رسته‌ها
قرآن کلام آفریدگار است
امتیاز دهید
5 / 3.3
با 124 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.3
با 124 رای
.
هر پیامبری برای اثبات پیامبری خود معجزه یا معجزاتی داشته است. واژه «معجزه» به معنی: "ناتوان کننده" است. و به معجزات انبیاء به این خاطر معجزه اطلاق شده که "دیگران نمی توانسته اند مانند آن انجام بدهند". نوع معجزه یا معجزات هر پیامبری به شرایط دوران وی بستگی داشته است. مثلاً دوران حضرت سـلـیـمـان عصر آهنگری و ریخته گری بوده است. به این خاطر یکی از معجزات حضرت سلیمان کار با آهـن بوده است. وی آهن را بدون اینکه حرارت بدهـد ذوب می کرده و بدون اینکه قالب ریزی کند اسباب و وسایل و قطعات ظریف و پیچیده می ساخته است. موسی در دوران سحر زندگی می کرده است. و معجزات وی متناسب با کار ساحران بوده است. مثلاً چوب را اژدها می کرده یا از زمین چشمه جاری می کرده است. دوران حضرت عیسی عصر پزشکی بوده است. به این خاطر معجزات وی در کادر مسائل پزشکی بوده است. وی نابینا را با یک لمس بینا می کرده، و بیماری پیسی مادرزادی را با یک لمس شفا می داده، و مرده را زنده می کرده است. دوران حضرت محمد (کـه بعد از وی نیز شامل می شود) عصر علم و ادبیات بوده است. به این خاطر معجزه وی در زمینه علم و ادبیات بـوده است.
قرآن معجزه آخرین فرستاده آفریدگار است و بدیهی است که معجزه آخرین پیامبر، می بایست محصور در حصار زمان و مکان نباشد و بر خلاف معجزه پیامبران پیشین که در دایره معینی از زمان و مکان قرار داشته و در برابر عده خاصی صورت گرفته است نباشد. قرآن معجزه ایست که مرزهای زمان و مکان را در هم شکسته و با ابدیت پیوسته، و به صورت یک معجزه جهانی و جاودانی در آمده است، بدیهی است یک دین جهانی و جاودانی باید یک چنین سند جهانی و جاودانی هم در اختیار داشته باشد.
به تازگی دشمنان اسلام در توطئه هایی، برای ضعیف کردن اعتقادات دینی مسلمانان اقدام به ایجاد و سازماندهی شبهاتی نموده اند. هرچند این دشمنی و شبه افکنی تازگی ندارند، اما براستی که وقتی تلاش مزبوهانه دشمنان اسلام را می بینیم، به یاد آیه شریف زیر می افتیم که چه زیبا فرمود:
* مى‏خواهند نور خدا (دین و کتاب او) را با سخنان خویش خاموش کنند، ولى خداوند نمى‏گذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید. (توبه/32)
در این کتاب ابتدا به بررسی شبهاتی که توسط مخالفین اسلام و قرآن مطرح شده اند می پردازیم و در انتها تعدادی از اعجازهای قرآنی را مورد بررسی قرار خواهیم داد. امید است که تلاش این حقیر در گردآوری مطالب، مورد استفاده دوستان قرار بگیرد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
114
آپلود شده توسط:
mohammadali123
mohammadali123
1390/01/26

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی قرآن کلام آفریدگار است

تعداد دیدگاه‌ها:
1729
در قران خیر اما باید در تاریخ رد پایی از آنان دیده می شد.تاریخ مصلحانی مثل کنفوسیوس و بودا و مانی را ضبط کرده اگر پیامبری بود لاجرم
در تاریخ ثبت می شد.آیا کسی پاسخ مرا دارد یا نه؟؟؟؟؟؟

نظر شخصی بنده این است که این افراد بزرگ در زمره ی پیامبران می باشند.زیرا کار پیامبران با آنان تفاوتی ندارد و دلیل هم نمی بینم که انها را پیامبر ندانم زیرا بنده کار پیامبران را اصلاح بشر میدانم.حال اگر بودایی بت میپرستد دلیل بر این نیست که بودا مشکل داشته ..همان طور که وقتی الان مسیحیان معتقدند حضرت عیسی پسر خدا ست و به نوعی او را همان خدا میدانند دلیل بر این نیست که مشکل حضرت عیسی بوده و یا اگر مشرکان مکه بت میپرستیدند دلیل بر این نیست که حضرت ابراهیم که نماد یکتا پرستی ست و سنگ بنای مکه را او نهاده مشکل داشته.بلکه مشکل از مردم است که مفاهیم ناب ابتدایی را به مرور زمان بنا بر سلیقه خود تغییر داده اند.
نتیجه اینکه افراد صالح اقوام پیشین میتوانند نقش پیامبر را در میان اقوامشان بازی کرده باشند.
جواب مستدل تاریخی که بنده ندیده ام.اما با توجه به اینکه منطقه خاورمیانه هم از لحاظ تمدنی خواستگاه بشر معرفی شده لذا باید پیامبران بیشتری داشته باشد اما لازمه عدل الهی این است که برای سایر مناطق نیز پیامبرانی میفرستاده.اما اینکه چرا در متون دینی در این مورد صحبتی نشده شاید به این دلیل است که کتاب های دینی همان طور که قبلا نیز گفته شد بر اساس همان منطقه مورد نظر نازل شده و در مورد همان مواردی که برای افرادی که در آن منطقه با آن اشنایی دارند توضیح داده و یا مثالی زده.زیرا اگر میخواست از چیزهایی بگوید که برای مردمان آن منطقه نا آشنا باشد نمی توانست مقبولیت کسب کند.فرض کنید مثلا در قران به پیامبر قوم مایا اشاره میکرد و می گفت ما رد میان قومی در سرزمینی دور که دریاها با آن فاصله دارید پیامبری نازل کردیم که مردمش را به سوی الله دعوت میکرد اما عده ای نپذیرفتند و ماآن قوم که به پیشرفتش افتخار میکرد از بین بردیم(این فقط یک مثال بود) باید توجه کرد که این مثال برای اعراب حجاز معنی نداشت و میگفتند کجا بدانیم که راست میگوید و اصلا اینگونه قومی وجود داشته باشد.مگر کسی انان را دیده و یا زا احوالشان خبر دارد؟! محمد اینها را زا خود بربافته .
پس کتابی آسمانی باید از نمونه های دم دستی و یا نمونه هایی که قومی که کتاب بر آنها نازل شده نمونه بیاورد تا قبولش آسان تر شود.

در قران خیر اما باید در تاریخ رد پایی از آنان دیده می شد.تاریخ مصلحانی مثل کنفوسیوس و بودا و مانی را ضبط کرده اگر پیامبری بود لاجرم
در تاریخ ثبت می شد.آیا کسی پاسخ مرا دارد یا نه؟؟؟؟؟؟
سلام. می خواهم از فسقلی عزیز این را بپرسم که تفکر انسان را یک فرایند پویا و در حال رشد نمیدانید؟ چون این فرمایش شما بدین معناست که اگر کسی در مقطعی از عمر چیزی را درست دانست، باید همیشه آن اعتقاد را حفظ کند، ...

حرف شما درست است.شاید بهتر بود این گونه بگویم که کسی که آگاهانه موضوعی را انتخاب کرده بدون دلیل نمیتواند آن موضوع را وانهد و بگوید دیگر قبولش ندارم.یعنی باید دلیل موجهی داشته باشد و نه اینکه همین طور بی دلیل بگوید قبولش ندارم(مشابه همان قصد تمسخر داشتن که الان بگوید قبول کردم و بعدا بگوید قبول ندارم)البته در احکام فقهی با این موضوع اینگونه برخورد نمیشود که به نظر میرسد به بازنگری مجدد نیاز دارد.
پرا ما هیچ پیامبری جز دز ناحیه اقوام سامی نداریم؟؟؟ طبق استدلالات اسلامی ، نیاز به هدایت باعث
ارسال پیامبر و بازم طبق تغاریف دینی خیلی از تمدن های پیشین نیاز به مرسل داشتند.تمدن هایی مثل
چین، ژاپن ، آزتک ها و حتی رومیان.در صورتی که پیامبری براشون فرستاده نشده و در تاریخم ثبت نشده
و بنده هر سرگذشتی از پیامبران خوندم محدودن به سامی نژاد ها.آیا کسی جواب مستدلی داره به من بده؟؟؟؟

جواب مستدل تاریخی که بنده ندیده ام.اما با توجه به اینکه منطقه خاورمیانه هم از لحاظ تمدنی خواستگاه بشر معرفی شده لذا باید پیامبران بیشتری داشته باشد اما لازمه عدل الهی این است که برای سایر مناطق نیز پیامبرانی میفرستاده.اما اینکه چرا در متون دینی در این مورد صحبتی نشده شاید به این دلیل است که کتاب های دینی همان طور که قبلا نیز گفته شد بر اساس همان منطقه مورد نظر نازل شده و در مورد همان مواردی که برای افرادی که در آن منطقه با آن اشنایی دارند توضیح داده و یا مثالی زده.زیرا اگر میخواست از چیزهایی بگوید که برای مردمان آن منطقه نا آشنا باشد نمی توانست مقبولیت کسب کند.فرض کنید مثلا در قران به پیامبر قوم مایا اشاره میکرد و می گفت ما رد میان قومی در سرزمینی دور که دریاها با آن فاصله دارید پیامبری نازل کردیم که مردمش را به سوی الله دعوت میکرد اما عده ای نپذیرفتند و ماآن قوم که به پیشرفتش افتخار میکرد از بین بردیم(این فقط یک مثال بود) باید توجه کرد که این مثال برای اعراب حجاز معنی نداشت و میگفتند کجا بدانیم که راست میگوید و اصلا اینگونه قومی وجود داشته باشد.مگر کسی انان را دیده و یا زا احوالشان خبر دارد؟! محمد اینها را زا خود بربافته .
پس کتابی آسمانی باید از نمونه های دم دستی و یا نمونه هایی که قومی که کتاب بر آنها نازل شده نمونه بیاورد تا قبولش آسان تر شود.
شاید بگویید اگر این طور است پس هر کتاب مختص همان زمان است و نمیتوان گفت برای همه ی زمان هاست. در پاسخ باید گفت اینکه مثلا در قرآن در مورد اعراب و محیط زندگی و قوانین آنجا سخن گفته همان طور که توضیح داده شد برای فهم عوام و مقبول افتادنش در میان مردم به خاطر آشنا سخن گفتنش بوده اما دستورات و اوامر اصلی کتاب جنبه ای همه گیر دارد و برای همه ی زمان ها.یعنی باید دید خود را در مورد اینکه قرآن کتابی برای تمام زمان هاست به معنای آن است که تک تک آیاتشبا زندگی امروزه مو به مو همسان باشد عوض کنیم.مثلا آنجا که خدا در مورد قوم بنی اسراییل صحبت میکند اگر قرار باشد که بگوییم این آیات باید مو به و در زندگی ما انمایانباشد بی معنی میشود.یعنی مثلا آیاتی که در مورد داستان حضرت یوسف در قرآن آمده به چه کار ما می آید؟؟؟
باید گفت که اثری مو به مو در زندگی داشتن این آیات معنای ندارد بلکه باید توجه کنیم که خداوند با نقل داستان حضرت یوسف چه پیامی برای ما دارد.پیام صبر و ایستادگی در برابر مشکلات و از دست ندادن امید در هر شرایطی و پاکدامنی و استفاده از نعمتی به نام عقل که خدا به ما داده از پیام های این داستان است.پس قران کتابی برای تمام اعصار است به خاطر پیامهایش که در همه ی زمان ها به کار مپی آیند و روشنگر مسیر زندگی اند.
من می گویم "به احتمال زیاد" یک حقیقت محض وجود دارد، یعنی حقیقت "محض" است نه "نسبی". ولی حتی در این صورت نیز این حقیقت محض برای بشر "نسبی" می شود، چرا که هر کس به مقتضای زمان و مکانی که در آن می زید و رشد می کند، برداشتی از حقیقت خواهد داشت. مثال:
1-نوزادی در یک خانواده مسلمان متعصب، مثلاً در ایران، به دنیا می آید و در آن خانواده و با آن عقاید می بالد. وقتی این نوزاد فرد بالنده ای شود، در اثر تربیتش اسلام را "عین حقیقت" و سایر مذاهب را راه گمراهی خواهد دانست. و صد البته مفاهیمی چون جهاد و مبارزه در راه خدا را نیز به عنوان بخشی از اعتقاداتش دریافت کرده است.
2-هم زمان با نوزاد اول، نوزاد دیگری در یک خانواده یهودی راست گرای افراطی، مثلاً در اسرائیل، متولد شده است. وقتی این نوزاد فرد رشیدی شد، آیین یهود را عین حقیقت و سایر ادیان را عین گمراهی خواهد دانست.
حال آیا بین این دو نفر امکان هیچ نوع تعامل سازنده ای وجود خواهد داشت، وقتی که هر یک خود را بر حق و دیگری را باطل بداند؟ آیا برای اینگونه سرسختی روی عقاید مذهبی پیامدی جز خشونت لجام گسیخته متصور است؟ نمونه آن همین فردی است که دیروز 91 نوجوان را در نروژ قربانی تفکر مسیحی افراطی و اسلام ستیزانه خود کرد، و یا نمونه های فراوانی از خشونت اسلام گرایانه افراطی (مثال بارز آن طالبان).
من نمی گویم افراد دست از اعتقادات خود بردارند، بلکه می گویم عقاید دیگران را نیز محترم بشمارند و همیشه احتمال این را بدهند که:"ممکن است برداشت من از حقیقت نادرست و برداشت دیگری درست باشد، پس او نیز در عقیده خود محترم است و من حق اعمال خشونت را به جهت عقیده متفاوت او ندارم."
دوستان عزیزم
واقعا از ینکه بحث داره به این شکل - که به نظرم شکل خوب و شکیلی هست - پیش می ره و در ضمن کسانی
نیسستند که بخوان با رفتارشون دوستان با دو عقیده رو مجبور به صف آرایی در برابر هم کنند ،خوشحالم .
من هم سئوالی برام پیش اومده و دوست دارم اگه کسی می دونه جواب بده:
پرا ما هیچ پیامبری جز دز ناحیه اقوام سامی نداریم؟؟؟ طبق استدلالات اسلامی ، نیاز به هدایت باعث
ارسال پیامبر و بازم طبق تغاریف دینی خیلی از تمدن های پیشین نیاز به مرسل داشتند.تمدن هایی مثل
چین، ژاپن ، آزتک ها و حتی رومیان.در صورتی که پیامبری براشون فرستاده نشده و در تاریخم ثبت نشده
و بنده هر سرگذشتی از پیامبران خوندم محدودن به سامی نژاد ها.آیا کسی جواب مستدلی داره به من بده؟؟؟؟
آگاهانهمسلمان شده و آگاهانه غیر مسلمان شده.دوست عزیز وقتی میگویم آگاهانه چیزی را انتخاب کنید به این معنی ست که موردی دیگر برای خروج پیدا نشود مگر خروج از روی لجاجت.وگرنه اگر در ابتدا آگاهانه اسلام را قبول کردید معنا ندارد که بگویید اگاهانه هم خارج شدم.زیرا آگاهانه چیزی را قبول کردن یعنی تمام و کمال آن را قبول کردن و درست دانستن
سلام. می خواهم از فسقلی عزیز این را بپرسم که تفکر انسان را یک فرایند پویا و در حال رشد نمیدانید؟ چون این فرمایش شما بدین معناست که اگر کسی در مقطعی از عمر چیزی را درست دانست، باید همیشه آن اعتقاد را حفظ کند، حتی اگر در اثر رشد فکری و مطالعه به نتایج جدیدی دست یابد. اگر به زندگی شخصی خودتان نیز دقت کنید می بینید که در طی سالیان تغییرات زیاد و بعضاً قابل توجهی در سبک زندگیتان پیدا شده است (مگر اینکه شما از تمامی انسانهای دیگر مستثنا باشید). آنچه من می خواهم بگویم این است که انسان همواره در حال رشد و تعالی است و هیچکس نمیتواند ادعا کند که به کمال رسیده باشد، حتی نمی تواند ادعا کند که یک آیین،مثلاً اسلام، را هنگامی پذیرفته که به "کمال" فکری رسیده باشد و پس از آن دیگر امکان هیچ تغییر نظری برایش متصور نباشد. خلاصه کلام من این است که طبیعت بشر همواره مستعد خطا است و به هیچ رو نمی توان کسی را که در مقطعی انتخابی داشته و در زمانی دیگر، انتخاب دیگری کرده، به مقتضای این تغییر تفکر شایسته عقوبت دانست.
پرسیکا و ctr عزیز.
در مورد اینکه از این حکم سو استفاده شده که شکی نیست.بنده هم گفتم که دلیل صدور این حکم چه بوده و برای اثباتش نیز باید این شرایط وجود داشته باشد.اما همان طور که گفته شد در این حکم باید حجت بر شخص تمام شده باشد و نمونه ای هم که در قران آمده و در مورد قوم بنی اسراییل است نیز همین اتمام حجت بر آنان است.کسانی که معجزات را دیده بودند.ایمان آورده بودند.ولی به محض نبود چند روزه ی حضرت موسی به غیر خدا پرستی افتاده بودن.این باعث شد که حکم در موردشان اجرا شود.crt عزیز میگویند
آگاهانهمسلمان شده و آگاهانه غیر مسلمان شده.دوست عزیز وقتی میگویم آگاهانه چیزی را انتخاب کنید به این معنی ست که موردی دیگر برای خروج پیدا نشود مگر خروج از روی لجاجت.وگرنه اگر در ابتدا آگاهانه اسلام را قبول کردید معنا ندارد که بگویید اگاهانه هم خارج شدم.زیرا آگاهانه چیزی را قبول کردن یعنی تمام و کمال آن را قبول کردن و درست دانستن.لذا آن اسلامی که شما میگویید آگاهانه انتخاب کردید آگاهانه نبوده بلکه سنتی بوده لذا در مورد شما و کسانی مانند شما لفظ مرتد کاربردی ندارد.
تمام پیامبران از قوم کوچک یهود بودند
اولیش آدم در 6000 سال پیش
و آخریش محمد در 1400 سال پیش
حالا تعداد کل یهودیان در این بازه ی زمانی به 124000 نفر میرسد

می شود لطف کنید و منیبع تان را برای این آمار بگویید؟؟!!
تا جایی که بنده میدانم حضرت محمد از نوادگان یهود نیستند و نسبشان به حضرت اسماعیل میرسد اما یهودیان (که حضرت اسماعیل را آدم درستی نمیدانند) نسبشان به حضرت اسحاق میرسد.اینکه تمام پیامبران از قوم کوچک یهود بودند نیز خالی از معنی ست چرا که یهود همان پیروان حضرت موسی هستند و قبل لز حضرت موسی نیز پیامبرانی بوده اند .اگر هم منظورتان بنی اسراییل است که باز هم باید گفت پیامبران قبل از حضرت موسی مانند حضرت نوح یا ابراهیم از بنی اسراییل نبوده اند.اینکه تمام پیامبران را نیز از این منطقه بدانیم با عقل جور در نمی آید شواهدی هم دال بر این موضوع وجود ندارد که تمام پیامبران فقط در این منطقه بوده اند.لذا این دیدگاه شما را نمیتوان قابل قبول شمرد.اگر مطلب خاصی در مورد این موضوع جایی دیده اید بگویید تا در مورد درست و غلط آن به جستجو بپردازیم.
مرتد کسی ست که با آگاهی دین را پذیرفته باشد اما بعد از آن به دلایلی از دین خارج گردد

فسقلی بزرگوار ، من نیز بر این باورم که چنین قاعده ستمگرانه ای حتی اگر روزگاری برای مقابله با به سخره گرفتن محمد و آیینش وضع شده است در روزگار نوین که عملا چنان انگیزه ای موضوعیت خود را از دست داده پذیرفتنی نیست.
آیا تا کنون شنیده اید در عصر حاضر کسی برای تمسخر آیینی به آن بگرود و پس از چندی برون آید ، اما مکرر شنیده ایم کسانی را به جرم خروج از دین مبین و گرویدن به آیین دلخواه خویش با دستاویز قرار دادن همین حکم ناروا به داغ و درفش کشیده اند.
حتی آگاهانه به آیینی درآمدن و سپس ترک آن گفتن نیز نمی تواند دستاویزی برای چنین ستم آشکاری باشد چرا که همو که با اختیار و پسند خویش شیفته ی مظاهر آیینی شود و بدان در آید هیچ بعید نیست که چون در بطن آن قرار گرفت و از درون بدان درنگریست و آگاهی و دانش خویش پیش برد از آن روی گرداند. نمی توان درآمدن او را هدایت خواند و بدر رفتنش را ضلالت که این عین جبر و نیرنگ است. این موضوعی است اعتقادی و درونی و بسیارند کسانی که در پی دست یافتن به حقیقت تام و نهادی آرام مکرر رویه و مرام خویش دگرگون کنند تا بدانچه می جویند دست یازند.
اگر کسی چون سلمان پارسی را این حق روا بود که در پی مقصود درونی خویش آیین های زرتشت و مانی و مسیح را یکی پس از دیگری بگزیند و سپس وانهد تا به اسلام در رسد دیگر کسان را نیز حرجی نیست گر اسلام بگذارند و آنچه می طلبند بجویند.
دوست من حقیقت رو بپذیری باور کن چیزی از دست نمی دهی من پذیرفتم و الان آزادم
آن آیه در مورد خودکشی نیست بلکه در مورد این است که کسانی که گوساله سامری را پرستیدند بکشند و یا به عبارت ساده تر بنی اسراییل به کیفر آن عمل مدت ها دچار اختلاف و خونریزی در داخل بنی اسراییل شد.فاقتلوا به معنای خود کشی نیست زیرا کسی نمیتواند خود را به قتل برساند.بلکه معنایش این است که گناهکاران را بکشید.

در قرآن گفته همدگیر را در این مورد بکشید آیا اصلا چنین چیزی عدالت هست؟ در این افسانه قرآنی برادر برادرش را می کشت یکی خوش شانش بود و زنده می ماند یکی شمشیر فردی مومن!! بر سرش می خورد و می میرد چرا؟
آیا پرستش یک گوساله باید چنن باشد که این همه انسان کشته شودند بالفرض که پرستش گوساله گناه باشد آیا این همه مردم در هندوستان باید کشته شوند؟ آیا کار قرآن اخلاقی بود حتی اگر یهو (الله) از پرستش گوساله دلخور شده باشد نباید چنین حکم ... بدهد آخه برای چی یه عده باید همدگیر رو بکشند ...
بله بنده با قتل مرتد موافقم اما باید دید که مرتد کیست.همین جا بگویم که تعریف ارتداد با آن تعریفی که در ذهن ما گنجانده اند و ارتدادحقیقی با آن ارتدادی که امروزه در قوانینی مانند قوانین کشورمان تعریف شده فرق دارد. مرتد کسی ست که با آگاهی دین را پذیرفته باشد اما بعد از آن به دلایلی از دین خارج گردد

من یک مسلمان زاده بودم و خودم را مسلمان می دانستم در نوجوانی کتاب مکارم شیرازی را برای تقلید خریدم روزگاری حرف های شما را می زدم و اسلام را بهترین و کاملترین دین می دانستم و با خوش باوری معتقد بودم هرچه در قرآن هست دقیق و کامل است من در آن زمان با همه آگاهی ها و عقاید آن زمانم خود را نه فقط مسلمان زاده بلکه مسلمانی که اسلام را آگاهانه انتخاب کرده می دانستم اما سنم که کمی بالاتر رفت و اطلاعاتم بیشتر شد و تعصب را کنار گذاشتم اسلام را هم کنار گذاشتم
آیا من باید اعدام شوم؟
بالفرض یکی آگاهانه مسلمان شد و بعد آگاهانه مرتد شد خوب که چی عزیزم؟
اشکالش چی هست؟ اگر اسلام از خودش مطمئن هست نباید با ارعاب عمل کند
خالا فرض می گیرم چنین چیزی اصلا جرم باشد (که نباید باشد) آیا اعدام با جرم تناسب دارد؟
پیامبران

دین های مختلفی در بین مردم جهان هست و طرز نگاهشان به دنیا بسیار فرق دارد آزتک ها در آمریکای مرکزی و ژاپنی ها و بت های هندی و ..... یکی از آنها اقوام سامی هستند که دین هایشان شباهت هایی در لحن بیان و نوعی جهان بینی دارد و در بین سامی ها یکی یهودیان بودند و این دین مخصوص آنها بود همه پیامبراندر افسانه های آنها یهودی بودند و دارای رابطه های خویشاوندی با دیگر پیامبران بودند در بقیه مکان های دنیا هیچ دینی که شباهتی با یهودیت داشته باشد وجود نداشت (البته الان ارتباطات هست) مسلما اگر هر قومی پیامبر داشته و همه از جانب الله بود که نباید حرف این پیغمبرها این همه بنیادین فرق کند!!
پایدار باشید :x:x:x:x:x:x
[edit=saraab]1390/05/02[/edit]
http://www.aftabnews.ir/vgljavevhuqet8w..suufzfbv.html
:O:O:O:O:O
:((
:O:O
قرآن کلام آفریدگار است
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک