رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
چه گوارا
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 78 رای
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 78 رای
✔️ ارنستو چه گوارا که بیش‌تر به‌نام چه‌گوارا یا اِل‌چه شناخته می‌شود، پزشک، چریک، سیاست‌مدار، نظریه پرداز جنگی و انقلابی مارکسیست زادهٔ آرژانتین و یکی از شخصیت‌های اصلی انقلاب کوبا بود. چهره و ظاهر او بطور فراگیر به عنوان یکی از نمادهای شورشی پادفرهنگ و به عنوان یک نشان جهانی شناخته شده در فرهنگ عامه بدل گشت.

اندرو سینکلر که یک رمان نویس پرکار بریتانیایی، مورخ، شرح حال نویس، منتقد و فیلم ساز است، در این کتاب به بررسی زندگی این شخصیت انقلابی آمریکای جنوبی می پردازد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
ramin12345
ramin12345
1389/05/23

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی چه گوارا

تعداد دیدگاه‌ها:
57
خیلی بیشتر از چماق بدستان و خشک مغزان حامی ج.ا، از کسانی بیزارم که دفاع از این حکومت رو تحت لوای میهن دوستی و عشق به ایران پنهان مبکنند و به مردم میفروشند
[quote='Aristoteles'] ببینید نخست اینکه "اپوزیسیون" با براندازی فرق میکند ...... شاید دیگر چیزی از ایران بجا نماند که بتوان آنرا بهبود بخشید[/quote]
بله! شما خیلی نگران جنگ، ویرانی و تجزیه ایران هستی اما همزمان حامی تدامِ حکومتی هستی که سیاست خارجی ستیزه جویانه، خطرناک و ایدئولوژیک اش ایران را در معرض خطر جنگ، ویرانی و تجزیه قرار داده!! جناب! هر نوع ژست مخالفت با جنگ، بدون مخالفت همزمان با حکومت ستیزه جوی ج.ا، دروغی بیش نیست.
به جای حرف توخالی لطف بفرمایید "اپوزیسیون" مورد تأیید خودتون رو اینجا معرفی کنید یا برنامه ای عملی برای اصلاح این حکومت، بدون براندازی، ارائه کنید.
" آزادی" مفهوم گنگ و بی معنی است و بحودی خود ارزش نیک و بدی ندارد

برای کسانی که این کامنت رو میخونن نوشته های آیزایا برلین در مورد مفهوم آزادی رو پیشنهاد میکنم.
خودتان را هم نماینده همه مردم میدانید ... امید شما اینست که آمریکا بیاید ایران را اشغال کند و با بمباران و ویرانی و کشتار دمکراسی !! را به کرسی بنشاند

اسم کاربری و آواتار شما، "ارسطو" است، یعنی پدر منطق! نمی دونم تهمت بیجا و اتهام ناروا هم از آموزه های ارسطوست؟ بفرمائید کی و کجا این کاربر خودش رو نماینده همه مردم دانسته؟ یا کجا از حمله نظامی به ایران دفاع کرده؟
تجزیه طلبان و آنهایی که با هویت و زبان ملی ایران دشمنی دارند ... شعار ... حق زبان مادری سر میدهند

هر کسی که حرفی از حق آموزش زبان مادری غیر فارسی زد تجزیه طلب نیست. این ها هم ایرانی اند. و قبل از ایرانی بودن، انسان اند. شما کی هستید که تصمیم گیری کنید چه کسی به چه زبانی صحبت بکند یا نکند؟ به کاربر ctr2006 اتهام زدید که خودش را نماینده همه مردم ایران میداند، در حالی که این شما هستید که خودتون را نماینده همه مردم میدانید! ظاهرا شما این مملکت رو ملک طلق خودتان به حساب آوردید.
تجزیه طلبان ... همچون گرگ دندان تیز کرده اند و منتظرند تا در ایران آشوبی بشود

وقتی مردم خوزستان و سیستان و بلوچستان و کردستان به لطف بی کفایتی، نبود آزادی، فساد و تحریم های ناشی از عملکرد ج.ا هر روز بیشتر در فقر و نداری فرو میروند بالتبع بیشتر به گروه های تجزیه طلب گرایش پیدا میکنند. با داشتن حکومتی صلح جو، عاقل و کارآمد، زمینه جذب مردم در گروه های تجزیه طلب از بین میرود. اگر واقعا نگران تمامیت ارضی این مملکت هستی، اتفاقا باید پبکان حملات شما به سمت حکومتی باشه که بستر و زمینه نارضایتی مردم حاشیه نشین رو فراهم کرده.
meran444@
اولا که شما طوری میگویید که انگار "چه گوارا " را حزب توده قهرمان سازی کرده است و او را در خارج از ایران نمیشناسند و او را همچون قهرمان ستایش نمیکنند ، در حالیکه چه گوارا صدها بار در بیرون از ایران و بویژه در غرب پر آوازه تر است و میلیونها طرفدار در غرب دارد و هنوز که هنوز است درباره اش و در ستایش اش فیلم و سریال میسازند و کتاب مینویسند و آهنگ میسازند ، دوما اگر شما رویداد اشغال خلیج خوکها Invasión de bahia de Cochinos / Bay of Pigs Invasion را جستجو کنید خواهید دریافت که آمریکا مزدوران مسلحی را برای اشغال کوبا میفرستد و آنها در نبردی شکست میخورند و بعضی هایشان هم دستگیر میشند که البته بخاطر اسلحه کشیدن و کشتار مردم و مزدوری بیگانه، به اعدام محکوم میشوند،(همین حکم درباره خود "چه گوارا" در بولیوی نیزصدق میکند و اجرا میشود )، پس آن اعدامی ها بیگناه نبوده اند،
ctr2006@
ببینید نخست اینکه "اپوزیسیون" با براندازی فرق میکند شما بدون رودربایستی بگویم "بر اندازی " میخواهید و تازه خودتان را هم نماینده همه مردم میدانید که انگار اکثریت مردم ایران میخواهند" رضا دیبا" بیاید برایشان سلطنت کند، بقول آقای فرامرز دادرس (افسر سابق گارد جاویدان ) آنگاه که محمد رضاشاه قدرت داشت و ارتش و پلیس و بخشی از مردم از او طرفداری میکردن نتوانست سلطنت خود را نگاه دارد الان که این پسرک دیگر مگر در خواب ببیند ، دوما اگر امید شما اینست که آمریکا بیاید ایران را اشغال کند و با بمباران و ویرانی و کشتار دمکراسی !! را به کرسی بنشاند و ایران را بسرنوشت وحشتناک لیبی و افغانستان و عراق و سومالی دچار کند ، اینهم خیالی بیهوده و آکنده از خیانت و ایران ستیزی است ، خود شما در همین سایت گواهید که تجزیه طلبان و آنهایی که با هویت و زبان ملی ایران دشمنی دارند و همچون شما شعار "آزادی و حقوق بشر "و حق زبان مادری سر میدهند همچون گرگ دندان تیز کرده اند و منتظرند تا در ایران آشوبی بشود و آنها بتوانند ایران را پاره پاره کنند ،" آزادی" مفهوم گنگ و بی معنی است و بحودی خود ارزش نیک و بدی ندارد ، ولی از بی نظمی و ویرانی و جنگ داخلی و هجوم کشور های بیگانه همه مردم رنج خواهند برد و شاید دیگر چیزی از ایران بجا نماند که بتوان آنرا بهبود بخشید
اخیرا اسنادی منتشر شده که نشان می ده چه گوارا در بسیاری از اعدام های مخالفین انقلاب گوبا نقش مستقیم داشته است و او شحصا و به اقرار خودش 121 تن از مخالفان را به دست خود به قتل رسانده است . متاسفانه تبلیغات فریبکارانه حزب خائن توده از این جلاد جنایت پبشه توانست در برهه ای از تاریخ کشورمان بخصوص در اوایل فتنه 57 یک قهرمان بسازد .
پیشتر با شما در کتاب زنده بادشاه بحثی داشتم
زمان و بستر تاریخی موضوع مهمی است شما در کتاب مذکور نظر ۱۳۹۸/۰۱/۳۰ - ۱۱:۴۲ به موضوع جالبی اشاره کردید که در پاسخ به نظر ۱۳۹۸/۰۱/۳۰ - ۱۰:۲۵ بود این دو نظر را لطفا دو مرتبه بخوانید.
من فکر می کردم که شرایط زمانی بسیار مهم است ولی در تفسیر این شرایط با هم اختلاف داشتیم نه در کلیت غلط دانستن زمان و بستر تاریخی
هم ردیف کردن استالین و شاه (که هم عصر هم بودند) را واقعا بی رحمانه و غیرمنصفانه می دانم هم در میزان شدت سرکوب هم میزان محدودیت برای دگراندیشان
مسلما تقصیر سیستم شاهنشاهی بود نه مخالفین (مگر این که باور داشته باشیم تمامی نخبه‌گان دانشگاهی روانی از آب درآمدند و اصرار بر داشتن اسلحه و نارنجک و زندگی زجرآور در خانه‌های تیمی داشتند

این موضوع رو قبلا مطرح کردید و من هم نظر شخصی خودم رو کامل تر در کتابی که لینکش رو گذاشتم دادم مسلما نه تمامی نخبگان ولی برخی واقعا مشکل روانی داشتند و حتی به هم حزبی و رفقای خویش رحم نمی کردند.
کوتاه عرض می کنم تعداد مخالفین مسلح شاه که اکثریت (نه همه) به دموکراسی باور نداشتند زیاد بود و در همان زمان در دموکراسی های موجود غربی همین منوال بود و پلیس مخفی برای مبارزه با خراب کاران داشتند و...
و مهم تر از همه صحبت ما در مورد عوام کوچه و خیابان نبود سرشاخه های مخالفین شاه که آموزش و تبلیغ بمب گذاری را می دادند و طرفدار شوروی بودند یا مجاهد خلق و بعدها موافق خمینی شدند و اعدام های وی را تائید کردند این دیگر ربطی به شاه نداشت و مشکل در ایدولوژی آنان بود که شاه باید بهتر عمل می کرد بسیاری در همان سیستم به شاه اعتراض کردند ولی بازرگان و امثالهم هیچ کار سازمان یافته و تشکیلاتی برای اصلاحات انجام ندادند. موافق نیستم چون بازرگان گفت اصلاحات به بن بست رسیده پس به بن بست رسیده بود خود بازرگان بعد از انحلال احزاب و تک حزبی شدن (که انتقاد جدی به شاه وارد است) انتقاد کرد ولی برای اصلاحات از طریق مجلس و ... اقدامی نکرد
و در نظر پیش برای زیاد بودن کاراکتر بخشی از نظرم را حذف کردم.
به باور من گروه های چپ هنوز از اسم امپریالیزم استفاده می کنند و ناخودآگاه یا آگاه طرفدار جمهوری اسلامی هستند برای مثال اگر فردا سی تن زندانی سیاسی (که برخی از آنان چپ باشند) اعدام شوند و سازمان عفو بین الملل اعتراض کند این چپ ها از سازمان عفو بین الملل به دلیل دخالت انتقاد می کنند و مرگ بر آمریکا می گویند.
دموکراسی پارلمانی با نماد پادشاه مشروطه» هم به هر حال برای خود ایده‌ای است و مطمئنا حامیان خود را هر چند اندک دارد. در این که این نوع دموکراسی‌ها در کشورهای پیرامونی تا چه اندازه قابلیت دارند زمانی که در خود کشورهای مرکز نیز در وضیعت افتضاحی هستند را باید بعدترها تجربه کرد.

من مطمئن نیستم حامیان این ایده اندک باشند مسلما هیچ یک از اپوزسیون ایران اکثریت مطلق را ندارند ولی دموکراسی پارلمانی با نماد شاه مشروطه گزینه ای است که می تواند بسیاری را جمع کند بنظر می رسد اکثریت احساس بدی حداقل نسبت به آن ندارند و بهانه خوبی برای اتحاد اپوزسیون هست تا بعد ها رفراندوم تعیین کند چه نوع نظامی در ایران حاکم شود به هر حال اینک که در مرحله گذار از جمهوری اسلامی هستیم باید از گذشته درس بگیریم
من باوری به سلطنت مطلقه ندارم و عملکرد شاه را تائید نمی کنم ولی تاریخ و میراث ایران و خون های مشروطه را از یاد نبردم برای همین به سلطنت مشروطه امید دارم که البته این تنها دلیل من برای حمایت از سلطنت مشروطه نیست و با شرایط کشورهای غربی به نظام کشورم رای نمی دهم.
امیدوارم بقیه گروه ها نیز با درس عبرت گرفتن از گشته و قبول مسئولیت (اینکه گفته بشه انقلاب ما را دزدیدند اصلا قابل قبول نیست) در راه آزادی ایران گام بردارند.
[ادامه از کامنت قبلی]
* برخورد دشمنان پهلوی و رفتار خشونت‌بارشان واکنشی به سیستم سرکوب پهلوی بود و در عین حال ریشه در جامعه‌ای دارد که قرن‌ها در خفقان و استبداد زیسته است. ضمنا، توجیه یک دیکتاتور بنا به دیکتاتور احتمالی در آینده چندان منطقی در بر ندارد.
* حمایت تندروهای مذهبی و کمونیستی و مارکسیستی از رزیم فعلی بنا به چیزی که نوشتید را من یکی بدین گونه نمی‌بینم. گروه‌های سیاسی متفاوت با ادعاهای مخلتف دست به حمایت از این و آن زده‌اند و طبیعی است. در خود بدنه‌ی شاه‌دوستان و غیره نیز از این گرایشات بوده و هست. ولی توضیح شما در چرایی حمایت چپی‌ها از رژیم فعلی برای‌ام عجیب‌تر بود و چنین چیزی را پیش از این نشنیده بودم.
* حتی اگر اصلاح‌پذیر بود، خود شاه دست و پای همه را با سیستم مخوف ساواک و غیره بسته بود و رفرمیستی چون بازرگان هم را به بن‌بست رساندند.
* «دموکراسی پارلمانی با نماد پادشاه مشروطه» هم به هر حال برای خود ایده‌ای است و مطمئنا حامیان خود را هر چند اندک دارد. در این که این نوع دموکراسی‌ها در کشورهای پیرامونی تا چه اندازه قابلیت دارند زمانی که در خود کشورهای مرکز نیز در وضیعت افتضاحی هستند را باید بعدترها تجربه کرد.
[quote='ctr2006'] امیدم از شما بیش از این بود که چنین تهمتی بزنید
اول که دیکتاتوری پهلوی ( کسی منکر بسته بودن نظام پیشین نیست) قابل قیاس با دیکتاتوری استالینی نبود. و نظام دیکتاتوری پهلوی باز تر از بسیاری از کشورهای دیکتاتوری کمونیستی و آسیایی و حتی غربی بود. البته دیکتاتوری بود.
خوب است شما هم استالین و هم شاه را در زمان و بستر تاریخی خویش بسنجید و میزان دیکتاتوری و کشتار هر دو و حتی ارزش های انسانی هر دو را بسنجید به نتایج خوبی می رسید.
سوم همان طور که از نظراتی که همیشه دادم و شما آنرا خوانده اید بارها ذکر کردم اکثر دشمنان پهلوی (نه همه این واژه بسیار مهم است) عمدتا حامی های مسلح تندرو مذهبی و کمونیزم بودند یا به قول شاه از بدنه ارتجاع سرخ و سیاه بودند
چهارم تاریخ نشان داد اکثر دشمنان پهلوی در خیانت به ایران و اعتقاد به دیکتاتوری و اعدام دگراندیشان بسیار بسیار قسی القلب بودند و فقط شعار آزادی سر می دادند.
امروزه نیز اکثرا تندروهای بنیاد گرای مذهبی و کمونیزنم ها و مارکسیست ها به دلیل نفرت از ملی گرایی تمام اعمال شاه را سیاه می بیند و از رژیم فعلی پشتیبانی می کنند. آنها انگیزه های مختلفی دارند مذهبی های بنیاد گرا دنبال حفظ دیکتاتوری موجود هستند و کمونیست ها با حمایت از این رژیم به دنبال ضعف و فقر بیشتر هستند زیرا می دانند در یک کشور قدرتمند و مرفه خبری از انقلاب کمونیستی نیست
پنجم رژیم پیشین را قابل اصلاح می دیدم و پتانسیل اصلاح زیادی بر خلاف ادعای امثال بازرگان داشت
ششم هیچ جایی برای من و امثال من (سایر مشروطه خواهان) برای سلطنت مطلقه وجود ندارد امثال من خواهان برقراری دموکراسی پارلمانی با نماد پادشاه مشروطه هستند که دلایل زیادی از جمله حفظ ارزش های ملی و میراث تاریخی و فرهنگی تمام اقوام ایرانی و ده ها دلیل دگیر داریم و احتمالا شما از آن دلایل باخبرید. در این نگرش مهم نیست رژیم پیشین چهقدر خوب یا بد بوده مهم این است که امروز کشوری آزاد و دموکراتیک بر مبنای ارزش های فرهنگی و ملی خویش داشته باشیم.[/quote]
مرسی برای پاسخ، قصد اتهام‌زنی ندارم ولی پاسخ‌تان هنوز تکرار همان است متاسفانه.
* دیکتاتوری‌های مختلف البته قابل قیاس یا یکی دیگر نیستند ولی در نهایت دیکتاتوری است و استبداد و خفقان. این را نباید توجیه کرد.
*‌ «زمان و بستر تاریخی» به قول دوست‌مان از آن حرف‌هاست! شاید به نسبیت فرهنگی هم برسیم ... استالین برای خیلی‌ها در خود شوروی هنوز نمادی از قدرت و اقتدار ملی است و با اینکه به فجایع رخ‌داده واقفند ولی صنعتی‌شدن سریع و تبدیل شدن روسیه به یک ابرقدرت (به بهای گزاف چندین میلیون کشته) حتی تاییدیه‌ی مخالفین استالینی در روسیه را دارد. همین را می‌توان درباره‌ی چنگیزخان و مائو و عموما هر قصاب دیگر گفت چون معمولا اقشار محبوب خود را در «زمان و بستر تاریخی» خود را دارند! و بنا بر این نمی‌توان واقعا به کسی ایراد گرفت!
* گر چه با احتیاط این را گفتید ولی نمی‌توان تمامی مخالفین شاه را به «حامی های مسلح تندرو مذهبی و کمونیزم» منتسب کرد. گروه‌های سیاسی بسیاری بودند که مبنا را بر فعالیت‌های سیاسی و غیر خشونت‌آمیز گذاشته بودند ولی با توجه به این که هر گروه و حزبی فقط و فقط با پیروی تاییدآمیز از شخص اول مملکت اجازه‌ی فعالیت داشت (که این هم بعدها حذف شد) گزینه‌های فعالیت خشونت‌آمیز مخالفین آغاز شد و این مسلما تقصیر سیستم شاهنشاهی بود نه مخالفین (مگر این که باور داشته باشیم تمامی نخبه‌گان دانشگاهی روانی از آب درآمدند و اصرار بر داشتن اسلحه و نارنجک و زندگی زجرآور در خانه‌های تیمی داشتند!).
از قضا این روزها دارم دو کتاب رو به موازات هم میخونم و موضوع هر دو در مورد historiography یا همان تاریخ نگاری است. در مورد historiography گفته شده که از زمان یونان باستان و مورخانی مثل هرودوت که لقب پدر تاریخ نگاری رو یدک میکشه (به درست یا غلط) و به خصوص توسیدید، تاریخ نگاری تا حد زیادی محدود به تاریخ سیاسی بوده. اکثر توجهات به این بوده که فلان حاکم یا فرمانده نظامی یا اشخاص مهم سیاسی چه تصمیماتی میگرفتند و با چه نتایجی روبه رو میشدند. مورخان رومی مثل سیسرون هم همین راه رو البته با افزودن سبک بیانی اقناعی ادامه دادند. از اواخر عصر هلنیستی و در طول قرون وسطی، انگیزه مجادله های مذهبی هم به تاریخ نگاری اضافه شد. هدف این نوع تاریخ نگاری نشان دادن برتری یک مذهب نسبت به سایر مذاهب بود. البته در تمام این دوران مورخان دیگری هم بودند که نه تاریخ سیاسی و نه مجادلات مذهبی مدنظرشان نبود. از جمله کسانی که تاریخ زندگی یک پادشاه رو مینوشتند (با تملق و حذف ایرادات) تا مورد توجه خاندان سلطنتی قرار بگیرند یا مثلا نوشته های علاقه مندان به جمع آوری عتیقه ها و اشیاء باستانی. انگیزه و هدف نوشته های تاریخی این دست از اشخاص متفاوت بود. استثنا هم وجود داشت. اما به طور خیلی خلاصه و کلی، وضعیت تاریخ نگاری تا اواخر قرن 17 میلادی به این صورت بوده.
اما با شروع عصر روشنگری و قرن 18 میلادی، تغییری اساسی رخ میده. عمده متفکران این دوران هدفشان از مطالعه تاریخ پاسخ به سوالات فلسفی در مورد وجود انسان، جهان و ... بود. نویسندگانی مثل ولتر، ویکو، هیوم، کندرسه و ... خیلی زود متوجه شدند اتکای صرف به تاریخ اعمال و تصمیمات اشخاص و طبقات حاکم برای پاسخ به پرسش های فلسفی که در ذهن داشتند کافی نیست. در نتیجه در تاریخ شروع کردند به گشتن دنبال گروه دیگری از واقعیت ها، مثل شرایط جغرافیایی، آب و هوا، ترکیب جامعه، اقتصاد و سایر موارد. این اولین باری بود که عمده متفکران یک عصر، اهمیت در نظر گرفتن این شرایط و ویژگی های یک جامعه، در بررسی تاریخی رو درک میکردند. قرن نوزدهم این روند رو به شکلی بسیار عمیق تر و روشمند و با تأکید بر فکت ها ادامه داد. متفکران زیادی رو میشه در قرن نوزده میلادی اسم برد اما معروف ترین (و مرتبط ترین آن ها به بحث فعلی) کارل مارکس است. درک و فهم مارکس و تأکید او در مورد این حقیقت که اعمال و رفتار افراد و تغییرات جامعه در طول تاریخ متأثر از شرایط اقتصادی و اجتماعی است؛ ثمر داد و این موضوع امروز بین مورخان آکادمیک حقیقتی پذیرفته شده است، نه فقط برای مارکسیست ها و چپ ها، بلکه حتی برای تاریخ نگاران محافظه کار و راست گرا. این توجه به اوضاع و شرایط در تاریخ نگاری و مطالعه تاریخ، یکی از بزرگ ترین پیشرفت های فکری قرن های اخیر بشریت است. بله، "بستر زمانی"، مکانی، اقتصادی، انسانی، اجتماعی، سیاسی، همه باید در نظر گرفته بشه. عدم توجه به این مسائل یعنی صرف نظر از همه تلاش های متفکران حوزه تاریخ در قرون اخیر و برگشتن به عصر باستان و قرون وسطی. به همین دلیل هم خیلی از تاریخ نگاران حرفه ای امروز هر کدام گرایش و تخصصی دارند: مورخ سیاسی، مورخ فرهنگی، مورخ اجتماعی و ... که هر کدام جنبه های متفاوتی رو بررسی میکنند. منظور این نیست که نباید در مورد اشخاص تاریخی قضاوت کرد، بلکه برعکس، بررسی و قضاوت اشخاص تاریخی برای امروز ما ضرورت داره. اما این قضاوت زمانی عادلانه و صحیح و مفیده که شرایط تاریخی در نظر گرفته شده باشه. گناهکار یا بی گناه دانستن یک شخصیت تاریخی بدون توجه به "بستر زمانی"، سطحی و فاقد ارزشه.
این اصطلاح "بستر زمانی خودش" که تماماً برای ماست مالی فجایع انسانی بکار می رود هم به قول نیچه، در حکم فاحشه ایست که هر کسی آن گونه که می خواهد با وی هم بستر می شود.
اینجا در مورد عملکرد چه گوارا بحث می شد نه موضوع برای من به شخصه انتقام گیری بود نه حتی شخص خاصی مد نظر بود صرفا صحبت ها پیرامون عملکرد چه گوارا بود و طرفین دیدگاه های خود را ارائه کردند اصلا برای من قابل درک نیست که چرا ناراحت شدید و حتی بدتر از آن پاسخ ها را شرورانه و حتی انتقام جویانه تفسیر کردید.
استالین هم بارها در زمانه و بستر تاریخی خودش بررسی شده بگذریم که زمانه امروز از نظر زمانی اختلاف زیادی با دوره وی ندارد سیاست ها و عملکرد وی جنون آمیز، وحشیانه، بی رحمانه، ایدولوژی زده، دیکتاتوری و با خشونتی وصف ناپذیر بوده است. اون آدم اونقدر جنایت های میلیونی فجیع در بستر زمانی خودش (با مقایسه با دیگر رهبران هم عصر خودش و پیش از خودش) انجام داده که من نوعی نمی توانم خودم را فریب دهم.
شما می فرمائید چه گوارا یک روح بزرگ بود و در بند ایدولوژی خوب چطور یک روح بزرگ در بند چنین ایدولوژی میتونه باشه؟ این پرسش نه انتقام جویانه است نه شرورانه یک پرسش عادی در بحث است.
به باور من این ایدولوژی ها با بهای سنگینی برای بشریت به آزمایش درآمد و زخم های عمیقی بر جای گذاشتند.
در مورد شخص خودم عرض کنم هدفم از نوشتار نقد نظرات زیر این کتاب و ارائه نظراتم در ذیل این کتاب انتقام جویی با کسی که نمی شناسمش نیست صرفا وظیفه اخلافی خودم می دانم به سهم خویش به عنوان یک انسان در جامعه جهانی از بازتولید افکار جنون آمیز استالینی و چه گوارایی جلوگیری کنم.
علت ناراحتی شما را درک نمیکنم با این وجود اگر از جانب من خطایی سر زده از شما پوزش می خواهم.
در مورد سوسیال دموکراسی لیبرال در کشورهای اسکاندیناوی جواب داده در عین حال بر خلاف سیستم های کمونیستی آزادی و ارزش های ملی را نفی نکرده نمی دانم اقتصاد دادن های برجسته این روش را برای ایران مفید می دانند یا خیر ولی نفس این نوع سیستم انسانی است

استاندارد دوگانه؟! دفاع از دیکتاتوری و توتالیتاریسم دو پهلوی‌ها مشکلی نیست ولی میشه دیگران رو سر حمایت از چگوارای استالینیست یا دیکتاتوری رژیم فعلی پند و اندرز داد؟!

امیدم از شما بیش از این بود که چنین تهمتی بزنید
اول که دیکتاتوری پهلوی ( کسی منکر بسته بودن نظام پیشین نیست) قابل قیاس با دیکتاتوری استالینی نبود. و نظام دیکتاتوری پهلوی باز تر از بسیاری از کشورهای دیکتاتوری کمونیستی و آسیایی و حتی غربی بود. البته دیکتاتوری بود.
آمارهایی جناب عمادالدین باقی منتشر کردند که ثابت می کند ادعاهای جنایت های عظیم پهلوی دروغ و اغراقی بزرگ بود البته حتی قتل یک تن بیگناه برای من محکوم است و منکر دیکتاتوری و اعمال موردی سواک هرگز نیستم و آن اعمال شنیع قطعا محکوم است.
خوب است شما هم استالین و هم شاه را در زمان و بستر تاریخی خویش بسنجید و میزان دیکتاتوری و کشتار هر دو و حتی ارزش های انسانی هر دو را بسنجید به نتایج خوبی می رسید.
دوم برای من هر گونه دیکتاتوری چه سلطنتی چه جمهوری چه کمونیستی محکوم است
سوم همان طور که از نظراتی که همیشه دادم و شما آنرا خوانده اید بارها ذکر کردم اکثر دشمنان پهلوی (نه همه این واژه بسیار مهم است) عمدتا حامی های مسلح تندرو مذهبی و کمونیزم بودند یا به قول شاه از بدنه ارتجاع سرخ و سیاه بودند
چهارم تاریخ نشان داد اکثر دشمنان پهلوی در خیانت به ایران و اعتقاد به دیکتاتوری و اعدام دگراندیشان بسیار بسیار قسی القلب بودند و فقط شعار آزادی سر می دادند.
امروزه نیز اکثرا تندروهای بنیاد گرای مذهبی و کمونیزنم ها و مارکسیست ها به دلیل نفرت از ملی گرایی تمام اعمال شاه را سیاه می بیند و از رژیم فعلی پشتیبانی می کنند. آنها انگیزه های مختلفی دارند مذهبی های بنیاد گرا دنبال حفظ دیکتاتوری موجود هستند و کمونیست ها با حمایت از این رژیم به دنبال ضعف و فقر بیشتر هستند زیرا می دانند در یک کشور قدرتمند و مرفه خبری از انقلاب کمونیستی نیست
پنجم رژیم پیشین را قابل اصلاح می دیدم و پتانسیل اصلاح زیادی بر خلاف ادعای امثال بازرگان داشت
ششم هیچ جایی برای من و امثال من (سایر مشروطه خواهان) برای سلطنت مطلقه وجود ندارد امثال من خواهان برقراری دموکراسی پارلمانی با نماد پادشاه مشروطه هستند که دلایل زیادی از جمله حفظ ارزش های ملی و میراث تاریخی و فرهنگی تمام اقوام ایرانی و ده ها دلیل دگیر داریم و احتمالا شما از آن دلایل باخبرید. در این نگرش مهم نیست رژیم پیشین چهقدر خوب یا بد بوده مهم این است که امروز کشوری آزاد و دموکراتیک بر مبنای ارزش های فرهنگی و ملی خویش داشته باشیم.
چه گوارا
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک