه ای که با مرمر سپید تزئین شده بود می کشید. چراغهای تمام اطاقهای طبقه اول و دوم روشن بود. نور سپید چراغهای از پشت پرده های قهوه ای اتاقها حالتی شاعرانه ایجاد میکرد، انگار که در پشت هر پنجره ماهی طلوع کرده بود. این عمارت بزرگ و وسیع که برنگ سفید تخم مرغی با سنگهای مرمر شکوه داشت در وسط یک باغ بسیار بزرگ قرار گرفته بود که بیشتر یادگاری دوره فروانی آب و بی ارزشی زمین بود. وسعت باغ بآن اندازه بود که اگر کسی از جلو در ورودی که بیک خیابان آسفالته و منجر در ناحیه شمیرانات باز میشد می ایستاد و صاحبخانه را صدا میزد مطلقا صدایش به عمارت نمی رسید. در سمت شمالی عمارت یک گلخانه بزرگ شیشه ای بچشم میزد و در قسمت جنوبی باغ و با فاصله ای بیش از صدمتر با در اصلی باغ، عمارت یک طبقه سنتی مخصوص باغبان و خانوادهاش قرار داشت و فاصله بین عمارت سنتی و ساختمان ارباب بیش از سیصد متر بود...
آپلود شده توسط:
shahroozsam
1388/05/25
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اتوبوس آبی
کیفیت صفحات و بخصوص رنگش واقعا وحشتناک بود،آخه چرا؟؟؟
ولی به خاطر زحمت آپلودش جای تشکر داره8-)
به نظرم بهتره یه کتاب که تو سایت گذاشته میشه در موردش توضیح بدن.
من خیلی کتاب گرفتم که اسمش زیبا بود ولی محتوای خوبی نداشت
ویا اینکه بد اسکن شده بود
بعضی ها دو صفحه رو با هم اسکن میکنند خب این خیلی بده
بعضی ها هم که چهار صفحه.
یه کتابی هم گرفتم که وارونه اسکن شده بود و تو آکروبات ریدر نتوتستم برش گردونم
اگه میخواستم بخونمش بای مونیتورمو برعکس میکردم:D
خب اینها خیلی بده
این همه وقت صرف میکنیم میگیرم اخرش میبینیم خوب نیست.
بعضی هاشون هم خیلی خوبه
چراا با زمینه رنگی گذاشتیدش؟
اینو که نمیشه خوند!!
پدر چشم آدم در میاد(!)
(!)
ممنون از سایت جالبتون