نوش
نویسنده:
حسینقلی مستعان
امتیاز دهید
معروف به داستانهای ح. م. حمید
از متن کتاب:
جمشاد نیز جوان بود. جوانی پاکیزه دل و هوشیار، جوانی پاکدامن و خوش رفتار جوانی پرشور و عصبی جوانی زیبا بسیار زیبا... چشمان سیاه درشتش که اندکی در چشمدان فرورفته بود، نور دقت و سلامت و در عین حال اثر سرگشتگی و حیرت داشت؛ پیشانی صاف و بلندش از دو طرف با همه سفیدی و صفایش میان موها پیش رفته و در وسط آراسته بدسته مولی براق و مرتب بود؛ هیچ چیز بر چهره اش وجود نداشت که زننده باشد؛ برعکس چه بسا چیزها داشت که دل را سوی خود می کشاند؛ در آن میان بهتر از همه لبانش بود، بسرخی و طراوت لبان دخترکی که هنوز آرایش یاد نگرفته و هنوز بوسه نداده باشد. بر دو گوشه دهانش حرکتی مبهم احساس می شد که خود لطف و ملاحتی داشت مثل بچه ای که پس از لحظه ای قهر، آشتی کرده و پس از لب ورچیدن لبخند زده باشد؛ اما جمشاد دیگر بچه نبود؛ بیست و دو سال داشت؛ از دو سال باینطرف بازهم رشد کرده و قد کشیده بود. با آنکه اندکی باریک بود بلندی قدش متناسب بنظر می رسید، بیننده را خوش می آمد و آنچه نکته گیران با ملاحظه بلندی قدش از عقلش می گفتند صحیح بنظر نمی رسید...
از متن کتاب:
جمشاد نیز جوان بود. جوانی پاکیزه دل و هوشیار، جوانی پاکدامن و خوش رفتار جوانی پرشور و عصبی جوانی زیبا بسیار زیبا... چشمان سیاه درشتش که اندکی در چشمدان فرورفته بود، نور دقت و سلامت و در عین حال اثر سرگشتگی و حیرت داشت؛ پیشانی صاف و بلندش از دو طرف با همه سفیدی و صفایش میان موها پیش رفته و در وسط آراسته بدسته مولی براق و مرتب بود؛ هیچ چیز بر چهره اش وجود نداشت که زننده باشد؛ برعکس چه بسا چیزها داشت که دل را سوی خود می کشاند؛ در آن میان بهتر از همه لبانش بود، بسرخی و طراوت لبان دخترکی که هنوز آرایش یاد نگرفته و هنوز بوسه نداده باشد. بر دو گوشه دهانش حرکتی مبهم احساس می شد که خود لطف و ملاحتی داشت مثل بچه ای که پس از لحظه ای قهر، آشتی کرده و پس از لب ورچیدن لبخند زده باشد؛ اما جمشاد دیگر بچه نبود؛ بیست و دو سال داشت؛ از دو سال باینطرف بازهم رشد کرده و قد کشیده بود. با آنکه اندکی باریک بود بلندی قدش متناسب بنظر می رسید، بیننده را خوش می آمد و آنچه نکته گیران با ملاحظه بلندی قدش از عقلش می گفتند صحیح بنظر نمی رسید...
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1392/09/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نوش