سرگذشت ملکه سبا (بلقیس)
نویسنده:
فیلیپ دنیس
مترجم:
ذبیح الله منصوری
امتیاز دهید
مقدمه:
این سرگذشت زنی است به نام ماکده یا مکه که ما او را به نام بلقیس می شناسیم و ملقب به هور بود یعنی خورشید. همان کلمه ای که به شکل حور وارد زبان عربی گردید و به زیبارویان بهشت اطلاق می شود. نام بلقیس در تمام کتب مذهبی که از قدیم باقی مانده، هست ولی تا امروز غیر از آنچه راجع به او در کتابهای مذهبی نوشته شده، اطلاعی دیگر از بلقیس به دست نیامده است؛ ولی فیلیپ دنیس انگلیسی نویسنده این سرگذشت سالها راجع به بلقیس تحقیق کرد و از متون قدیم که قسمتی از آن در کتابخانه واتیکان است استفاده نمود و اطلاعاتی راجع به آن به دست آورده که برای ما تازگی دارد بلقیس که در این سرگذشت به ما معرفی می شود، غیر از آن کسی است که می شناسیم. همان گونه که سرزمین سبا که بلقیس بر آن سلطنت می کرد و در زبان فارسی به نام هام آوران خوانده می شد، غیر از کشور یمن کنونی است ولی سبا آن قدر حاصل خیز بود که چون بهشت به شمار میآمد و امروز هم نوار ساحلی دریای قلزم واقع در مشرق آن دریا از یمن در جنوب گرفته تا خلیج عقبه در شمال از مناطق حاصل خیز آسیا است و در عرض پنج یا شش کیلومتر، اگر در هر نقطه از آن نوار ساحلی چاهی به عمق یک تا دو متر حفر کنند به آب می رسند و کشور قدیم سبا بهشتی به شمار می آمد که زیباروی آن بلقیس بود و به طوری که در این سرگذشت میخوانیم هیچ یک از زنهای مشهور روزگار قدیم و حتی کلئوپاترا ملکه مصر، که هشت قرن بعد از بلقیس متولد گردید، از حیث زیبایی و عشقهای افسانه ای به پای بلقیس نرسید. این سرگذشت علاوه بر این که بلقیس را به خوبی معرفی می نماید، راجع به دنیای قدیم اطلاعاتی در دسترس ما می گذارد که تا امروز به زبان فارسی منتشر نشده بود. یک قسمت از حوادث این سرگذشت از کتیبه هایی از خرابه های شهر یاریم واقع در سبا به دست آمده و خاورشناسی برجسته چون اشپرینگر و کرمر که هر دو آلمانی بودند آن را خوانده اند.
این سرگذشت زنی است به نام ماکده یا مکه که ما او را به نام بلقیس می شناسیم و ملقب به هور بود یعنی خورشید. همان کلمه ای که به شکل حور وارد زبان عربی گردید و به زیبارویان بهشت اطلاق می شود. نام بلقیس در تمام کتب مذهبی که از قدیم باقی مانده، هست ولی تا امروز غیر از آنچه راجع به او در کتابهای مذهبی نوشته شده، اطلاعی دیگر از بلقیس به دست نیامده است؛ ولی فیلیپ دنیس انگلیسی نویسنده این سرگذشت سالها راجع به بلقیس تحقیق کرد و از متون قدیم که قسمتی از آن در کتابخانه واتیکان است استفاده نمود و اطلاعاتی راجع به آن به دست آورده که برای ما تازگی دارد بلقیس که در این سرگذشت به ما معرفی می شود، غیر از آن کسی است که می شناسیم. همان گونه که سرزمین سبا که بلقیس بر آن سلطنت می کرد و در زبان فارسی به نام هام آوران خوانده می شد، غیر از کشور یمن کنونی است ولی سبا آن قدر حاصل خیز بود که چون بهشت به شمار میآمد و امروز هم نوار ساحلی دریای قلزم واقع در مشرق آن دریا از یمن در جنوب گرفته تا خلیج عقبه در شمال از مناطق حاصل خیز آسیا است و در عرض پنج یا شش کیلومتر، اگر در هر نقطه از آن نوار ساحلی چاهی به عمق یک تا دو متر حفر کنند به آب می رسند و کشور قدیم سبا بهشتی به شمار می آمد که زیباروی آن بلقیس بود و به طوری که در این سرگذشت میخوانیم هیچ یک از زنهای مشهور روزگار قدیم و حتی کلئوپاترا ملکه مصر، که هشت قرن بعد از بلقیس متولد گردید، از حیث زیبایی و عشقهای افسانه ای به پای بلقیس نرسید. این سرگذشت علاوه بر این که بلقیس را به خوبی معرفی می نماید، راجع به دنیای قدیم اطلاعاتی در دسترس ما می گذارد که تا امروز به زبان فارسی منتشر نشده بود. یک قسمت از حوادث این سرگذشت از کتیبه هایی از خرابه های شهر یاریم واقع در سبا به دست آمده و خاورشناسی برجسته چون اشپرینگر و کرمر که هر دو آلمانی بودند آن را خوانده اند.
آپلود شده توسط:
shahroozsam
1403/03/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سرگذشت ملکه سبا (بلقیس)
کسی که سراغ کتاب های تاریخی مثل "سینوهه"، "عایشه بعد از پیامبر"، "خداوند الموت"، "ملاصدرا"، "غزالی در بغداد"، "اسکندر در ایران" و ... می رود، قصدی به غیر از بطالت مطلق عمر دارد که البته به همت مرحوم منصوری با ترجمه ای غیر دقیق و غیر تحقیقی، تنها همان بطالت عمر نصیبش می شود.
این البته تنها برای کتب تاریخی صدق نمی کند. خوانندگان "کنت مونت کریستو" الکساندر دوما، "جراح دیوانه" توروالد و "لولیتا" ناباکوف نیز لزوماً بدنبال وقت گذرانی نیستند و مطالعه آثار نویسندگان محبوب خود را برای فهم روند تکامل فکری و ادبی در سایر بلاد، ضروری می دانند. هدفی که با هوک و آپرکات جانانه منصوری، در رسیدن به آن ناکام می مانند.
البته هر سری را سوداییست و به شخصه نمی توانم به طرفداران سبک نویسندگی -و نه ترجمه- منصوری خرده ای بگیرم. با این حال منصوری از نظر من نویسنده ای درجه سه است. کافیست به آثاری که با نام مستعار "دکتر هدایت الله حکیم اللهی" -در دورانی که قصد سناتور شدن داشت و ناکام در رسیدن به هلوی ورقلمبیده ی سناتوری، بادمجان پلاسیده ی نویسندگی نصیبش شد- به بازار کتاب چپانده، نگاهی بیندازیم. یکی دو تایش را از دست فروش های انقلاب خریداری کرده ام و در کتابناک هم به خاطر دارم که کتاب زرد و بی محتوای "یادداشت های یک دیکتاتور" را مطالعه کرده بودم. نمی خواهم بگویم در سطح فهیمه رحیمی و میم. مودب پور است ولی چندان فاصله ای هم با این دو بزرگوار ندارد.
نتیجه ی اقدامات غیراخلاقی منصوری را در جامعه می بینیم. افرادی کتابخوان، فاضل نما، با مجموعه ای از اطلاعات نادرست -که البته برای همان اطلاعات هم زحمت کشیده اند- ولی خودبزرگ بین و نابخرد و پخمه که واقعا تصور می کنند ایرانیان در درازنای تاریخ، قبله ی آمال و کعبه ی مقصود سایر ملل بوده اند و جنایت های شاهان باستانی مثل کورش و داریوش و اردشیر و بلاش و اُرُد و شاهپور و پرویز، حکم خامه ی روی کیک را دارد و اصلاً هر چه بر سر سایر ملل آورده ایم حقشان بوده و الان هم نصف ناسا ایرانی اند.
ذبیح الله منصوری برای جامعه ی ایرانی مفید بود یا مضر؟ بستگی دارد از کدام منظر به او نگاه کنیم.
امیدوارم از این به بعد نقد کردن دیگران محملی برای لگد پرت کردن به بقیه نشه برات.