رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

تو مشغول مردن‌ات بودی

تو مشغول مردن‌ات بودی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 36 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 36 رای
گزیده‌ی هشتاد شعر عاشقانه و سوگوار از گنجینه شعر مدرن جهان را در هم‌نشینی با عکس‌هایی از بزرگان عکاسی جهان

«علت و معلول»
چارلز بوکوفسکی.

خوبا اغلب خودشون، خودشونو می‌کشن
تا خلاص شن
اونایی‌ام که می‌مونن
اصلن درست نمی‌فهمن
چرا همه می‌خوان
از دست‌شون خلاص شن.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Asbezard
Asbezard
1390/01/11

کتاب‌های مرتبط

غرب غربت
غرب غربت
4.9 امتیاز
از 16 رای
چشم ها و دست ها
چشم ها و دست ها
4.2 امتیاز
از 48 رای
از تاریکی و اوراد دیگر
از تاریکی و اوراد دیگر
3.8 امتیاز
از 13 رای
باهو
باهو
5 امتیاز
از 2 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تو مشغول مردن‌ات بودی

تعداد دیدگاه‌ها:
12
ای کاش اینجا بودی عزیزم
ای کاش اینجا بودی.
ای کاش می نشستی روی مبل و
من هم می نشستم در کنارت
دستمال مال تو
اشک مال من
هرچند این قاعده می تواند
به رسم دیگری باشد
ای کاش اینجا بودی عزیزم
ای کاش اینجا بودی
ای کاش اینجا توی ماشین من بودی و
دنده عوض می کردی.
بعد می دیدیم سر از جای دیگری
در آورده ایم
از ساحلی ناشناس
یا که نه, اصلا برگشته ایم
جایی که پیشتر بودیم.
ای کاش اینجا بودی عزیزم
ای کاش اینجا بودی
ای کاش وقتی ستاره ها سر زنند
چیزی از ستاره بینی ندانم
همان دمی که ماه ملافه نقش خود را پهن می کند
بر آب
که آه کشان در خواب, گرده عوض میکند
ای کاش هنوز جایی بود
که از آن به تو زنگ می زدم.
ای کاش اینجا بودی عزیزم
در این نیمکره زمین
که نشسته ام در ایوان و
جرعه جرعه پیش درآمد می زنم
سرشب است و خورشید دارد غروب می کند
بچه ها سروصدا می کنند و مرغان دریایی زار می زنند
وای آخر چه لطفی دارد فراموشی
اگر از پی آن مرگی نیز در کار باشد
تو مشغول مردنت بودی
هیچ چیز جلو دارت نبود
نه لحظه های خوش.
نه آرامش.
تو مشغول مردنت بودی.
نه درختانی
که به زیرشان قدم زدی، نه درختانی که سایه سارت بودند.
نه پزشکی که بیمت می داد
نه پزشک جوان سپید مویی که یکبار جانت را نجات داد.
تو مشغول مردنت بودی.
هیچ چیز جلودارت نبود.
در اتاقت می نشستی و به شهر خیره می شدی و
مشغول مردنت بودی.
می رفتی سر کار و می گذاشتی سرما بخزد لای لباس هات.
میگذاشتی خون بتراود لای جوراب هایت.
و هیچ چیز جلودارت نبود.
نه آه های خسته ات
نه شش هایت که آب انداخته بود.
نه آستین هایت که حامل درد دستهایت بود.
هیچ چیز جلو دارت نبود.
تو مشغول مردنت بودی.
نه گذشته.
نه آینده با هوای خوش اش.
نه شکست. نه توفیق.
هیچ کاری نمی کردی فقط مشغول مردنت بودی.
ساعت را به گوشت می چسباندی
حس می کردی داری می افتی.
بر تخت دراز می کشیدی.
دست به سینه می شدی و خواب دنیای بی تو را می دیدی.
و تو مشغول مردنت بودی.
و هیچ چیز جلودارت نبود….
سلام
من هم دوست دارم این کتاب و بخونم
ولی.....
[quote='Molla nasredin']مشغول مردن بودم که تو آمدی
دلم را گرفتی و من مردم.
اما این نه آن مردنی بود که می خواستم؛
عاشقی درد آورترین بلائی بود که بر سرم آمد... .[/quote]
خوبا اغلب خودشون، خودشونو می‌کشن
تا خلاص شن
اونایی‌ام که می‌مونن
اصلن درست نمی‌فهمن
چرا همه می‌خوان
از دست‌شون خلاص شن.
مشغول مردن بودم که تو آمدی
دلم را گرفتی و من مردم.
اما این نه آن مردنی بود که می خواستم؛
عاشقی درد آورترین بلائی بود که بر سرم آمد... .
طلوع نور
حتی اگر چنین دیر سر رسد
طلوع عشق و طللوع نور
از خواب بر می خیزی و شمع ها خودا خود
روشن اند
ستارگان گردهم می آیند و رویا ها بر بالش ات
فرو می چکند وعطر گرم هوا را می پراکنند
حتی اگر چنین دیر استخوانهایت بدرخشند
وگور خاک فردا در نفس هایت شعله گیرد..
[quote='hanis']فوق العاده است!هم شعرا و هم عکس ها که خودشون عالمی حرف دارن.[/quote]
قبلاً کتاب رو دیده م واقعاً فوق العاده ست: « بی خیال عشق؛ می خواهم لای موهای طلائیت بمیرم...» ریچارد براتیگان
حیف که قابل دانلود نیست
اینجور وقتها آدم بی اختیار به یاد دوست گرامی khar tu khar می:-)فته
چند تای از شاعر ها را خیلی دوست داشتم در کل لذت بردم امیدوارم ازاینگونه کارها بیشتر دیده بشه با تشکر از asbezard
این کتاب دانلود نمیشه لطفا بررسی کنید
با تشکر
تو مشغول مردن‌ات بودی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک