قرآن کلام آفریدگار است
نویسنده:
محمدعلی کوشش
امتیاز دهید
.
هر پیامبری برای اثبات پیامبری خود معجزه یا معجزاتی داشته است. واژه «معجزه» به معنی: "ناتوان کننده" است. و به معجزات انبیاء به این خاطر معجزه اطلاق شده که "دیگران نمی توانسته اند مانند آن انجام بدهند". نوع معجزه یا معجزات هر پیامبری به شرایط دوران وی بستگی داشته است. مثلاً دوران حضرت سـلـیـمـان عصر آهنگری و ریخته گری بوده است. به این خاطر یکی از معجزات حضرت سلیمان کار با آهـن بوده است. وی آهن را بدون اینکه حرارت بدهـد ذوب می کرده و بدون اینکه قالب ریزی کند اسباب و وسایل و قطعات ظریف و پیچیده می ساخته است. موسی در دوران سحر زندگی می کرده است. و معجزات وی متناسب با کار ساحران بوده است. مثلاً چوب را اژدها می کرده یا از زمین چشمه جاری می کرده است. دوران حضرت عیسی عصر پزشکی بوده است. به این خاطر معجزات وی در کادر مسائل پزشکی بوده است. وی نابینا را با یک لمس بینا می کرده، و بیماری پیسی مادرزادی را با یک لمس شفا می داده، و مرده را زنده می کرده است. دوران حضرت محمد (کـه بعد از وی نیز شامل می شود) عصر علم و ادبیات بوده است. به این خاطر معجزه وی در زمینه علم و ادبیات بـوده است.
قرآن معجزه آخرین فرستاده آفریدگار است و بدیهی است که معجزه آخرین پیامبر، می بایست محصور در حصار زمان و مکان نباشد و بر خلاف معجزه پیامبران پیشین که در دایره معینی از زمان و مکان قرار داشته و در برابر عده خاصی صورت گرفته است نباشد. قرآن معجزه ایست که مرزهای زمان و مکان را در هم شکسته و با ابدیت پیوسته، و به صورت یک معجزه جهانی و جاودانی در آمده است، بدیهی است یک دین جهانی و جاودانی باید یک چنین سند جهانی و جاودانی هم در اختیار داشته باشد.
به تازگی دشمنان اسلام در توطئه هایی، برای ضعیف کردن اعتقادات دینی مسلمانان اقدام به ایجاد و سازماندهی شبهاتی نموده اند. هرچند این دشمنی و شبه افکنی تازگی ندارند، اما براستی که وقتی تلاش مزبوهانه دشمنان اسلام را می بینیم، به یاد آیه شریف زیر می افتیم که چه زیبا فرمود:
* مىخواهند نور خدا (دین و کتاب او) را با سخنان خویش خاموش کنند، ولى خداوند نمىگذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید. (توبه/32)
در این کتاب ابتدا به بررسی شبهاتی که توسط مخالفین اسلام و قرآن مطرح شده اند می پردازیم و در انتها تعدادی از اعجازهای قرآنی را مورد بررسی قرار خواهیم داد. امید است که تلاش این حقیر در گردآوری مطالب، مورد استفاده دوستان قرار بگیرد.
هر پیامبری برای اثبات پیامبری خود معجزه یا معجزاتی داشته است. واژه «معجزه» به معنی: "ناتوان کننده" است. و به معجزات انبیاء به این خاطر معجزه اطلاق شده که "دیگران نمی توانسته اند مانند آن انجام بدهند". نوع معجزه یا معجزات هر پیامبری به شرایط دوران وی بستگی داشته است. مثلاً دوران حضرت سـلـیـمـان عصر آهنگری و ریخته گری بوده است. به این خاطر یکی از معجزات حضرت سلیمان کار با آهـن بوده است. وی آهن را بدون اینکه حرارت بدهـد ذوب می کرده و بدون اینکه قالب ریزی کند اسباب و وسایل و قطعات ظریف و پیچیده می ساخته است. موسی در دوران سحر زندگی می کرده است. و معجزات وی متناسب با کار ساحران بوده است. مثلاً چوب را اژدها می کرده یا از زمین چشمه جاری می کرده است. دوران حضرت عیسی عصر پزشکی بوده است. به این خاطر معجزات وی در کادر مسائل پزشکی بوده است. وی نابینا را با یک لمس بینا می کرده، و بیماری پیسی مادرزادی را با یک لمس شفا می داده، و مرده را زنده می کرده است. دوران حضرت محمد (کـه بعد از وی نیز شامل می شود) عصر علم و ادبیات بوده است. به این خاطر معجزه وی در زمینه علم و ادبیات بـوده است.
قرآن معجزه آخرین فرستاده آفریدگار است و بدیهی است که معجزه آخرین پیامبر، می بایست محصور در حصار زمان و مکان نباشد و بر خلاف معجزه پیامبران پیشین که در دایره معینی از زمان و مکان قرار داشته و در برابر عده خاصی صورت گرفته است نباشد. قرآن معجزه ایست که مرزهای زمان و مکان را در هم شکسته و با ابدیت پیوسته، و به صورت یک معجزه جهانی و جاودانی در آمده است، بدیهی است یک دین جهانی و جاودانی باید یک چنین سند جهانی و جاودانی هم در اختیار داشته باشد.
به تازگی دشمنان اسلام در توطئه هایی، برای ضعیف کردن اعتقادات دینی مسلمانان اقدام به ایجاد و سازماندهی شبهاتی نموده اند. هرچند این دشمنی و شبه افکنی تازگی ندارند، اما براستی که وقتی تلاش مزبوهانه دشمنان اسلام را می بینیم، به یاد آیه شریف زیر می افتیم که چه زیبا فرمود:
* مىخواهند نور خدا (دین و کتاب او) را با سخنان خویش خاموش کنند، ولى خداوند نمىگذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید. (توبه/32)
در این کتاب ابتدا به بررسی شبهاتی که توسط مخالفین اسلام و قرآن مطرح شده اند می پردازیم و در انتها تعدادی از اعجازهای قرآنی را مورد بررسی قرار خواهیم داد. امید است که تلاش این حقیر در گردآوری مطالب، مورد استفاده دوستان قرار بگیرد.
آپلود شده توسط:
mohammadali123
1390/01/26
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قرآن کلام آفریدگار است
...
*
تمام پیامبران از قوم کوچک یهود بودند
اولیش آدم در 6000 سال پیش
و آخریش محمد در 1400 سال پیش
حالا تعداد کل یهودیان در این بازه ی زمانی به 124000 نفر میرسد
حالا چرا عصبانی میشی
[edit=payam 52]1390/05/02[/edit]
در مورد بنی قریظه که اسناد دقیق برای اینکه این اتفاق افتاده وجود ندارد البته کتمان نمیکنم که در برخی تواریخ روایت شده.بنده که شخصا نمیتوان اینگونه رفتاری از جانب پیغمبر را قبول کنم و اینکه اتفاق افتاده را ردست بشمارم.
اما در مورد پیامبران باید گفت که در هیچ جایی گفته نشده سایر ملل پیامبر نداشته اند.البته در مورد اعراب حجاز آمده که قبل از حضرت محمد پیامبری نداشته اند و شاید این از حکمت الهی نشات میگیرد که خاتم ارسل را در قومی مبعوث کرده که قبلا پیامبری نداشته اند تا این شائبه که او دروغین است و از پیامبران قبلی که در این قوم بوده اند کپی برداری کرده کمتر شود.همانگونه که حکمت الهی بر این قرار گرفت که قران با ان فصاحت توسط پیامبری امی بر مردمان عرضه شود.
پس اینکه سایر مناطق پیامبری نداشتند در جایی نیامده و با حکمت خدا نیز تضاد دارد که برای عده ای پیامبر نفرستد. پیامبران لازم نبوده که بعد زا هم بیایند بلکه همزمان نیز آمده اند . نمونه اش همین که قوم بنی اسراییل در یک روز 70 پیامبر را به قتل رساندند و یا مثلا حضرت عیسی و حضرت یحیی در یک زمان بودند و پیامبران دیگری که الان در ذهنم نیست ولی اینکه پیامبران همزمان وجود داشته اند در آموزه های دینی امری واضح است.اما اینکه چطور شما نمیتوانید بر حسب سال وجود همزمان پیامبران را درک کنید برایم روشن نشد.ضمن اینکه اعلام سن بشر از حضرت آدم(که او را اولین پیامبر خدا میدانند) بر اساس حدثیات و گمان است و در منابع اصلی دینی به آن اشاره نشده(در اسلام که اشاره نشده در سایر ادیان نمیدانم اما اگر هم شده به خاطر اینکه ما آنها را تحریف شده میدانیم برایمان حجت نیست)
بنی نضیرقبیله ای بودن که به پیامبرازارواسیبی نرسوندن اگرایشان(پیامبر)ازجانب این قبیله "احساس امنیت فقط احساس امنیت میکرد"شایدامروزانسان به خاطرفاجعه بنی قریظه تاسف نمیخورد
طبری به روایتی دریاداشت های خوددراماده سازی تاریخش که بعدهاازمتن ان خارج شدابرازتاسف خودراچنین ابرازمیکند:
ایاقراراست که ماارزش ایینمان راچنین به دنیابفهمانیم که بسیارانی رابه قتل برسانیم؟اگرمادرجنگی نابرابری شرکت کنیم ودرجنگ پیروزشویم وبااسیرانشان اینچنین کنیم تاریخ اندیشه هایی که مابه خاطران جنگیده ایم به خاطرنخواهداوردبلکه شیوه ای رابه خاطرخواهداوردکه مابرای اعمال ان اندیشه هابه کاربرده ایم واین شیوه رابافنون جنگی وحیشان قیاس خواهندکرد
بحث مفصلی ست بگذریم
امروزداشتم درموردکثرت پیامبران فکرمیکردم که به موضوعی جالب برخوردم
اسلام تعدادپیامبران را124000معرفی کرده
درتعاریف یهودوبه تاییداسلام عمرانسان راازخلقت ابولبشرتابه حال تقریبا8000سال معرفی میکند
حال اگرهرپیامبری بعدازتولدبه پیامبری معبوث میشدودرسن 2سالگی فوت مینمودعددی معادل 250000سال رادربرمیگرفت!!!
حال این فرضیه رامحکم ترکنیم وبگوییم که مسلماهرشخص بعدازبلوغ به پیامبری معبوث شده ومیانگین 20سالگی رودرنظربگیریم عددبدست امده معادل5/2میلیون سال خواهدبود!!!
شایدکسی بگویدکه درهرعصرپیامبرانی همزمان وجودداشتندولی ماحداقلی ترین سن(2سالگی!!)رابرای انان منظورکرده ایم
خوب حال میدانیم که استرالیاواقیانوسیه ونواحی چین وپیرامون هندوقطب شمال وجنوب وامریکاوقاره افریقاوبخش اعظمی ازاروپاازنعمت پیامبرمحروم بوده اندوعمدتاازعربستان شروع وبه فلسطین ختم میشدمحدوده ای که دران 124هزارپیغمبردرطول 7هزارسال نازل شداین کلونی عظیم پیامبران اگردرکنارهم بودندبزرگترساختارجمعیتی ان زمان راتشکیل میدادندادم به قولی 1000سال عمرمیکندواگرعمراورامساوی با20نسل بدانیم ودرهرنسل خدا10عدد!!!ازانان رابه پیامبری برگزیندفقط بایدتعدادی درحدود200عددازاین مجموعه کم نموذوبه تبع ان هزارسال،نوح هم 1000سال عمرمیکندولی مانمیدانیم چه تعدادانسان دران کشتی بوده وهمه جزسرنشینان غرق میشوندیعنی بازبه عصرادم برمیگردیم به نظرمن اگرهمه جوربخوایم این موضوع راحمایت کنیم بایداظهارنظرکنیم که درکشتی نوح بیش از300چهارصدپیامبردیگروجودداشته اند!!!7000سال ماان رامعادل 140نسل میگیریم که بایه حساب ساده بایدگفت درهرنسل بیش از900!!!پیامبرهمزمان وجودداشته باشدان هم دریک محدوده جغرافی محدودواگرمانیزدران دوران زیست میکردیم دورازانتظارنبوده که هم دایی مان پیامبربوده وهم عمویمان وشایدپسرخاله ی مان وشایداین پیامبران باهمدیگردرنزاع یاچشم وهمچشمی بوده اندشایدمردم نیزازاین امرکلافه وخسته شده بودن ودکاندارن دین ان زمان برای جلب رضایت مردم دم ازاخرین پیامبرزده اند(فقط درحدیه حدس است)
چیزی که مشخص است اینست که خدابه این نواحی لطف بسیارارزانی داشته!!!وواقعادرخورتعجب است که روزی درحجازبافرستادن پیامبراین امرراخاتم وتمام شده میکندوحال میبینیم که هرزگاهی درعصرماکسی برخاسته وادعای پیامبری میکندکه درنهایت سرش رابربادمیدهدمیگویم شایدخداتصمیم خودراعوض کرده وبازمثل قبل به این میل پیدانموده که کلونی های پیامبررافروفرستدبرای اصلاح بندگانی گنه کارهمچون ما!!!
در پروفایلم مطلبی گذاشته بودم که اینجا نیز نقل میکنم:
من مسلمانم.اسلام من اسلام جاذبه و دافعه است.مهربان است اما در همان حال با دشمنان سختگیر. اسلام من نمیگوید اگر کسی به سمت راست صورت تو سیلی زد سمت چپ صورتت را نیز به او عرضه کن!
اسلام من میگوید حقیقت را بگو، تجاوز نکن، با متجاوزین به گونه ای با شدت برخورد کن که بار دیگر فکر تجاوز هم به مخیله شان خطور نکند. اسلام من دین منطق است و دین تعامل با کسانی که هم عقیده با من نیستند..اما نمیگوید با کسی هم که میخواهد به تو آسیب برساند تعامل کن.در امور شخصی میگوید خطاکار را ببخش اما در امور عمومی که جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد میگوید بر طبق قانون عمل کن.نه افراط کن و نه تفریط.درست بر حسب قانون عمل کن.
اسلام من با اینکه اگر کسی به سمت راست صورتت سیلی زد سمت چپ صورتت را نیز به سمت او بگیر مخالف است چرا که این سخن را از جانب گرگانی میداند که میخواهند با این حرف ها شیره ی جانت را بمکند.میخواهند گوسفندوار در فضایی خیالی به سر بری و آنها تو را بچاپند.اسلام من دین آگاهی و بینایی ست.
دین جاذبه و دافعه.
اما مخالف کسی ست که با همهی توان به مقابله با عقیده ی مقابل برمیخیزد. واضح است که عقیده ی روبرو نیز همان گونه که مخالف با تمام توان به مقابله با او برخاسته پاسخ های عملی به او میدهد.ساده تر اینکه اسلام با مخالفان نرم(همانانی که به عنوان کسانی که موافق نیستند) برخورد فیزیکی نداشته اما با مخالفان عملی که با اسلام وارد عرصه فیزیکی شده اند برخورد کرده است.
در مورد مخالفان در کامنت قبلی توضیح دادم ضمن اینکه مقایسه شما منصفانه نیست.تحریم پیامبر و یارانش در شعب ابی طالب به مدت سه سال با اینکه بگویند با فلان کشور رابطه نداشته باشید تفاوت عمده داردوزیرا تحریم در شعب ابی طالب باعث قطع ارتباط با آن منطقه شد به شکلی که حتی برای به دست آوردن غذا با مشکلات فراوان روبرو شدند.مثلا فکر کنید در تهران بگویند تهران پارس تحریم است و نباید هیچ گونه رابطه ای با آن داشت .آیا این تحریم با اینکه ما بگوییم مثلا کشور عربستان تحریم است تفاوت ندارد.میبینید که هرجند تحریم همان تحریم است ولی عواقب تحریم عربستان و تهران پارس زمین تا اسمان فرق دارد زیرا ما به نوعی افرادی که در تهرانپارس زندگی میکنند از زندگی کردن محروم ساخته ایم اما این موضوع در مورد عربستان صادق نیست.
شما میبینید که همین مشرکان که آن همه بر سر پیامبر و یارانش بلا آوردند آنگاه که دست از مخالف عملی با پیامبر برداشتند از هرگونه آسیب در امان ماندند و نمونه اش را نیز گفتم که در فتح مکه اتفاق افتاد .مکه ای که دشمن ترین دشمنان پیامبر در آن ساکن بودند ولی به محض اینکه دست از مخالف عملی (هرچند از روی ریا) برداشتند پیامبر از سر گناهانشان گذشت.اما شما باز تفسیری متفاوت از فتح مکه ارایه دادید.البته این تفسیر نیز قابل تعمق است اما باز میگویم اگر کسی به فکر کشورگشایی ست هیچ وقت دشمنترین دشمنانش را که میداند به دروغ به او پیوسته اند زنده و آزاد نمیگذارد.بلکه سریعا شرشان را کم میکند تا با خیالی آسوده به مطامعش برسد و به قولی سنگ های پیش پا را بر میدارد نه اینکه دشمنان اصلی اش را زنده بگذارد برایش هم مهم نبود که آیندگان در موردش چه فکر میکنند زیرا او میخواهد قدرت بیابد نه اینکه در تاریخ اسمی برای خود دست و پا کند.پس پیامبر اگر دنبال کشورگشایی و
ادامه دارد...
دوست عزیز.
آن آیه در مورد خودکشی نیست بلکه در مورد این است که کسانی که گوساله سامری را پرستیدند بکشند و یا به عبارت ساده تر بنی اسراییل به کیفر آن عمل مدت ها دچار اختلاف و خونریزی در داخل بنی اسراییل شد.فاقتلوا به معنای خود کشی نیست زیرا کسی نمیتواند خود را به قتل برساند.بلکه معنایش این است که گناهکاران را بکشید.
بله بنده با قتل مرتد موافقم اما باید دید که مرتد کیست.همین جا بگویم که تعریف ارتداد با آن تعریفی که در ذهن ما گنجانده اند و ارتدادحقیقی با آن ارتدادی که امروزه در قوانینی مانند قوانین کشورمان تعریف شده فرق دارد. مرتد کسی ست که با آگاهی دین را پذیرفته باشد اما بعد از آن به دلایلی از دین خارج گرددپس اینکه ما در شناسنامه مان نوشته مسلمان دلیل بر این نیست که اگر فردا مثلا گفتیم اسلام را قبول نداریم مرتد باشیم.زیرا که ما اسلام را با آگاهی انتخاب نکرده ایم که اگر حالا بگوییم اسلام غلط است در جرگه مرتدان درآییم.همانطور که گفتم مرتد کسی ست که با تحقیق و تفحص دین را انتخاب کند و به قولی خود را مسلمان بنمایاند اما بعدا بگوید قبولش ندارم.دلیل اینکه حکم ارتداد کشته شدن اعلام شده این بود که در زمان پیامبر عده ای برای استهزا پیامبر و خوار و خفیف نشان دادن اسلام صبح میرفتند با پیامبر بیعت کرده و اسلام می آوردند اما عصر میگفتند از اسلام خارج شدیم!! پس این حکم گذاشته شد تا جلوی تمسخر دین توسط دشمنان دین گرفته شود. در مورد قوم بنی اسراییل آنان که معجزات حضرت موسی را دیده بودند و به قولی حجت بر آنان تمام شده بود و میدانستند حضرت موسی از جانب خداست لیکن وقتی حضرت موسی برای 30 روز به کوه طور رفت اما 40 روز در آنجا ماند در مدت همین 10 روز قوم بنی اسراییل که آن همه معجزات را دیده بودند فریب سامری را خورده و به گوساله پرستی روی آوردند و هنگام بازگشت حضرت موسی حکم قتل خطاکاران را صادر کرد. زیرا پس از ایمان آوردن و دیدن دلایل روشن از دین برگشته بودند.پس باید ابتدا ارتداد را به درستی معنی کنیم تا مشکلی پیش نیاید.
ادامه دارد...
اما افسوس که امثال شما تا وقتی که به نیشخند و تمسخر عادت داشته باشید نه این جمله و نه هیچ چیز دیگری را نخواهید فهمید
پیامبرپرمنعت ترین راه راانتخاب نمود!!!
دربحث های که قبلادراین موردنبردوکشتارهاشده بودبعضی اعضاسریعانحوه رفتارپیامبررابانحوه عملکردپادشاهان(بیشترکوروش)که صرفابرای کشورگشایی وجنبه ملی گرایی داشت قیاس میکردندبارهاگفته ام این دومقوله هیچ سنخیتی باهم ندارندرفتاروعملکردهای پیامبربایدازیک دیددیگرموردبرسی قرارگیردجنگ جنگ اعقایداست ونه ملی گرایی اینکه بگوییم فلان پادشاه درفلان زمان به فلان کشوریورش بردوفلان کاروکشتارراکردهیچ توجیه قانع کننده ای برای عملکردپیامبردرجنگهانیست پیامبرشخصی ست که برای سعادت انسان وبه کمال رسانیدن اوتلاش میکندونه کشتاراو(وبه یادارموسی راکه بامشتی شخصی رابه هلاکت رسانیدوازان شخص براوضررودشمنی بودو"خدا"موسی راملامت کردواوطلب بخشش نمود)پس درفتح مکه الزامابایدچنین میکرددربنی قریظه هم بایدچنین میکرد(شکستن یک پیمان درتقابل باشکست پیمان حدیبیه گویی به قول شمااز13سال(زمان خیلی زیادیست!!) "رنج واذیت ونبرد"توسط مشرکان برپیامبرگرانترامد!!!قبلااشاره کردم بحث فقط غیرمسلمان کشی وسپس مخالف کشی ست)(غیراین بودکه ماایرانیان نیز"موافق نبودیم وموافق نبودنمان رانیزاعلام نمودیم")
نگفتم فتح مکه حربه جنگی بودگفتم ازحربه جنگی استفاده نمودکه خواه میتوانست به خونریزی بینجامدوخواه بدون خون ریزی هرچندمیدانیم پیامبرلیست طویلی ازکسانی که قراربودبعدازفتح به هلاکت برساندازپیش اماده کرده بود...
یک پیامبرهدف دارد
هدف اوبشارت وایمان اوردن مشرکان است
"کثرت" گرایی دینی هدف پیامبربود
درجنگ ونبردبهترین نتیجه بایدعایدشود
پیامبربهترین نتیجه سودمندعایدش شد
"اگرتمام مکه راازدم تیغ میگذراندچیزی عایداونمیشد"بعلاوه تاریخ بعدهادرموردکاراو(کشتاروعدم بخشش توسط پیامبر"خدا")قضاوت میکردکماکان که مانیزاینکارراانجام میدهیم.
وضمناعربستان ان زمان نسبت های قبیله ای داشتندجنگ دوکشورودونژادمختلف نبودبیشماربودن سربازانی که درسپاه پیامبرباافرادقریش ومکه نسبت های فامیلی وقبیله ای داشتندوتاریخ نیزمیگویدکه علت حدودی ازمخالفت هاوکارشکنی های که برپیامبرتحمیل میشدبه دلیل این روابط بودواگران روزدستوربرکشتارمکیان داده میشداحتمالاعواقب سنگین اینکاردرانتظارپیامبربود.
وگذشته ازاین پیامبربه هدف خودرسیده بودشرط بخشیدن مکیان دست کشیدن ازاعقایدخودوروی اوردن به اسلام بودجنگ جنگ اعقایدبودوابوسفیان نیزدرقبال امانش توسط پیامبرپذیرنده اسلام شدهمه به دستورپیامبربایدزیرپرچم اسلام قرارمیگرفتندتادرامان باشندخیلی سخت ترازکشتاربودانگاه که علی بردوش پیامبرسوارشدوبت هارامیشکست تا"اعقاید"چندصدساله قومی که به ان تعصب داشتن راانکاروانتحارکند.
پس عفوی درکارنبوداشتباه نکنیدپیامبربهترین جواب رابه ازارچندین وچندساله مشرکان داده بود.
پیامبرنکشت ولی همه به الاجبارمسلمان شدن واین کثرت دین گرایان بودواین ازانسانهایی کشته شده بدون خاصیت برای پیامبرسودمندتربود.
ودرباب "تسلط" دوست عزیزشماخیلی بهترازمن به این موضوع واقفی که طبق موازین وشریعت اسلام "اختیارجان ومال وناموس مسلمانان"باولی مسلمین است مشرکانی مسلمان شده گذشته ازدست دادن اعقایدشان دیگرهیچ اختیاری ازخودنداشتندواین بازازکشتاربرای انان سهمگین تربود.
پس مطمئن باش فتح تقریبابدون خونریزی ازکشتارانان برای پیامبرسودمندتربود.
پیامبرپرمنفعت ترین راه راانتخاب نمود.
دراین موردتوضیحاتی دردیدگاه قبلی گذاشتم درموردازارمشرکان یه کم معقولانه ترفکرکنیم وموضوع رابازترکنیم ببین دوست ارجمندمن بایدبه این موضوع بی طرفانه نگاه کرداین موضوع رانبایدفراموش کردکه پیامبردرقومی اسلام رابشارت میدادکه اکثریت"بت پرست"بودن این عقیده ی انان بودومسلماروی ان نیز"تعصب" داشتن که همینم باعث شدپیامبردرطول13سال نتواندکمترازچندصدنفررابه اسلام دعوت کندهرچندکه ازاین گروه اکثریت ان مقیم یثرب بودن ونه خودمکه،حال اگرکسی دراین زمان اعقایدشماروموردتمسخرقراردهدوازشمابخواهدکه دست ازاعقایدخودبرداریدوپیرواوشویدایاشمادسته گل به اوتقدیم میکنید؟؟انهم باتوجه به تعصب وجاهلیت ان زمان مردم عربستان پس مطمئن باش اعقایدمحمدوبشارت پیامبرنیزبرای انان باعث "ازارورنجش" بودمگرنه چه دلیلی برازارپیامبرتوسط مشرکان بودوبایدگفت که این موضوع"ازار"ازهردوجناح برهمدیگرتحمیل میشدونه یک موضوع یکطرفه ودردیدگاه قبلی نیزاشاره کردم که انهاموافق نبودن وموافق نبودنشان رانیزاعلام کردندولی این پیامبربودکه برادامه حرکت خوداصرارداشت واگرعمارویاسری شکنجه شدچون ازمکتب خود(بت پرستی)برگشته بودند(ارتداد)پس دورازانتظارنیست که مشرکان باانهاچنین برخوردی داشتن مشرکان همان کاری راکردندکه بعدهااسلام نیزادامه روآن بود(ارتداد)،ودرشعب ابی طالب مشرکان عهدبسته بودن که باانان تجارت نکنندوحتی زنی رابه همسری انهادرنیاورند(تحریم)خوب مسلم است که باهم اختلاف عقیده داشتن واین حق رابرای خودمیدیدندایادرهمین اسلام اشاره نشده که زن به کافرذمی ندهیدایاهمین کافران رانیرمجوس نشمرده ایابه دوری ازانان اشاره نکرده ایاانان رادرمضیقه نگذاشته که دست ازایین خودبرکشندپس مشرکان همان کاری راکردندکه اسلام کرد(مشرکان باانصاف تربودندلااقل "جزیه"نگرفتند!!)وبهتراینکه به هردوگروه انصاف بدهیم ونه قضاوتی یکطرفه وایااین حرفتان صحه ای برفضایل اخلاقی پیامبرنیست اینکه میگویدمشرکان جواب بدی های خودرادادن چه بعدی ازشخصیت پیامبررادرذهن شماتداعی میکندانهم بعدازبه قدرت رسیدن پیامبر؟ودیدیم که پیامبربعدازهجرت انچنان مورداذیت قرارنگرفت پس فقط موضوع قدرت خودنمایی میکند!وبسیارمسائلی دیگرکه بعداپیش امد