رسته‌ها
بهشت
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 5 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 5 رای
از داستانهای ح‌. م‌. ح‍م‍ی‍د

بریده ای از کتاب:
پشت باغ نایب السلطنه، در خیابان مهدیه، خانه بزرگ و پاکیزه ای بود که اهل محل خاطرات خوشی از آن داشتند و هنوز عروسی باشکوه و طرب انگیزی را که چند سال قبل در آن انجام یافته بود از یاد نبرده بودند. ولی مدتی بود که این خانه رونق خود را از دست داده بود. خاموش و حزن آلود شده بود. مثل این بود که نشاط و سعادت از آن رخت بربسته است.
روزی از روزهای بهار سال 1315، نزدیک ظهر، روی هر یک از دو سکوی طرفین در بزرگ این خانه، یک بچه نشسته بود. یکی از آن دو پسری شش هفت ساله، و دیگری دختری پنج ساله بود. پسر حلقه بزرگی از سیم به دست داشت و دختر پای عروسکی بزرگ و کهنه را چسبیده بود. هر دو از زیبایی بهره داشتند اما هر دو لاغر و افسرده بودند. اتومبیلی را که ته کوچه ایستاده بود تماشا می کردند و آهسته مانند دو دردمند دلسوخته که درد دل بهم گویند با هم حرف می زدند...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
84
آپلود شده توسط:
dpalasht
dpalasht
1399/12/28

کتاب‌های مرتبط

ناز
ناز
4.6 امتیاز
از 7 رای
کوته فکران جامعه
کوته فکران جامعه
4.1 امتیاز
از 7 رای
گلدن آرک
گلدن آرک
3.8 امتیاز
از 12 رای
بحران
بحران
4.2 امتیاز
از 10 رای
سه تار
سه تار
4.3 امتیاز
از 163 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بهشت

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
بهشت
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک