پیکر فرهاد
نویسنده:
عباس معروفی
امتیاز دهید
داستان پیکر فرهاد را یک زن به نام «رالف اشپنلر – تاگ اشپیگل» روایت میکند. زنیکه در داستان «بوف کور» اثر «صادق هدایت» یک نقاشی روی قلمدان بود. در این کتاب زنی که داستان را روایت میکند؛ روی تابلوهای نقاشی و قلمدانهای مختلف میرود و هر دفعه در نقش زنان مختلفی که در طول تاریخ حضور داشتهاند، شروع به صحبت میکند. یک بار در نقش زن دورهی ساسانی میرود، یک بار دختری عینکی میشود، بار دیگر یک مدل، او نقش زنانی را بازی میکند که سرنوشت مشترکی داشتند، فقط در دورههای مختلف زندگی کردهاند، شخصیتهایی که مدام بهدنبال خوشبختی میدوند ولی به آن نمیرسند و دور میشوند. این کتاب را عباس معروفی برای «صادق هدایت» نوشته است.
بیشتر
آپلود شده توسط:
libraziti
1389/12/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پیکر فرهاد
اگر به واقع بوف کور و پیکر فرهاد و صحیح و چند بار خونده بودید متوجه می شدید که بوف کور شاید بدون پیکر فرهاد ناقص می موند.
پیکر فرهاد نقطه مقابل صادقه ولی کامأ با اونه هم جهته.
متاسفم که این استاد بزرگ هنوز هم درک نشده.
تداعی معانی اگر چه تکنیک موجهی است اما این تکنیک نیز همچون تکنیکهای دیگر قصه نویسی،تا زمانی مطرح است که گره گشای مفاهیم و مضمون قصه باشد ولی اگر تصادفا این تداعی معانی و تکنیکهایی نظیر آن، مثل تداعی معانیهای پی در پی و بی وقفه ای که ویلیام فالکنر در بخش نخست خشم و هیاهو - صرفا به بهانه اینکه کاراکترش کند ذهن است، آورده گاه آنچنان گیج کننده اند که دیگر محلی برای توجیه نمی یابند. شاید گفته شود شخصیت پردازی یعنی همین، اما در عین حال باید توجه داشت که تکنیک در اختیار نویسنده قرار داده شده که پیچیدگیها را باز کند، نه آنکه مسائل را در هم بپیچاند و از آن یک معضل بسازد. نمی توان به بهانه استفاده از شیوه جریان سیال ذهن و یا تکنیک تداعی معانی آنچنان پراکنده گویی کرد و از این شاخه به آن شاخه پرید که رشته اصلی ماجرا از دست مخاطب خارج شده و او را آنچنان گیج کند که بپندارد صلاحیت و استعداد و فهم کافی برای درک و دریافت مطب را ندارد. هنر نویسنده این است که سخت ترین و پیچیده ترین تکنیکها را در خدمت گرفته و از آن در تفهیم مضمون اثر خود به مخاطب، نهایت استفاده را ببرد. کاری که دولت آبادی در شاهکار بی نظیر خودش جای خالی سلوچ انجام داده است و پس از او عباس معروفی در سمفونی مردگان. با این تفاوت که دولت آبادی به زیبایی سورئالیسم و رئالیسم را در هم می آمیزد و معروفی ، با نثری روان، دست مخاطب را گرفته و با شیوه ای هنرمندانه ، چشم انداز وسیعی از جریان سیال ذهن و تداعی معانی را در مقابل دیدگانش قرار می دهد ، به گونه ای که او لذت می برد ، بی آنکه گیج شود و یا خود را بخاطر نداشتن درک کافی سرزنش کند.
انتشار نخستین چاپ رمان سمفونی مردگان بعد از چند دهه رکود و بحران در ادبیات داستانی معاصر ایران، بدیهی بود که موجی از نقدها و نظرها را به دنبال خواهد داشت و متاسفانه این نقدها و نظرها – چه مکتوب و چه غیر مکتوب - گاه از روی هیجان مطرح می شدند و به همین دلیل نیز اغلب منطقی نبودند. برخی آن را با خشم و هیاهوی فالکنر مقایسه کردند و به تحسین و تمجید نشستند و برخی نیز به همین دلیل آن را نکوهش کرده و کپی و تقلیدی صرف از خشم و هیاهو دانستند. اولیها دچار احساسات و دومیها – اگر نگوییم حسادت- تا حدودی دچار از خود بیگانگی و خود باختگی بودند. تردیدی نیست که معروفی ، مجذوب آثار ویلیام فالکنر است و در فصلهای بعد با آنالیز گام به گام آثار او نشانه هایی از این دست خواهیم دید، ولی تخیل خلاق نویسنده را در اثر شگفت انگیز سنفونی مردگان نادیده گرفتن نهایت غرض ورزی و بی انصافی است. به راستی اگر منتقدین فوق خشم و هیاهو و همچنین سنفونی مردگان را با دقت و وسواس بیشتری مطالعه می کردند هرگز دچار چنین اشتباهی نمی شدند. تصور عموم بر این است که هر اثری جایزه نوبل دریافت کرد شاهکار ادبی است و نویسنده اش نابغه است، و در این مورد حتی یک لحظه به خود تردید راه نمی دهیم که چه بسا قرعهء این جایزه صرفا از روی رابطه و یا مسائل پشت پرده ای که ممکن است وجود داشته باشد و یا حتی مسائل سیاسی، به نام یک نویسنده افتاده باشد. یک داور صالح و صادق کافی است پس از بررسی بخش نخست خشم و هیاهو ، آن را به کلی کنار گذاشته و دیگر ادامه ندهد. بخش اول رمان خشم و هیاهو را ا گر کسی جز فالکنر نگاشته بود قطعا با سردی و بی اعتنایی از کنار آن می گذشتیم . گیرم که بنجامین _ راوی بخش نخست رمان _ هم لال است و هم عقب افتادهء ذهنی - اما این مسئله نمی تواند دلیل و مجوزی برای نویسنده باشد که خودش را از همهء قید و بندها رها کرده و همان گونه که یک عقب افتادهء ذهنی ممکن است قلم فرسایی کند، رمانش را بنویسد. نویسنده دارای ابزاری است که به اتکا آن می تواند تمام تنگناهای تکنیکی اثرش را با موفقیت پشت سر بگذارد و به همین دلیل اگر نام فالکنر از روی رمان خشم و هیاهو حذف شود، هر منتقدی بخش نخست این اثر را بخواند - اگر نگوید که آن را یک عقب افتاده ذهنی نوشته است، قطعا خواهد گفت کودکی که تازه خواندن و نوشتن را فراگرفته به رشته تحریر در آورده است و این ضعف اساسی رمان است. ضعفی که عباس معروفی در سنفونی مردگان با ترفندهای خاص خودش، به خوبی و زیبایی مانع از بروز آن شده و این یعنی شگفتی و خلاقیت.