نان و شراب
نویسنده:
اینیاتسیو سیلونه
مترجم:
محمد قاضی
امتیاز دهید
474 صفحه
نان و شراب [Pane e Vino]. رمانی از اینیاتسیو سیلونه (سکوندو ترانکویلی ، 1900-1978)، نویسنده ایتالیایی، که در 1937 انتشار یافت. در این رمان، که سهم حسب حال سیلونه در آن بسیار زیاد است، او از انقلابی دلزدهای سخن میگوید که احساس میکرد در وجودش سربرمیآورد. در واقع، در گفتگوهای این کتاب بعضی از دلایل تصمیم نویسنده به ترک حزب کمونیست در 1930 دیده میشود. رمانی است به معنای آنچه استاندال رمان میپنداشت؛ یعنی آینهای که انسان را در طول راهی به گردش درمیآورد.
سپینا، قهرمان کتاب هر چند سوسیالیست است اما هرگز یک موجود حزبی دُگماتیست نیست. در تمام مدت در کار نقد خویش و انتقاد خویش است. هر چند به سوسیالیسم معتقد است اما از هماکنون آتیه آن را تحلیل میکند. اینجا نیز همان داستان همیشگی نهضت نظام مطرح است.
بیشتر
نان و شراب [Pane e Vino]. رمانی از اینیاتسیو سیلونه (سکوندو ترانکویلی ، 1900-1978)، نویسنده ایتالیایی، که در 1937 انتشار یافت. در این رمان، که سهم حسب حال سیلونه در آن بسیار زیاد است، او از انقلابی دلزدهای سخن میگوید که احساس میکرد در وجودش سربرمیآورد. در واقع، در گفتگوهای این کتاب بعضی از دلایل تصمیم نویسنده به ترک حزب کمونیست در 1930 دیده میشود. رمانی است به معنای آنچه استاندال رمان میپنداشت؛ یعنی آینهای که انسان را در طول راهی به گردش درمیآورد.
سپینا، قهرمان کتاب هر چند سوسیالیست است اما هرگز یک موجود حزبی دُگماتیست نیست. در تمام مدت در کار نقد خویش و انتقاد خویش است. هر چند به سوسیالیسم معتقد است اما از هماکنون آتیه آن را تحلیل میکند. اینجا نیز همان داستان همیشگی نهضت نظام مطرح است.
آپلود شده توسط:
soli67
1388/04/26
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نان و شراب
در کل هنوز بر سر نظر قبلی خودم هستم
نویسنده داستان از همون اول شروع کرده مثلا تصویری متناقض و سیاسی تداعی کند که بخاطر اینکه هنوز داستان جون نگرفته این کارو کرده توی ذوغ آدم می خوره، من زیاد خوشم نیومد با اون همه تعریفو ، مثلا مترجمش محمد قاضی هست ،
حالا شما که خوشتون اومده ، بخاطر اینه که هر جا اسمه کشیش اومده ، اون کسی که خودتون می دونید اسمشو گذاشتید براتون خیلی عالی اومده ولی اینکه فضا ، شبیه فضایی که در ایران بوده یا هست درسته و کلا فضای ایتالیا در طول تاریخ شبیه ایران بوده و هست و حتی شکل و قیافیه آدمهاش
و در کل بگم کتاب عالی نیست و حتی نزدیک به آن هم نیست ولی خوب است
با تشکر
موفق باشید :x:x
و ادامه خواهم داد
کتاب بسیار خوبی است
به قول دوستی ما که در ایرانیم بهتر موضوع کتاب را حس می کنیم
پایدار باشید :x:x:x:x
تلخ
چون قرابه ی زهری
خورشید از خراش خونین گلو می گذرد.
سپیدار
دلقک دیلاقی ست
بی مایه
با شلوار ابلق و شولای سبزش،
که سپیدی خسته خانه را
مضمونی دریده کوک می کند.
مرمر خشک آب دان بی ثمر
آیینه ی عریانی شیرین نمی شود،
و تیشه ی کوه کن
بی امان ترک اکنون
پایان جهان را
در نبضی بی رویا تبیره می کوبد.
کند
همچون دشنه یی زنگار بسته
فرصت
از بریدگی های خون بار عصب می گذرد"