سه شنبه ها با موری
نویسنده:
میچ آلبوم
مترجم:
ماندانا قهرمانلو
امتیاز دهید
✔️ سه شنبهها با موری رمانی واقعیست که در تاریخ ۱۹۷۷ به انتشار رسید و چندین سال در فهرست پرفروش ترین کتاب ها قرار داشت، این کتاب، داستانی واقعی از ارتباط میچ با استاد پیشین خود، به نام موری می باشد.
داستان از این قرار است که میچ که سال هاست، از استاد خود خبری ندارد، در واپسین لحظه های زندگی موری، پس از مشاهده تلوزیون، متوجه بیماری مرگ بار استاد خود شده و تازه به یاد قول چند ده ساله خود می افتد!، حال موری به بیماری ALS دچار است و تنها چند ماه با مرگ تدریجی خود فاصله دارد و میچ می خواهد از این لحظه ها کمال استفاده را ببرد، حال این مرشد چه چیزی یاد می دهد؟
"سه شنبه ها با موری"، از تاثیر گذار ترین و پر فروش ترین انتشارات نیویورک تایمز است که از اکتبر 1997 تا کنون همواره در صدر جدول پر فروش ترین کتابهای سال قرار داشته است.
بیشتر
داستان از این قرار است که میچ که سال هاست، از استاد خود خبری ندارد، در واپسین لحظه های زندگی موری، پس از مشاهده تلوزیون، متوجه بیماری مرگ بار استاد خود شده و تازه به یاد قول چند ده ساله خود می افتد!، حال موری به بیماری ALS دچار است و تنها چند ماه با مرگ تدریجی خود فاصله دارد و میچ می خواهد از این لحظه ها کمال استفاده را ببرد، حال این مرشد چه چیزی یاد می دهد؟
"سه شنبه ها با موری"، از تاثیر گذار ترین و پر فروش ترین انتشارات نیویورک تایمز است که از اکتبر 1997 تا کنون همواره در صدر جدول پر فروش ترین کتابهای سال قرار داشته است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سه شنبه ها با موری
نکتة دوم، مقاومت یک بیمار در برابر هجوم مرگ است. قهرمان اصلی داستان یعنی « موری شوارتز» (Morrie Schwartz) که گرفتار بیماری مهلکی به نام A.L.S میباشد، دچار مرگ تدریجی شده است چرا که این بیماری، فرد درگیر شده را قدم به قدم به سوی مرگ میکشاند و اندامهای او را از پا تا به سر ، قدم به قدم، از کار میاندازد. در ص 61 از زبان موری آمده است: " این بیماری خیلی خطرناک به نظر میرسد... این که میبینی اندامت کمکم در حال آب شدن است و چیزی از آن باقی نمانده. ولی با این حال جالب است، چون به من فرصت خداحافظی میدهد." موری در جلسات پی در پی هفتگیِ خویش با شاگرد سابق خود یعنی میچ اَلبوم، تلاش میکند دریچهای تازه در برابر دیدگان وی بگشاید تا با چشمانی شُسته، بتواند جورِ دیگری دنیا را ببیند. "وقتی به این حد از فهم و درک خواهی رسید که میمیری، آن گاه جور دیگری باید به همة مسائل اطرافت نگاه کنی." ص 85
تحول صعودی راوی به سوی شناخت بهتر از زندگی و انسان، تزریق اندک اندکِ خرده اطلاعات از نحوة تسلط این بیماریِ نادر بر جان و تن موری، آشنایی با برخورد دیگران و درک آنان از فرد بیماری که هر روز به مرگ نزدیک و نزدیکتر میشود، از نکاتی دیگری است که این کتاب را خواندنی ساخته است. شاید نکتهای که در ص 119 از زبان موری آمده است، یکی از مهمترین درسهای این کتاب باشد: " این که داری میمیری فقط جنبة منفی ندارد، بلکه این جنبة مثبت را هم دارد که متوجه میشوی قرار است بمیری و برای همین تلاش میکنی تا بهتر زندگی کنی."
مردم به معنایی در زندگی شان نرسیده اند
به همین دلیل پیوسته شتاب دارند که آن را بیابند!
به فکر اتومبیل بعدی،
خانهی بعدی و شغل بعدی هستند
بعد می بینند که این ها مقولاتی تهی و بی معنا هستند از این رو به دویدن ادامه می دهند...!
سهشنبه ها با موری
زندگی مجموعه ای از فراز و نشیب هاست.دلت می خواهد کاری بکنی،اما مجبوری کار دیگری انجام دهی.از چیزی ناراحتی اما می دانی نباید باشی.چیزهایی را امر مسلم می پنداری و این در کاری است می دانی هرگز نباید چیزی را امر مسلم فرض کنی.کشمکش اضداد به کشیدن یک لاستیک می ماند.همه ما جایی در این میانه زندگی می کنیم.
دیدگاه شما به علت درج امیل شخصی حذف گردید.
[edit=گیلدخت]1392/11/30[/edit]
به فکر مرگ افتادم اینکه اگه خدانکرده مثل موری بیمار شم توانایی زندگی کرن رو دارم؟
اینکه به دور از مطالبی که تو کتابا خوندم ، مرگ رو چجور تصور میکنم .
به خودم میبالم که عضو سایت کتابناک هستم و از طریق اون میتونم با بهترین کتابها اشنا شم و طبق نیاز روحیم بخونمشون