رسته‌ها

آخرین روزها: پایان سلطنت و درگذشت شاه

آخرین روزها: پایان سلطنت و درگذشت شاه
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 31 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 31 رای
از پیشگفتار کتاب:
بخش بزرگی از بررسی های من بر اساس خاطرات شخصی از رویدادها و گفتگوهای طولانی که ابتدا در مکزیک و سپس طی دو سفر با آخرین شاه ایران در دوران تبعیدش داشتم پایه گذاری شده است. همچنین این روایتها مدیون خاطرات و مشاهدات کسانی نیز هستند که با مهر هرچه تمامتر و با تحملی گاه بیش از حد انتظار دانسته های خود را در اختیارم قرار داده اند. به خوبی آگاهم که برای بسیاری بازگویی رویدادهای گذشته تا چه حد دردناک است.
آقای دکتر امیر اصلان افشار آخرین رئیس کل تشریفات همکار بسیار نزدیک و مورد احترام محمدرضا پهلوی در هجده ماه آخر پادشاهی اش. سپس در اوایل تبعید او و همچنین در آخرین روزهای زندگی اش. ده ها صفحه یادداشت هایی که ایشان برایم نگاشتند. گفتگوهای تلفنی بسیاری که باهم داشتیم و ملاقات هفت ساعته ای که بخاطر این کتاب در شهر نیس در ۱۲ فوریه ۲۰۰۱ داشتیم. منبع اطلاعات بسیار ارزنده ای برایم بوده است...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
518
آپلود شده توسط:
تونی
تونی
1400/05/18
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آخرین روزها: پایان سلطنت و درگذشت شاه

تعداد دیدگاه‌ها:
13
راستی خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولتِ مُستَعجِل بود
دیدی آن قهقههٔ کبکِ خِرامان حافظ
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود
اکنون نیز به نوعی دیگر ، توسط رسانه هایی
مانند من و تو و دقیقا از همان لندن دارند
سر شما را گول می مالند! ! !
با طرح مجدد یک نظام دیکتاتوری ‌‌و تبلیغ
برای بازگشت شاهزاده ...
و آرام آرام یک نفر را دوباره آویزان قانون اساسی
می کنند و دوباره روز از نو و روزی از نو ...
خدا رحمت کند برشت را که چه زیبا گفت
کاملترین انقلاب ، انقلابیست که در آن
با روده های آخرین کشیش
آخرین پادشاه را به دار بیاویزند
خیلی از بابت آپلود این کتاب ارزشمند از تونی متشکرم.
و هم از جناب دکتر نهاوندی ممنونم که تاریخ مزبور را ثبت و ظبط نمودند.
دوستان علاقمند را به شنیدن تاریخ شفاهی هاروارد با دکتر نهاوندی توصیه میکنم.
شهریار
نکات بسیار جالبی از جشن‌های دو هزار و پانصد ساله در این کتاب اومده.
در پاسخ به 13440410
هموطن نخست اینکه من درباره تاریخ کوروش و ساسانیان چیزی نگفتم من درباره تاریخ براندازی پهلوی در سال 57 دیدگاه میگذارم چون خودم در دوران نوجوانی آنروزگار را آزمودم و گواهش بودم ، طبیعی است که هر حکومتی به هر دلیلی مردمان ناخرسند از فقر و کمبود ها و فساد و نیز جناح اپوزیسیون خودش را داشته باشد اما اگر این ناخرسندی از وضع شان را قدرت های بیگانه با سیاهنمایی بیشتر از واقعیت و پروپاگاندای بلند راهبردی کنند توده مردم برانگیخته به خشونت و رفتار ویرانگرانه میشوند ، در آنروزگار مردم به رادیو های بیگانه بسیار گوش میکردند و طنز تلخ در اینست که در دوران حکومت پهلوی ها از برای رفرم های با گرایش های سوسیالیستی که پهلوی ها پدید آوردند همچون آموزش همگانی و بهداشت رایگان ، سوبسید برای خوراک و کالا های بنیادی و انرژی و سرویس های همگانی ، و نیز نابودی فئودالیسم سنتی اسلامی ، پخش زمینهای کشاورزی میان کشاورزان بی زمین ،ساخت صنعت و معدن دولتی و... طبقه میانحال(بورژوازی!!) بزرگی با استانداردهای رفاهی بالاتری پدید آمد و سطح چشمداشت (توقع) مردم بالا رفت و شاه سیاست خارجی بسیار خردمندانه ایی داشت و هم با شوروی و بلوک شرق رابطه دوستانه ایی داشت و هم با آمریکا و غرب نزدیک بود ( هم شرقی هم غربی !!) ولی آمریکایی ها از شاه به چند دلیل نا خوشنود بودند یکی اینکه شاه دربست و یکسره با شوروی دشمنی نداشت ( در همین کتاب هم به این نکته یاد آوری شده ) و حتی در واپسین سالها داشت به شوروی و بلوک شرق نزدیکتر میشد ، و دیگر اینکه شاه خود رویای خود بسندگی (خود کفایی) و شکوفایی بزرگ اقتصادی و گسترش نفوذ قلمروایران را داشت که آمریکا و انگلیس که همین منش و روش را از رضا شاه دیده بودند را دلواپس وآشفته کرد و نیز آمریکا یی ها میدانستند که شاه ایران که به شیعه ملایم و ایرانگرا ( که شما به آن برچسب" باستانگرایی" میزنید،) باور داشت، به هیچ روی با اسلامگرا های سنی سلفی در افغانستان و سوریه و مصر که از پشتیبانی آمریکا برخوردار بودند ، کنار نخواهد آمد، پس آمریکایی ها خمینیست ها را که گرایش به اسلامگرایی سلفی ( اسلام ناب محمدی ) و سازگاری و همگرایی با جنبش اسلامگرایی آمریکایی انگلیسی همچون پاکستانی ها و مجاهدین افغانستان و اخوان المسلمین در مصر و سوریه را داشتند را برای هدفهایشان سودمند تر یافتند.
در پاسخ به 13440410
شما میگویید « حکومت پهلوی به رغم حمایت همه جانبه حامیان « غربی » در حالیکه در آنروزگار همه رسانه های غربی یر ضد شاه بودند و خود آمریکایی ها ، بر پایه بسیاری از رفرنس های آنزمان میخواستند شاه براندازی شود ، رویدادهای سال 57 بیشتر یک "regime change operation " مهندسی شده خود غربی ها بود تا انقلاب براستی مردمی.
به فرض « همه رسانه غربی ضد شاه بودند « و « آمریکایی ها هم می خواستند شاه و سلطنت براُفتد » ؛ مگر رسانه های غربی در ایران خواننده و پذیرنده داشتند ؟ مگر مخالفان ضدامپریالیست شاه از « غرب » رهنمود و دستور می گرفتند ؟ موافقان و بستگاه نظام 50 ساله کجا بودند ؟ حالا که آن رسانه ها بسی بیشتر ضد نظام مستقر می نویسند و مخاطبان و حتا پذیرندگان بیشتری دارند ، چرا نمی توانند « رژیم چنج » کنند ؟ البته اثبات بر عهده مدعی است . موضع من به عنوان کارشناس علوم سیاسی ، دقیق شدن بر ساختار سیاسی و لوازم و پیامدهای ناگزیر آن است ؛ امری که بدون توجه به بن مایه های پایدار زیست جمعی و بی توجه به دگرگونی های جهانی ، به شناختی سطحی منجر می شود . سطحی ترین شناخت البته واگویی خاطرات و گفته های بازیگران آن روز و مرور رخدادهای ثبت شده آن روزگار سپری شده است .
« ابتدا واشنگتن سپس لندن و بعد پاریس به دلایل و روشهایی که از چند سال پیش دقیقا بررسی شده و به اثبات رسیده قدرت گرفتن اسلام گرایی رادیکال را یاری رساندند تصور آنان این بود که به این ترتیب میتوانند با ایجاد یک کمبرند سبز (حکومت های اسلامی) کمونیسم را در بخشی از مرزهایشان مهار کنند دلیل دیگر این حمایت از اسلام گرایی رادیکال، نفرت غرب از محمد رضا شاه پهلوی...بود »
هوشنگ نهاوندی آخرین روزها: پایان سلطنت و درگذشت شاه صفحه 8 و 9 کتاب.
بسیج مذاهب و فراتر از آن ، بسیج باورها و نهادهای « سنتی » برای مهار و پس راندن « اردوگاه شوروی » ، بعد از جنگ دوم جهانی یکی از محورهای فعالیت « غرب » بود ؛ از « تقریب مذاهب ابراهیمی » تا برکشیدن راهبان بودایی و تقویت آیین شینتو و ... در ایران هم گرچه باستان گرایی ایرانی یک رکن ایدئولوژی حکومت بود اما میراث اسلامی ادامه باورها و آیین های باستانی ایران تعبیر می شد ، انجمن سلطنتی فلسفه عضو معمم داشت ، حسینیه ارشاد و انجمن های اسلامی مهندسان و پزشکان و دانشجویان برای تلفیق میراث دینی با « نوسازی اعتقادی و اجتماعی » در تلاش بودند .... در واقع ، همان گونه که چپ لنینی به برانگیختن مستعمرات برای مقابله با آمبورژوازه شدن طبقه کارگر در کانون « سرمایه جهانی » رو کرد ؛ « غرب » هم به فرهنگ « سنتی » مناطق « توسعه نیافته و در حال توسعه » متوسل شد تا « کمونیست ها » را عقب براند . در برابر « چپ » هم اندیشه های خود را وارد گندم « فرهنگ سنتی مستعمرات » کرد و از دل آن « الهیات انقلابی » درآورد . حکومت پهلوی به علت هسته پادگانی ـ خانوادگی خود توان همپا شدن با این نوسانات را نداشت و به رغم حمایت همه جانبه حامیان « غربی » ، فروریخت ؛ آن هم در مقطعی که نه چین پس از مائو ، سودای براندازی رژیم را داشت ، نه شوروی فرتوت برژنفی .
این کتاب در کنار یادداشت های علم ‌و در دامگه حادثه،تونست تصویر روشنی از سیر حوادث در سال‌های پایانی حکومت پهلوی بهم بده و در عین اشاره به موارد مثبت ، موارد منفی رو هم نه بطور مستقیم بلکه تلویحی بیان کنه … سپاس از دوست عزیزمون برای آپلود این کتاب
آثار هوشنگ نهاوندی متمایز از سایر آثار مکتوب مرتبط با دوران پهلوی است و در عین حالی که ارتباط نزدیکی با شاه و شهبانو داشت،ولی در کتابهاش بسیاری از اشتباهات و نواقص حکومت و شخص شاه و شهبانو رو هم نادیده نکرفته
آخرین روزها: پایان سلطنت و درگذشت شاه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک