ماه قلب من
نویسنده:
فاطمه سیاوشی
امتیاز دهید
ماه فلب من داستانی بلند نوشته خانم فاطمه سیاوشی است که در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
ماه مهر بود و یکم هوا رو به خنک شدن بود. این سمتی که ما بودیم واقعاً کمی سرد شده بود. سردم بود اما نمی خواستم چیزی بخورم...از همه چی بیزار بودم غم داشتم..غم و غصه چرا دست از سر من برنمی دارد چرا تا کمی می خندم چشمش بر نمیدارد؟ اصرار نکرد و راه افتاد به سمت تهران. به خانه که رسیدم ساعت ۹ شب بود. از کامیار خواستم تنهایم بگذارد. من هر جا باشم غم و غصه می برم طفلکی زهرا خانوم که تفریح شان را خراب کردم. انگار اونا هم داشتن برمی گشتن. ساعت ۱۱ شب بود که زنگ خانه به صدا در اومد. درو که باز کردم زهرا خانوم و پشت در دیدم همراهم داخل اومد و مرا محکم بغل کرد. گریه کردم گریه کرد. بوی صنم می داد ..وقتی بوی زعفرونش داخل مشامم پیچید بیشتر گریه کردم و خودم را بهش چسبوندم. حتماً فردا بلال هم می اومد. اگر اینها مأموران را می دیدند چه فکری می کردن. اگر مرا ترک کنند المیرا دیگر کسی را ندارد؟ بهتر بود خودم بگویم تا اگر می خواستند بروند، زودتر بروند، یک بار عزاداری کنم ..
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
ماه مهر بود و یکم هوا رو به خنک شدن بود. این سمتی که ما بودیم واقعاً کمی سرد شده بود. سردم بود اما نمی خواستم چیزی بخورم...از همه چی بیزار بودم غم داشتم..غم و غصه چرا دست از سر من برنمی دارد چرا تا کمی می خندم چشمش بر نمیدارد؟ اصرار نکرد و راه افتاد به سمت تهران. به خانه که رسیدم ساعت ۹ شب بود. از کامیار خواستم تنهایم بگذارد. من هر جا باشم غم و غصه می برم طفلکی زهرا خانوم که تفریح شان را خراب کردم. انگار اونا هم داشتن برمی گشتن. ساعت ۱۱ شب بود که زنگ خانه به صدا در اومد. درو که باز کردم زهرا خانوم و پشت در دیدم همراهم داخل اومد و مرا محکم بغل کرد. گریه کردم گریه کرد. بوی صنم می داد ..وقتی بوی زعفرونش داخل مشامم پیچید بیشتر گریه کردم و خودم را بهش چسبوندم. حتماً فردا بلال هم می اومد. اگر اینها مأموران را می دیدند چه فکری می کردن. اگر مرا ترک کنند المیرا دیگر کسی را ندارد؟ بهتر بود خودم بگویم تا اگر می خواستند بروند، زودتر بروند، یک بار عزاداری کنم ..
آپلود شده توسط:
Siavashi.fateme
1400/12/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ماه قلب من