چگونه فولاد آبدیده شد؟
[quote='']من هم خواندن این رمان را به همه به ویژه جوان ها توصیه میکنم[/quote]
نکته ای شگفت انگیز در مورد ادبیات وجود دارد
اینکه در حالی که مشغول خواندن و یا نوشتن آن هستید
شما را به مکانی می برد
مکانی که امکانات آن بی پایان است
مکانی ک
در بندر آبی چشمانت
۱
مرا توانِ تغییرِ تو نیست
یا تفسیرِ تو
باور مکن که توان تغییرِ زنی، در مردی باشد
و ادعای تمام مردانِ متوهم باطل است
که زن از دندهی آنها برآمده
زن هرگز از دندهی مرد زاده نمیشود
اوست که از بطنِ زن بیرون میآید
چون ماهی که از حوض
تاریخ مبارزات مردم ایل قشقایی: از صفویه تا پهلوی
درود
دعوت به وداع قلم و نظاره واپسین نفس هایش خوشایند نیست...وه چه هنگامه ی تلخی ست وداع آخر
"زندگی جاری ست" را آخرین دفتر تصور می کردم واینک وداع و دفتر وبرگی دیگر...
جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی ک
رباعیات مولانا
[quote]هر وعده ی دیدار تو هیچ اندر هیچ
آخر غم هجران تو چند اندر چند؟؟[/quote]
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان و خود را وا راهان
رباعیات مولانا
عمر که بیعشق رفت، هیچ حسابش مگیر
آبِ حیات است عشق، در دل و جانش پریر
هر که به جز عاشقان، ماهىِ بىآب دان
مرده و پژمرده است گر چه بود او وزیر
---------
دین من از عشق زنده بودن است
زندگى زین جان و تن ننگ من است
---------
ملت عشق از
مادر
در جواب ِ دخترم که پرسید:
چرا مرا به دنیا آوردی؟
زیرا سالهای جنگ بود
و من نیازمند ِ عشق بودم
برای چشیدن ِطعم آرامش.
زیرا بالای سی سال داشتم
و می ترسیدم از پژمردن
پیش از شکفتن و غنچه دادن.
زیرا طلاق واژه ای ست
تنها برای مرد و زن
سیاه همچون اعماق آفریقای خودم
راس راسی مکافاتیه
اگه مسیح برگرده و پوستش مث ما سیا باشه ها!
خدا می دونه تو ایالات متحده آمریکا
چن تا کلیسا هس که اون
نتونه توشون نماز بخونه،
چون سیاها
هر چی هم که مقدس باشن
ورودشون به اون کلیساها قدغنه!
چون تو اون کلیساها
عوض مذه
مفت زندگی میکنیم، مفت!
زنان زیبا را دوست دارم
زنان کارگر را نیز
اما زنان کارگر زیبا را
بیشتر
بیشتر دوست دارم
...
زنان زیبا فکر میکنند
شعرهای عاشقانه ای که نوشته ام
برای آنهاست
چه غم انگیز است که می دانم
شعر می نویسم تا بیکار نباشم
مفت زندگی میکنیم، مفت!
پرچم
آی همنوع بیجان افتادة من
در میدان جنگ!
کف دستهایت پر از خون من.
سرت زیر بدنم،
پایت روی بازویم،
نه نامت را میدانم،
نه گناهت را.
احتمال دارد از نفرات یک لشگر باشیم،
احتمال دارد دشمن باشیم.
شاید هم مرا بشناسی.
من هم
در بندر آبی چشمانت
3
از روزنامههای بزرگ پرسش میشود؟
این برآمده از کنعان، کدامین پیامبر
است؟
این درآمده از بطن رنجها، کدامین کودک
است؟
این درخشنده از لابهلای دیوارها،
کدامین گیاه افسانهای است؟
کدامین چشمههای یاقوت از برگ