پادشاه پارسی داریوش یکم
امتیاز دهید
داریوش یکم که با عنوانهای داریوش بزرگ و داریوش کبیر نیز شناخته میشود، چهارمین شاهنشاه هخامنشی در میانه ۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد، پسر ویشتاسپ، همسر آتوسا و داماد کوروش بزرگ بود.
وی در سال ۵۲۲ پیش از میلاد، با کمک چندی از بزرگان هفت خانوادهٔ اشرافی پارسی با کشتن گئومات مغ بر تخت نشست. پس از آن به فرونشاندن شورشهای درونمرزی پرداخت. فرمانروایی شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمینهایی چند به شاهنشاهی افزود. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود.
از دیگر کارهای او حفر راه آبی بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن سو به دریای مدیترانه پیوند میداد. آرامگاه او در دل کوه رحمت در جایی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. پس از جهانگیری کوروش بزرگ و کمبوجیه سراسر خاورمیانه و آسیای کوچک جزو قلمرو او محسوب میگردید.
بیشتر
وی در سال ۵۲۲ پیش از میلاد، با کمک چندی از بزرگان هفت خانوادهٔ اشرافی پارسی با کشتن گئومات مغ بر تخت نشست. پس از آن به فرونشاندن شورشهای درونمرزی پرداخت. فرمانروایی شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمینهایی چند به شاهنشاهی افزود. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود.
از دیگر کارهای او حفر راه آبی بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن سو به دریای مدیترانه پیوند میداد. آرامگاه او در دل کوه رحمت در جایی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. پس از جهانگیری کوروش بزرگ و کمبوجیه سراسر خاورمیانه و آسیای کوچک جزو قلمرو او محسوب میگردید.
آپلود شده توسط:
siavash1350
1390/04/26
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پادشاه پارسی داریوش یکم
این سخن شما خیلی طرفه است که می گویید: ((آنها نمی خواهند حقیقت را دریابند بلکه می خواهد ایمان و یقین داشته باشند))
لابد حقیقت همان است که جنابعالی می گویید و بدان معتقدید؟ اگر حقیقت این سخنان سست و بی پایه و اساس است، وای به حال دروغ! خیر، به آن حقیقتی که شما مومنید من کافرم! البته بر شما خرده نمی گیرم. هر کسی نظر خود را حقیقت می انگارد ولی دیدن خار چشم مردم در حالی که چوبی به این سترگی در چشم خودتان است آدمی را خنده می آورد. دیالوگ جالبی می شود:
-مومنین نمی خواهند حقیقت را دریابند!
-عجب، خب حقیقت چیست؟
-آنچه من می گویم!
دیدگاه شما را نسبت به شاهان ایران باستان را نمیپسندم. به دلیل آنکه شما به چند نکته توجه نکردین:
1. سنجیدن هر فرد متناسب با زمان خود. 2. توجه به صحت منابع. 3. تمثیل ناروا نکردن.
شاهان هخامنشی در زمان هایی بودند که معاصران یونانی، رومی، چینی و آشوریان سلف آنها چه جنایت هایی که نمیکردند که فکر نکنم لازم باشد منبعی بیاورم چون مشخص است نسل کشی های آشوریان بخصوص در شوش، دیوانه بازی های امپراتوران چینی و جنگ های داخلی، کشتارهای رومیان و یونانیان بخصوص کار یونانیان در سارد و قربانی کردن اسرای ایرانی در جنگ ایران و یونان.
لازم بذکر است که شاهان هخامنشی نیز مجبور بودند برای جلوگیری از شورش های بیشتر ایجاد هراس و اعلام اقتدار بود. که البته همانند آشوریان نمونه های زیادی ندارد. جز در بیستون. در تخت جمشید و دیگر بناها ما نشانه ای از شکنجه و جنگ ها و کشتار ها نمیبینیم. همین نشان میدهد که شاهان هخامنشی نسبت به معاصران خود جلوتر بودند. این کارها را خلفا و شاهان مسلمان نیز میکردند و موارد آن فراوان است.
ذبح و قربانی انسان توسط خشایارشا سند محکمی ندارد و به افسانه میماند زیرا هیچ نشانه ای از آن در منابع ایرانی نیست و این رسوم دیگر اشاره ای به آن نشده است و مشخص است از افسانه پردازی های هرودوت بوده است.
ما با چند مثال نیز نمیتوانیم آدمخواری و خشونت را به تمام وجودیت این سلسله منصوب کنیم و بگوییم بخاطر این چند دلیل، شاهان هخامنشی به آزادی ادیان و احترام به عقاید نداشته اند. این چیز سند مکتوبی ندارد. اما میتوان از بررسی اقدامات شاهان هخامنشی این را دانست. اگر هخامشنیان میخواستند به زور دین خود را تحمبل کنند، اکنون از مرز چین تا مصر همگان باید زرتشتی میشدند. نیایشگاه ها میتوانستند آزادانه قعالیت کنند به شرط آنکه مالیات بدهد (طبق کتاب تاریخ سلسله هخامنشی پی یر بریان، ص114).
هخامنشیان حتی زبان خود را هم به کسی تحمیل نکردند و زبان رسمی سلسله آنها زبان آرامی بود طبق گفته دانشنامه بریتانیکا.
حتی در خود آثاری چون کوروش نامه هم گنفون کوروش را مدح میکند که چگونه توانست در مملکتی با ترکیبی از اضداد و تفاوت ها، یک دولت قوی و نمونه بسازد و سیره شاهان هخامشنی قرون متمادی کتاب حکومتداری شاهان بوده است.
پاینده باشید
استدلال شما در خصوص نبود ماجرای قربانی کردن آدمیزاد توسط خشایارشا هم عجیب است. چرا درست نیست؟ چون در منابع ایرانی نیست! سخن پلوتارک هم هست!
اما در خصوص تمثیل ناروا، آنچه در وصف خشونت این طایفه عرض کردم یک رویه بوده یا یک استثنا؟ لابد آنقدر مایه فخرفروشی بوده که داریوش در کتیبه اش آنرا یاد می کند!
دیدگاه ها را مطالعه کردم و بسیار جالب بود. طرف خاصی را نمیخواهم امتحان کنم و نظر خاصی درباره کتاب ندارم. سر فرصت مطالعه کنم حتما نقدی برایش مینویسم. اما من در سنجش سحت یک کتاب نظرم هم نظر با علی (رض) میباشد که میگویند: خُذ الحکمَةَ حَیثُ کانَتْ وَ انْظُر اِلی ما قالَ و لا تنظُرْ الی مَنْ قال (حکمت را هر جایی است فرا بگیر و نگاه کن به آنچه گفته میشود نه به گوینده سخن).
اما درباره بحث آقایان ctr و khwanirath لازم است به هر یک از شما عزیزان نکاتی را متذکر شوم. جناب ctr2006:
اولا اسلامیست ایران باستان را تخریب نمیکنند. همین جناب خونیرث از نام پروفایلش مشخص است که نه تنها دشمنی با ایران باستان ندارد، بلکه به آن علاقه هم دارد. من نظرم عده ای افراطی به اصطلاح صحیح رستم التواریخ (خرصالح) میباشند که همواره باعث و بانی عذاب رهبران دینی اسلام بودند. همین خرصالحان قول صلح معاویه و قرآن سرنیزه را خوردند و بدون توجه به فرمان علی، صلح را پذیرفتند. خطبه های نهج البلاغه منبع خوبی است.
دوما اتفاقا مسلمان ها بزرگترین حافظ فرهنگ اسلامی بودند. حکیم سهروردی را جناب خونیرث مثال زدند. همین مسلمانان، به فرمان خلفا، آثار گرانبهای پهلوی چون خداینامه، هزار و یک شب و کلیله و دمنه را حفظ کردند و در اختیار ما قرار داده اند. حتی تعداد زیادی از متنون پهلوی هم در زمان اسلام است. همین خلفای عباسی، رهبران دینی مسلمانان، پایتخت خود را از کوفه به دل ایرانشهر، یعنی بغداد آوردند. شما کتاب های اخبارالطوال و تاریخ یعقوبی را بخوانید میفهمید اصلا نه تنها عراق دل ایرانشهر خوانده شده است، بلکه حتی نام ایران را متعلق به عراق دانسته اند و گفتند ایران در زبان بابلی به معنای قلب بوده است. بنابراین بابل دل ایرانشهر است. (البد و التاریخ، 5، ص97-8) در ادبیات یهودی مربوط به دوران اسلامی هم بغداد را بابل نوشته اند. یعنی خلفا قصد داشتند با این کار خود را جانشین خسروان ایران بدانند.
البته همه این نیست، ایراد القاب و الفاظ فارسی در مدایح خلفا یکی از سبک های شعر مدحی در زمان عباسیان بوده است (بیان جاحظ 1 ص79)، حتی در زمان عباسیان شعر فارسی و عربی هر دو در دربار خلفا رایج بود (طبری III ص 1388) حتی از عهد هارون نوشتن خطوط فارسی بر طومارها نیز رایج بود. همچنین خلفا درباری به سبک ساسانی و تاجی به سبک آنها درست کرده بودند. در کتاب التاج مربوط به زمان متوکل، جاحظ در ذکر رسوم دربار خلفا است و نشان میدهد که خلفا چقدر از دربار ساسانی الگو گرفتند و نگارنده سرمشق اعمال درباریان و سلاطین را از گفتار و کردار شاهان ساسانی اختیار نموده است. همچنین این کتاب نشان میدهد که خلفا به تقلید از ساسانیان، جامعه خود را به طبقاتی همانند زمان ساسانی تقسیم کردند (منتسبین سلطنت، روحانیون، دانایان، برزیگران و پیشه وران و مطربان). حتی خلفا در دربار خود، بازماندگان ساسانی را نیز نگه میداشتند و به آنها حرمت مینهادند و بحتری در یکی از اشعارش ابراهیم نامی از اخلاف ساسانیان را مدح کرده و گفته شکوه و جلالی که تراست موجب عظمت دربار خلافت شده است. شما میتوانید تمام این مطالب را در کتابچه مقام ایران در تاریخ اسلام تالیف مارگولیوث، اسلام شناس شهیر انگلیسی، بخوانید.
این اخلاق و سیره خلفا، رهبران مسلمین جهان، در قبال ایران باستان و فرهنگ ایران بوده است. در همان دوران هم تساهل میان مذاهب وجود داشت و نمونه آن را میتوان در مجلس خلفا دید. فقه شیعه و سنی نیز در زمان آنها بوجود آمد. درست است که حتی ما مسلمانان هم از این خلفای دنیاپرست دل خوشی نداریم، اما پیشرفت و تقدم فرهنگ اسلامی را نمیتوان در زمان آنها انکار کرد.
این شیوه اسلامی که متاسفانه باب گشت، از قرون حکام ترک و بعدها مغول شروع شد که فرهنگ و زبان اعراب را بر دیگران برتری دادند. اما همین ترکان سنی متعصب شدید، شجره نامه درست میکردند و خود را از نسل آل ساسان مینامدیند و القاب خسروی ایران به خود اختصاص میدادند.
اتفاقا فرهنگ مسیحیت بیشتر با تمدن باستان در ستیز بود تا اسلام. مانند احکامی که علیه خواندن فلسفه های یونانی و علم و فرهنگ وضع کرده بودند. این فقط مربوط به دوران قرون وسطی نیست. عصر روم شرقی. بزرگترین ریاضیدان زن روم را بدلیل اعتقادش به فرهنگ باستانی روم، تکه تکه کردند. بطوری که حتی نخبگان آنها به ممالک اسلامی پناه میبردند. زیرا میدانستند دگرگون ستیز نیستند. و مسیحیت وقتی با فرهنگ باستانی آشتی کرد، یا بهتر بگویم مسیحیت را خفه کردند تا دم نزند، پیشرفت ها آغاز شد.
همین ولایت فقیه، خلافت، عینا همان پادشاهی است. یک پاپ هیچوقت اقتدار یک خلیفه را نداشت. خلافت موروثی بود. به احکامی هم جز دنیوی نظارت میکرد. خب این یعنی پادشاهی. ولایت فقیه هم همچنین. اتفاقا اسلام گراها از لبیرال ها شاه دوست تر هستند. منتهی با اسمی دیگر
به شما حتما پشنهاد میدهم از تاریخ اسلام بیشتر کتاب بخوانید آنوقت نظر شما نسبت به اسلام عوض میشود.
زیرا امثال من تاریخ را در بستر زمانی خویش قضاوت می کنند و دنبال بازگشت قوانین گذشته نیستند
نه بشر امروز معیار های بشر دو هزار سال پیش را دارد نه بشر دو هزار سال بعد معیار های انسان امروز را
ایران یکی از کشورهایی در جهان بود که بسیار زود به تمدن و مدنیت رسید شما تاریخ واکینگ ها و مغول ها و آزتک ها، اروپای غربی و... را بخوانید مسیر مدنیت و ایجاد تمدن آنان مدت بسیار زیادی طول کشید خرده گرفتن از پادشاهی که در زمان خویش یکی از بهترین مدنیت های جهان را داشته عجیب است، زیرا که ناگفته پیداست درک بشر قدیم همین اندازه بوده است و برای قضاوت آن فرهنگ باید سایر نقاط زمین در آن زمان را سنجید.
مشکل اسلام گراها این است که عقاید و قوانین شریعت خویش را برتر از دیگران می دانند آنها نمی خواهند حقیقت را دریابند بلکه می خواهد ایمان و یقین داشته باشند، و این تعصب سبب می شود که دخترک سیزده ساله را بجای قربانی یک پدوفیل و فریب خورده، یک فاحشه خطاب کنند به هر حال رهبر معنوی آنان پیغمبر اسلام یک پدوفیل بود و سنت وی چنین افکار و موضع گیری هایی را سبب می شود.
پدوفیلی در زمان پیامبر قابل درک است به هر حال وی در یک جامعه بدوی و مربوط به گذشته بود مشکل اینجاست که مغز دوستداران اسلام در هزار و چهارصد سال گذشته منجمد مانده است.
ما ایرانیان اردشیر و داریوش را معصوم و بیگناه نمی دانیم معتقد هستیم اقدامات وی در نهایت منجر به بهتر شدن تمدن و مدنیت جهانیان شد مگرنه مشخص است که عقاید ضدبشری در گذشته، امروز باید جرم تلقی شود و محکوم هستند. امروزه حق حیات بند سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر است
اروپاییان معتقد هستند دموکراسی امروز برگرفته شده از دموکراسی یونان است درحالی که می دانیم مفهوم دموکراسی امروز سوئیس با یونان باستان فرسنگ ها فاصله دارد.
من ایرانی نیز منشور حقوق بشر کوروش را با همه کاستی هایی که به آن وارد است را در مسیر اعلامیه حقوق بشر امروز می دانم و داشتن چنین عقیده ای را فاشیزم نمی دانم.
نخست اینکه آنکه باید ادعای شما در باب وظیفه شاه هخامنشی در صیانت از همه ادیان و نژادها را اثبات کند خودتان هستید. ولی اثبات نمی کنید و اثبات نخواهید کرد. می دانید چرا؟ چون نه شاهان هخامنشی چنین وظیفه ای برای خود تعریف کرده بودند و نه اصولا ملل تحت سلطه را قاطی سبزیجات به حساب می آوردند. یک آرمانگرایی صرف و ایده آل گرایی ناپخته ای است که باستان پرست ها دوست دارند اینگونه حساب کنند که گویی شاهان آدمخوار باستان، دغدغه مردم داشته اند.
بهتر است نیت خوانی سخنان مرا به کنار بگذارید و اگر دلیلی برای ادعای نادرست و سست خود در خصوص وظیفه شاه هخامنشی در صیانت از همه نژادها و ادیان دارید بیان کنید. من اصلا نیتم نادرست. سخن درست خودتان را اثبات بفرمایید!
به خواست خدا سبب خیر هم شدید. جایی در بیان مطلبی تاریخی خطا کردم و جنایت اردشیر دوم را به اردشیر یکم نسبت دادم. مجازات دوکرجی برای مهرداد توسط اردشیر دوم هخامنشی به جرم اینکه کار بزرگی مثل قتل کورش اصغر را به خود نسبت داده بود (و نه شاه) در ذیل کتاب مشرق زمین گهواره تمدن ویل دورانت خوانده بودم. این هم آدرس آن:
https://tarikhema.org/ancient//11062/%D8%A2%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%8A%D8%B4%D9%8A-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%83%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%86/
خب؟ شمایی که ادعا می کنید اردشیر، کسانی که به ایران حمله کردند را مجازات دوکرجی کرد (که من جایی نخوانده ام نه اردشیر یکم، نه دوم و نه هیچ اردشیر دیگری در هیچ جای دیگر این سرزمین بر سر متجاوزین چنین کرده باشد) لابد مهرداد با نسبت دادن قتل کورش اصغر به خود و بری دانستن شاه از این امر، به خاک ایران تجاوز کرد؟ یا مهرداد ساکن ایران نبود؟ نه جانا، دیوار ندانستن بلند است و کوچه علی چپ طویل! کاری که این سگ بی مایه ی هخامنشی کرد جنایت و توحش است و هیچ نام دیگری (مثل صیانت از نژادها و ادیان) ندارد. الان به شما حق می دهم که با من بحث تاریخی نکنید.
سخن جالبی هم فرمودید، اینکه سربریدن آن دخترک فاحشه تالشی توسط پدرش را توجیه کرده ام! آیا واقعا چنین کردم؟ عین سخن بنده در ذیل کتاب تاریخ آذربایجان، پس از تعریف مبسوط در وصف ژیمناست بزرگ، رضا پهلوی این بود:
(((بله پدر قاتل آن دخترک فاسد، فراموش کرده بود کلیپ ورزشی شاهزاده تان را ببیند و یاد بگیرد با خانواده چگونه باید برخورد نمود. چون خیلی نکات آموزشی و اخلاقی در آن کلیپ بوده. قانون اسلام ولی مشخص است. النفس بالنفس!)))
به آدرس زیر مراجعه کنید:
https://ketabnak.com/book/103077/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86?theme=new&page=2
فحشای آن دختر هرزه، عیان بوده و ویدیو از اعمال منافی عفت خود منتشر ساخته، به شیوع فحشاء پرداخته و طبق شرع مقدس ازدواج با ایشان بر مومنان حرام ابدی، خود ایشان اهل دوزخ و تمامی اعمال خیرش تباه و باطل است. در فاسق بودن او هیچ تردیدی نیست. ولی آن (النفس بالنفس) را برای چه نوشتم؟ که بدانید مجازات هرزگی، قتل نیست و پدر بایستی قصاص شود. اگر می دانستم آن زمان سخنم را متوجه نشدید، همان موقع بیشتر شرح موضوع می کردم. البته شاید هم حب علی نیست و بغض معاویه است و از خرده گرفتن من بر مهتاب-بالانس شاهزاده رنجیدید؟ نمی دانم! عالم الاسرار خداست.
مایلم بدانم کجای (فرهنگ ایرانی و میراث تاریخی) شما به شما یاد داده که به اعلامیه جهانی حقوق بشر معتقد باشید؟ جوابش این است که هیچ جا! ما که از خارج نیامدیم و از آسمان نیفتادیم. سالهاست در همین فرهنگ و در مواریث تاریخی آن می لولیم ولی به چنین اعتقادی بر نخورده و چنین نتیجه ای نگرفتیم! بر خلاف نظر شما، بنده در ذهنم مثال های فراوان دارم که عکس گفته شما را اثبات می کند.
سایر موارد مبنی بر اینکه چه هستید و چه نیستید را (که ذیل هر کتاب همچون قند مکرر بیان می شود) به خودتان واگذار می کنم. این نکته را هم تصریحاً و مجدداً عرض می کنم که حفظ احترام شما بر ما واجب عینی است. والسلام
پادشاه نیز در گذشته طبق سنت ها و رسوم و انتظارات رفتار می کرده مگرنه نمی توانسته پادشاهی کند.
صحبت هایی پرت که نه شبیه مباحث من بود و نه شبیه افکار و آرمان های من بود مدت هاست کمونیست ها و چپ ها در تلاش هستند دهان هرچه مخالف است را با اتهام های نژادپرست ببندند درحالی که مفهوم ایران شهری نه به نژادخاصی مربوط است نه قوم خاصی و آنان بر اساس واکنش های سیاسی مدرن در حال تخریب فرهنگ ایرانشهری هستند برای این رفقا هرگونه انتقاد از شوروی و ارتش سرخ وی برابر با نازیسم است.
دوستانی کم لطف از دیدگاه خویش مرا به شاه پرستی متهم کردند در دیدگاه امثال ما مشروطه خواهان شاه صرفا یک نماد از گذشته است و یکی از میراث های ( نه همه ) تاریخی کشور ما بهتر است دیگر از ظن خویش از زبان من صحبت سخن نگویید و پاسخ صحبت های خودکرده خویش را نکنید پادشاهی مشروطه نیز در بسیاری از کشورهای مترقی دنیا وجود دارد.
همانطور که پیشتر عرض کردم کتاب جالبی است و یکبار ارزش خواندن دارد هرچند کتب بهتری در مورد زندگی داریوش یکم نوشته شده است
هم میهن اسلام گرا مثالی که ذکر کردید ربطی به پاسخ من در مورد صیانت شاه از قوم ها و مذاهب مختلف در ایران نداشت تصمیم ندارم با شما بحث تاریخی کنم زیرا نیت شما متفاوت است اردشیر دراز دست نیز گروه هایی که به ایران حمله بردند را مجازات کرد نه ساکنین این کشور را به هر حال بحث با یک اسلام گرا که طبق میراث دینش سر بریدن دخترک سیزده ساله توسط پدرش در قرن 21 را توجیه میکند و وی را فاسده خطاب میکند اما به شیوه مجازات یک شاه باستانی ( که قرار نیست حقوق و قوانین چند هزار سال پیش حقوق و قوانین امروز باشد) گیر می دهد خود یک لطیفه فرح بخش است.
طبق فرهنگ ایرانی و میراث تاریخی ای که دارم معتقد به اجرای بند بند اعلامیه جهانی حقوق بشر هستم و آنرا دستاورد مهم بشریت می دانم ( حقوقی فردی که در ضدیت با اسلام است و شوروی و رفقا به الزام قانونی آن در سازمان ملل متحد رای منفی دادند)
طبق فرهنگ ایرانی ای که دارم خواهان یک نظام ملی هستم که فرد فرد ایرانیان را نمایندگی کند و مذهب و دینی خاص را بر سایر شهروندان ارجحیت ندهد و نژادپرست نباشد و قانون از شریعت مهم تر باشد خواهان نظامی هستم که با حفظ ارزش های فرهنگی و ملی آبادی و آزادی ایران را تضمین کند
ما خواهان باستان گرایی و بازگشت به گذشته نیستیم برای ما مهم نیست قوانین طلاق و دزدی در هزاران سال پیش چه بوده است اما حفظ ارزش های ملی برای ما مهم است بسیار برای ما اهمیت دارد که سازمان میراث فرهنگی قوی ای داشته باشیم، اگر قرار است برای مثال ساختمان دادگستری ای ساخته شود از معماری ایرانی و میراث تاریخی آن منطقه در ساخت آن استفاده شود.
جاوید ایران
نقل قول از ctr2006: شاه وظیفه صیانت از همه آنان را دارد
امروزه عده ای به سه دلیل از این میراث نفرت دارند
گروه اول اسلامیست ها هستند که خواهان برابری بین ادیان نیستند و معتقد هستند دین خویش برتری های دارد و قوانین شریعت آنان باید بر همه ساکنین ایران تحمیل شودامروزه این سه گروه به طرق مختلف سعی در تحقیر این فرهنگ دارند [quote/]
جالب است کسی این اظهارات را بیان می کند که خودش به تمام معنا معتقد است قوانین سکولار باید بر تمامی ساکنین ایران (اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی و زرتشتی) تحمیل گردد. اگر منظور از نفرت مسلمین از "این میراث" و "سعی در تحقیر این فرهنگ"، این بخش کتیبه بیستون است:
بند ۱۳: داریوش شاه گوید: پس از آن، فرورتیش با سواران کم گریخت. سرزمینی ری نام در ماد از آن سو روانه شد. پس از آن من سپاهی دنبال [او] فرستادم. فرورتیش گرفته شده به سوی من آورده شد. من هم بینی هم دو گوش هم زبان [او] را بریدم؛ و یک چشم [او] را کندم. بسته بر دروازه [کاخ] من نگاشته شد. همه او را دیدند. پس از آن او را در همدان دار زدم و مردانی که یاران برجسته [او] بودند آنها را در همدان در درون دژ آویزان کردم.
و یا این بخش بند ۱۴:
به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چی ثرتخم را گرفت. [و] به سوی من آورد. پس از آن من هم بینی هم دو گوش [او] را بریدم و یک چشم [او] را کندم. بسته بر دروازه [کاخ] من نگاهداشته شد. همه مردم او را دیدند. پس از آن او را در اربل دار زدم.
کاملا درست فهمیده اید. این میراث ارزانی همان هایی که این رجاله ی هخامنشی را ستایش مطلق می کنند. اما اگر منظور از "این میراث"، بخش ستودنی فرهنگ ایران باستان است، عرض می کنم که سهروردی با فلسفه اشراق، حکمت نور پارس باستان را زنده نمود. مگر اینکه حکم به تکفیر و غیرمسلمان بودن سهروردی بدهید.
بسیار هم مایه ی مسرت خواهد بود اگر سندی تاریخی -و نه کتابی ذوقی- بدهید که ببینیم در کجای قوانین هخامنشیان آمده که شاه وظیفه صیانت از همه ادیان و نژادها را دارد. به هر حال ذبح و قربانی کردن آدمیزاد توسط خشایارشا و کشورگشایی کورش و چشم و گوش و بینی بریدن داریوش و دوکرجی کردن مخالفان توسط اردشیر درازدست معنای صیانت از کسی را نمی دهد.
جناب ctr2006
در کتاب ارزشمند جمهور اثر افلاطون، داریوش بزرگ از فیلسوف شاه مورد نظر افلاطون چندان دور نیست مثلا خویشتن داری را دارد خود چنین میگوید: خودکامه نیستم، هرچه در خشم من پدید آید، به نیروی عقل سخت بر آن چیرهام. بر نفس خویش نیک فرمانروایم یا مثلا شجاعت در کتیبه بیستون شرح اقتدارش آنجاکه به او به بیان کارهای نمایان خود و شرح وقایع سرکوب شورشیان میپردازد، بهواقع کاری جز به رخ کشیدن آمریت و اقتدار خود نمیکند یا افلاطون در رساله دیگرش فدروس، داریوش را از قانونگذاران بزرگ جهان شمرده و در کتاب «نوامیس سیاست ملکداری» کوروش و قوانین داریوش را ستوده است. خلقوخوی جوانمردانه از صفات بزرگ ایرانیان بوده و هست داریوش در سنگنبشتههای خود پیکار با دروغ و استقرار عدل را برترین آرمان سلطنت خویش قرار میدهد به حتم هیچ شاه رومی به بزرگی داریوش شاه نیست
در مورد میراث ایران نه فقط در دوره باستان به قول گیریشمن: ملتی که توانست تمدنهای بزرگی را در جلگه بینالنهرین به وجود آورد و از آن خویش سازد، ملتی که پس از فتح مقدونیه تحت نفوذ نیرومند غربی قرار گرفت و تا حد زیادی در تمدن خارجی غوطهور شد و با اینهمه ایرانی باقی ماند، ملتی که در برابر همة مهاجمان بعدی (حملات ترک، مغول و...) نهتنها توانست نیروی ادامة زندگی خویش را حفظ کند بلکه همچنین توانست این عناصر خارجی را ایرانی سازد. این ملت در طی تاریخ متمادی خویش نیروی حیاتی خارقالعادهای از خود نشان داده است که نشان از عزمی راسخ و ایمانی قوی نسبت به سنتها و اعتقادات خویش داشتند و در مسیر بالندگی کشورشان دست در دست هم داده تا از کژی دور گشته و راه درست را طی کرده تا به هدف نهایی برسند. ایران امروز هرچند که از جَهاتی گرایش به غرب دارد، اما از لحاظ روح و منش فرهنگی، سنن و آداب خویش به آن وفادار مانده است، و به نظر میرسد مجدداً مرکز سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ملل این منطقه از جهان خواهد شد. موقعیت جغرافیایی، ثروتهای طبیعی فراوان و مردمان تیزهوش و فعال آن از سنتهای کهن جهان برخوردار است. در آینده باز هم در مجمع ملل مهم دنیا، مقام شایسته خود را به دست خواهد آورد.
شاه به خدا تکیه دارد، کل هستی اجتماعی-فرهنگی بلوغ خود را مدیون شیوه حکمرانی شاه است و شاهدوستان خودشان را تجلی و نماینده تمام و کمال وطن معرفی میکنند.
پس ساده است، کافیست کسی دستگاه پادشاهی ایران را بهشیوه انتقادی مطالعه کند، کافیست کسی بگوید شاهان آفریننده تاریخ نیستند بلکه خود مخلوق شرایط و وقایع پررنج تاریخی در دورهای معین هستند و کافیست کسی به شاهدوستان بگوید بالای چشمتان ابروست در آن صورت این شخص علیه کل وطن و موجودیت تمدن و فرهنگ ایران قیام کرده است! به همین سادگی.
ولی در اینجا نکته جالب توجه دیگری هم وجود دارد. سوال این است که کسانی چون ctr2006 از فرهنگ و تمدن ایرانی، غیر از «شاه»، چه آموختهاند و چه توشهای برداشتهاند؟
در فرهنگ ایرانی، تجاوز به وطن، نه فقط وطن خود بلکه تمام وطنها همچون تجاوز به ناموس است و به هیچ عنوان و با هیچ بهانهای قابل دفاع و تایید نیست.
حال کسانی چون ctr2006 چه ربطی به این فرهنگ دارند؟ بگذریم که در حال حاضر اکثریت قریب به اتفاق شاهدوستان در کنار دولت متجاوز آمریکا و لابیها و «اتاق فکر»های اسراییلی ایستادهاند....
تجاوز هیتلر به شوروی مایه «مباهات» این بهاصطلاح «ایراندوستان» است. تجاوزی که پیشنیازش تجاوز به چندین کشور دیگر و کشتوکشتار در آنها بود. حتی اگر استالین و حکومت شوروی را خود شیطان بدانیم، کجای فرهنگ ایرانی به ما اجازه میدهد به چنین کشتوکشتار دیوانهواری که آشکارا هدفی جز چپاول منابع کشورهای دیگر ندارد «مباهات» کنیم؟
حتی لیبرالهای واقعی هم به این تجاوز «مباهات» نمیکنند و در کتابهای متعدد آن را تقبیح کردهاند.
فرهنگ ایرانی سوء استفاده از تاریخ و تمدن ایران را مجاز نمیشمارد. در اینجا یک فاشیست دوآتشه علناً و آشکارا از بخشی از تاریخ ایران استفاده کرده تا برتری یک نژاد بر نژادهای دیگر را بقول خودش «ثابت» کند. بهاصطلاح «ایراندوستان» چه میکنند؟ «نکات جالب توجهی» در این دستدرازی کثیف مییابند!!!
فرهنگ ایرانی درباره حقیقت و حقجویی مردم (انسان عادی) درسهای زیادی دارد. در فرهنگ ایرانی، انسان قدرت شناخت دارد، انسان میتواند نیک را از بد تمیز بدهد.
حال این بهاصطلاح «ایراندوستان» میگویند نازی شدن شخص «جبر زمانه» است و هرگز شخص را بخاطر جنگیدن در راه نازیسم نمیتوان «کوبید». جالب است!!!! نازیها حق دارند در آلمان و جهان تمام مخالفان خود را بخاطر «یهودی» بودن، «دموکرات» بودن یا «مارکسیست و کمونیست» بودن قلع و قمع و شکنجه کنند، نازیها حق دارند ژرژ پولیتسر را بخاطر کمونیست بودن وحشیانه شکنجه و تکه تکه کنند، ولی ما حق نداریم آن نازی «تاریخنویس» را بکوبیم!!!
چنین است منطق درخشان اینان. این منطق چه ربطی به فرهنگ و تمدن ایران دارد؟
به شخصه میگویم حیف از تمدن ایران، حیف از همان کوروش و داریوش که مدافعانشان اینان باشند.
متاسفانه، عدهای از این پیروان سلطنتی، به هر پیچی که میرسند سناریونویسی شاه شاهان که ایران از طرف ارتجاع سرخ و سیاه زیر حمله است (و اخیرا هم «تجزیهطلبان» هم به این لیست افزوده شده) را به صورت تکراری مینویسند که شاید مشکلات واقعی داخلی زمان شاهان پنهان شود. این دیکتاتورپرستان وقتی در دفاع از «حقوق بشر» به انتقاد از «چپی»های میپردازند واقعا بامزه میشوند. و جالب این که به قول خودتان، تمامی ساختمان این دوستان بر اساس «نژاد» و «خون» پا گرفته و تازه خود را مدافع علم و بری از توهمات مذهبی هم میدانند.
به هر رو، کوروش و داریوش و دیگرانی که در تاریخ ایران و جهان نقش داشتهاند محصول این جامعهی بشری هستند و بالطبع همراه با کاستیها و امتیازاتی که در مراحلی داشتهاند، و پژوهش این بخش از تاریخ از منظر انسانشناسی و باستانشناسی جالب است. اینکه برخی تا حد تقدیس این گذشتهی نه چندان معلوم میپردازند بیشتر ناشی از واکنشهای سیاسی مدرن است تا فهمیدن آن گذشتهی دور و تنها میتوان امیدوار بود که بر تنشهای موجود بین قومها و ملتها نیفزایند.
برای منی که تاریخ، مذهب، دین و ... را نوعی جبر می دانم و تحولات سیاسی و اجتماعی را محصول شرایط اقتصادی، جغرافیایی،اجتماعی و... می دانم و معتقد هستم با علوم مادی مانند جامعه شناسی تاریخی و اسطوره شناسی قابل ردیابی هستند باید بگویم گاهی در تاریخ اتفاق هایی رخ می دهد که باعث نقطه عطفی در تاریخ بشر می شود و تمدن بشریت را با شتاب به جلو می برد و گاهی رخدادی پیش می آید که آهنگ تمدن بشری را کند می کند
امپراطروی هخامنشی برای اولین بار ( به شکل اثرگذار، منسجم و بزرگ) کشوری را پدید می آورد که ملت آن از نژادها و دین های مختلف هستند و شاه وظیفه صیانت از همه آنان را دارد (البته مشخص هست با دید قرن 21 امی نباید به این موضوع نگاه کرد) درحالی که پیشتر قبیله یا دولت شهر پیروز تمامی ساکنین دولت شهر مغلوب را می کشت و از پوست سر آنان ابزار و پوشاک درست می کردند کتیبه های آشوریان در مورد سرنوشت ایلامیان بسیار هولناک است
امپراطوری هخامنشی تمدن بشر را به جلو سوق داد و این تفاهم نژادی در ایرانشهر و خاورمیانه برای صدها سال ادامه داشت درحالی که هزار سال بعد از آنان حتی در امپراطوری روم این تسامح وجود نداشت
امروزه عده ای به سه دلیل از این میراث نفرت دارند
گروه اول اسلامیست ها هستند که خواهان برابری بین ادیان نیستند و معتقد هستند دین خویش برتری های دارد و قوانین شریعت آنان باید بر همه ساکنین ایران تحمیل شود
گروه دوم کمونیست ها و چپ ها هستند که خواهان نابودی یک میراث و فرهنگ هستند و برای انجام فرهنگ کمونیسی خویش باید مردم را از همه تعلقات و فرهنگ ها و میراثی که دارند تهی کنند کمونیست ها در بخش هایی از ایران شهر مانند ماوراالنهر این تفکر شوم را پیاده کردند
گروه سوم تجزیه طلب ها و فاشیست ها هستند که دنبال برتری یک قوم بر دیگران هستند مانند اعمالی که ترکان جوان در عثمانی سابق انجام دادند و گروه های زبانی غیر ترک را پست دانستند
امروزه این سه گروه به طرق مختلف سعی در تحقیر این فرهنگ دارند
و در این میان گاهی ژست های حقوق بشری نیز می گیرند
این «میراث» دقیقا چیست که به زعم شما این همه گروه ازش نفرت دارند؟
« امروزه این سه گروه به طرق مختلف سعی در تحقیر این فرهنگ دارند»
و دوباره، این «فرهنگ» چیست که از دید جناب این جماعت در پی تحقیر آن هستند؟
کنایه زدن به دیگران با اطلاق «ژستهای حقوق بشری» از کسی که حتی در عصر کنونی هنوز میپندارد که «در گذشته عموما خواست پادشاه و مردم یکی بود» زیاد جالب نیست!