قیام در راه سلطنت، ۹ اسفند ۱۳۳۱ - ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
نویسنده:
نصرت الله معینیان
امتیاز دهید
مقدمه کتاب:
این دفترچه مجموعه خاطراتی است از مبارزات و فداکاریها و جانبازیها و گذشتها و محرومیت ها و ناکامیها و سرانجام پیروزیهای مردان با ایمانی که شور وطن خواهی و احساسات ایراندوستی، انگیزه ایشان بود. در هر کار خطیری وقتی عشق و شور و ایمان بود، حصول موفقیت قطعی است. از نهم اسفند تا 28 مرداد، مردانی در راه حفظ رژیم سلطنت مشروطه و قانون اساسی که خونبهای پیشوایان صدر مشروطیت است، جان خود را وثیقه قرار دادند. این مجموعه خاطرات که به صورت سلسله مقالاتی در روزنامه آتش منتشر شد، اکنون با تجدید نظر کامل بیاد پایان اولین سال بازگشت شاهنشاه و قیام مردانه 28 مرداد به صورت کتابی منتشر و به پیشگاه مبارک شاهنشاه بزرگ ایران تقدیم می گردد.
بیشتر
این دفترچه مجموعه خاطراتی است از مبارزات و فداکاریها و جانبازیها و گذشتها و محرومیت ها و ناکامیها و سرانجام پیروزیهای مردان با ایمانی که شور وطن خواهی و احساسات ایراندوستی، انگیزه ایشان بود. در هر کار خطیری وقتی عشق و شور و ایمان بود، حصول موفقیت قطعی است. از نهم اسفند تا 28 مرداد، مردانی در راه حفظ رژیم سلطنت مشروطه و قانون اساسی که خونبهای پیشوایان صدر مشروطیت است، جان خود را وثیقه قرار دادند. این مجموعه خاطرات که به صورت سلسله مقالاتی در روزنامه آتش منتشر شد، اکنون با تجدید نظر کامل بیاد پایان اولین سال بازگشت شاهنشاه و قیام مردانه 28 مرداد به صورت کتابی منتشر و به پیشگاه مبارک شاهنشاه بزرگ ایران تقدیم می گردد.
آپلود شده توسط:
شازده
1400/02/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قیام در راه سلطنت، ۹ اسفند ۱۳۳۱ - ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
دکـــتر مصدق و دیگر شورشیان پنجاه و هفت حامی خمینی می افتد. افراد و جناح هایی که موضع گیری آنان در موضوعات مختلف مشخص است و امروز ژست طلبکار را می گیرند.
میراث مشروطه خواهی با توده ای ها و چپی های بی وطن و اسلامیست های دنبال شریعت صحرای حجاز آسیب دید. اما همچنان در قلب ها زنده است. به امید برپایی یک نظام ملی و ایرانی در ایران. پاینده ایران
جناب سلطنت طلب، به جای این برچسب زدن ها - مانند حاکمان امروزی - اندیشه ای به حال این روحیۀ بی پژوهشی خودتان بکنید. در علم منطق گفته می شود «اثبات الشیء لاینفی ما عداه»، مخالفت با ستم های شاۀ شما (به گفتۀ خودش: https://www.youtube.com/watch?v=T5al9kHvmOU) به معنی هواداری از ستم های حاکمان امروزی نیست!
ایشان چه می گوید: «بفرمایید ببینم علم کی و کجا چنین حرفی زده است؟». این گفته از دو کنونه بیرون نیست: یک: پیام جناب گندالف خاکستری را نخوانده. دو: خوانده، اما نمی خواهد بپذیرد.
عکسِ گفتۀ نخست: (https://s19.picofile.com/file/8438846642/خاطرات_علم،_جلد_هفتم،_ص_۱۵۴_.jpg)
عکسِ گفتۀ دوم: (https://s18.picofile.com/file/8438847234/خاطرات_علم،_جلد_پنجم،_ص_۴4۹_۲۳_بهمن_۱۳۵۴.jpg)
تنها شمارۀ ۴۳۹ باید ۴۴۹ نوشته می شد، اما با نشانی «پنج شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۵۴» به آسانی این گفته در نبیگ یادداشت های عَلَم یافت می شود. به جای این برچسب زدن ها، شاه خودتان را لعنت کنید که به جای کُشتن مردم بی گناه و ناخرسند از حکومتِ وی، سر مارها را نبُرید و اسباب به روی کار آمدن اینان را فراهم آورد.
1 ـ « نه سلطنت نه جمهوری در هیچ کشوری شبیه هم نبوده و نیست هر کشوری تاریخ و سنت های خودش را دارد .... البته در نظام مشروطه اشتراکاتی داشتند هرچند سنت های متفاوتی دارند » .
سلطنتی یا جمهوری بودن هر نظامی متضمن داشتن صفات معین است . اشکال سلطنت و اقسام جمهوری نیز متضمن داشتن صفاتی معین افزون بر ویژگی های اصلی . هر یک از این اشکال و اقسام هم بنا بر محیط سیاسی و بافت اجتماعی و ... ، جزئی از یک بافت اجتماعی ـ تاریخی متمایز و منحصر به فرد هستند . به علت این گونه گونی و تفاوت محیط ویژه هر یک ، به آسانی نمی توان گفت که سهم نظام سیاسی در رخدادها و سیر تحولات جامعه معین چقدر است ، چه در زمینه رشد و رونق اقتصادی و افزایش نفوس ، و چه در زمینه وقوع بحران اقتصادی و تخریب محیط زیست و ...
در برابر این انگاره ، آن چه به وفور یافت می شود ، نسبت دادن غالب کامیابی ها و شکست ها به نظام سیاسی ، و ساده انگارانه تر از این ، نسبت دادن همه امور به هویت حاکمان است . نقد این باورها که نه به فهم وضع موجود کمک می کنند و نه برای ریشه یابی مشکلات و چاره اندیشی جهت رفع آن ها به کار می آیند ؛ جای خود قابل طرح است اما به گمانم بهتر است بحث را از بیان تصور خود شروع کنیم : سلطنت و جمهوری یعنی چه ؟ اقسام هر یک و مصادیق هر یک کدامند ؟
دلیل این امر تنوع تصور و تعاریف است . سلطنت که برگرفته از عربی است ، در متون فارسی به معنی داشتن « شوکت و لشکر » بوده است و در متن « متمم نظام نامه انتخابات » ( موسوم به قانون اساسی مشروطه ) به معنای نظامی سیاسی که رأس آن دودمانی ، مذکر ، مادام العمر و موروثی است .
حال اگر این الگو را با حذف مرد بودن و مدت تصدی مقام ، تعمیم دهیم ؛ تعدادی مصداق موجود و معدوم خواهد داشت که بررسی آن ها می تواند مبنای سنجش پیامد ضروری نظام باشد .
در واقع از آن جا که رأس هرم سیاسی « خاندانی » است ، پیوندهای سببی و نسبی در کانون توجه قرار می گیرد ( از جمله حلال زادگی و ارشدیت فرزند ) ؛ رقابت و ستیز از یک سو و توزیع امتیاز و ثروت و مقام از دیگر سو در قالب کشاکش خانواده ها و اقربای دودمان بروز می کند و .... تجلی پیامدهای ناگزیر این نوع سازمان دهی عرصه عمومی در جوامع مختلف و در بخش اعظم تاریخ بشر ، پسرکشی و پدرکشی و برادر کشی از یک سو ، و سپردن جاه و مقام به خویشان و طرد نامحرمان ، و نهادینه شدن تمکین و تقرب بوده است .
از آن جا تعدد زوجات و جنسیت رأس هرم از دایره تعریف سلطنت بیرون گذاشته ایم ، پیامدهای ناگزیر آن ها را نمی توانیم در فهرست نتایج این نوع سازمان سیاسی بگذاریم هر چند در بخش عمده ای تاریخ ، سلاطین مرد بوده و فرزندان پرشمار از زنان متعدد داشته اند .
با این وصف از نظام سلطنتی می شود به زمینه های پیدایش و دوام آن و به کارکرد اجتماعی ـ تاریخی آن و به علل افت و خیز و نابودی و خنثا و بی اثر شدن اش در گستره جهانی پرداخت .
2 ـ « جنبش مشروطه ... متعلق به ملت ایران بود ... و مشروطه خواهان تصمیم ندارد مذهب را استالین وار در ایران سرکوب کنند » .
جنبش مشروطه به تنظیم قوانینی منجر شد که طبق اصل اول « قانون اساسی » آن دین رسمی کشور شیعه دوازه امامی است و شخص پادشاه باید معتقد و مروج آن باشد ؛ و طبق اصل دوم ، پنج تن از علما به انتخاب خودشان اختیار دارند مصوبات مجلسین قانون گذاری را وتو کنند .
کسانی که هنوز خود را وفادار به آن جنبش می دانند ، قاعدتاً باید این اصول را قبول داشته باشند ؛ اگر ندارند باید بگویند به چه اعتقاد دارند و در واقع چه چیزی را تبلیغ می کنند و به اصطلاع « متاعی که در بازار سیاست عرضه می کنند » ، چیست . در این صورت می شود بررسی کرد که آیا به میراث جنبش مشروطه وفادار هستند یا نه .
3 ـ « ما دنبال بومی کردن دموکراسی در ایران هستیم و نسخه و تاریخ خویش را داریم » ؛ ما هم در صدد تحقق و استقرار نظام دمکراتیک در ایران هستیم اما شرط آن را نفی بخشی از میراث فرهنگی و نهادی ایران می دانیم ، مشخصاً حکومت دودمانی . در واقع همان گونه که به میراث دیرینه سال ایران در زمینه حمل و نقل ( حمل بار با چهارپایان ) ، خانه سازی ( با چوب و گِل ) ، کشاورزی ( شخم با گاوآهن ) و ... پایبند نیستیم ؛ بازتولید و استمرار نظام سیاسی مبتنی بر خویشاوندی و مبرا از مسئولیت را مضر و پر زیان می دانیم . انتخاب سران نهادهای سیاسی به طور متناوب در واقع شرط ضروری و ضامن دمکراسی است .
کاشتن و تثبیت حتی یک فرد در رأس هرم سیاسی ، حتی بدون هیچ « اختیار » ، با رفت و آمد مکرر بخش انتخابی ، به بسط نفوذ و قدرت او و به ایجاد یک شبکه صاحبان امتیاز ـ از بالا تا پایین ساختار سیاسی ـ منجر می شود و قانون را مطابق منافع خود یا تغییر می دهد یا متروک می گذارد و تعطیل می کند .
4 ـ ... « قشر قابل توجه ای از ایرانیان دوست دارند صرفا پادشاه سمبولیک باشد .... »
پادشاه سمبولیک یعنی چه ؟ چه کارکردی دارد ؟ چه نیازی بدان داریم ؟ انتخاب دوره ای یک دانشمند یا هنرمند یا شاعر و نویسنده سرآمد ... نمی تواند این « خلاء فرضی » را پر کند ؟!
5 ـ « ... بد نیست نگاهی به جمهوری های منطقه مانند افغانستان بعد از پادشاهی و ترکمنستان و ارمنتسان و آذربایجان و ترکیه و عراق و سوریه و پاکستان کنیم ... »
جمهوری به اسم نیست ، به رسم است . وقتی فردی 30 سال در رأس هرم سیاسی تثبیت می شود و پست ها و منابع بین خویشان او توزیع شده ... ؛ با استمرار سنت پادشاهی به اسم « جمهوری » مواجهیم . این نشان می دهد که نظام سیاسی برآیند جنبه های دیگر زیست اجتماعی است ، چنان که خود آن زمینه ها را تقویت می کند تا دوام آورد .
اقتصاد ایران هیچگاه در جمهوری اسلامی اقتصاد آزادی نبوده است در دوره رفسنجانی نیز هرچه بود همان اقتصاد دولتی بود که عامیانه به آن خصولتی و رانتی می گویند.
نازیسم و مارکسیسم و کمونیزم همگی برادر هم هستند دارای سیستم دیکتاتوری و تک حزبی و دخالت مستقیم دولت در اقتصاد و ایجاد ارزش های تحمیلی و مصنوعی به جامعه و نابود کردن اقتصاد آزاد همگی با هم برادر هستند و دعوای نازیسم و کمونیسم را می شود مانند دعوای سنی و شیعه دید و طنز مضحک آنجاست که ارتجاع سرخ و سیاه نیز با هم اشتراکات فراوانی دارند ایران بالغ بر چهارمیلیون کارمند دولت دارد درحالی که ژاپن با جمعیت 127 میلیونی حدود 300 هزار کارمند دولت دارد
در هر دو ایدولوژی ارتجاع سرخ و سیاه: هر دو غرب ستیز هستند، هر دو مخالف اقتصاد آزاد هستند، هر دو مخالف آزادی احزاب هستند، هر دو مخالف حقوق فردی هستند، هر دو در سرکوب دگراندیشان و حذف فیزیکی مخالفین ید طولانی دارند و هر دو ذوب در ایدولوژی هستند
کشورهایی سلطنتی مانند سوئد برخلاق تبلیغات بیشتر به اقتصاد آزاد تمایل دارند و طبیعتا می توانند رفاه زیادی را برای کارگران خویش فراهم آوردند که شبیه آن در پیش از شورش پنجاه و هفت بسیاری از کارخانه های ایرانی برای کارگران خود رفاه فراهم می آوردند بهتر است بجای مصادره به مطلوب دستاورد های کشور های آزاد تحت عنوان سوسیالیسم واقعیت های اقتصادی را درک کنیم.
حزب توده را با عملکرد و موضع گیری های وی می سنجیم نه موضوعات موردی که شما عنوان می کنید ، ترور آمریکایی ها در ایران، خواست انحلال ارتش، دست داشتن در اعدام های گسترده ایرانیان در اوایل انقلاب ، حمایت از ارتش شوروی، حمایت از هر حرکت تروریستی در ایران قبل از انقلاب، خط گرفتن مستقیم از شوروی و همکاری کامل با خمینی همگی از اعمال اصلی گروه های چپ است که با چند مثال موردی شست و شو نمی شود و عقاید ناسیونالیستی مقصر نمی شود.
ایران دوره مشروطه نقص هایی داشت اگر چپ ها با حزب رستاخیز مشکل داشتید چرا بعد از انقلاب کل نظام مشروطه را نابود کردند و هرکس را که می خواست مشروطه خواه باشد را تحت عنوان ضد انقلاب و طاغوتی تحویل خلخالی دادند؟ مگر در آمریکا مخالفین ترامپ کل سیستم جمهوری را بعد از ترامپ نابود کردند؟ بگذریم که در دیکتاتوری دوره قبل اغراق زیاد می شود امثال چپ ها در همه دستگاه های دولتی و روزنامه نگاری و حتی رادیو و تلوزیون بسیار فعال بودن و از عدم آزادی می نوشتند و گاهی برای تروریست ها مرثیه می نوشتند بعد از گند زدن خودشان بیشتر از شش ماه نتوانستند تحمل کنند و راهی کشورهای کاپیتالیستی و سلطنتی شدن و سمت شوروی نرفتند.
به لطف سرمایه داری جمعیت بشریت از چند میلیون نفر امروزه بالغ بر هفت میلیارد نفر است ، البته طبیعتی است در کشورهای صنعتی با جمعیت بالا بین چند ده میلیون نفر که روزها با وسایل نقلیه عبور و مرور می کنند تعدادی کشته شوند و تلاش می شود این آمار روز به روز کمتر شود متاسفانه در کشور ما که اقتصاد دولتی و رانتی دارد آمار این فجایع بیشتر است.
من قصد ندارم همه را یکی بدانم اما اینکه عده ای از در دربازه رد نمی شوند اما تلاش می کنند از نوک سوزن رد شوند برایم جالب است.
دوم اینکه اگر منظور از ارزشهای ملی همین رگ غیرت آریایی است، تعجب میکنم چهطور هشتسال سوءاستفاده حکومت فعلی از احساسات ملی برای گوشتِ دم توپ کردن جوانان را نمیبینید؟ بله موردی حرف نمیزنم. به سیر تاریخی ناسیونالیسم ایرانی نگاه کنید (که حاصلش یکدوره شد «حزب کبود» و بعد «حزب سومکا» که شعبۀ دوم حزب نازی بود و احیاناً برای شما عجیب باشد که چند دورهای در زمان پهلوی قدرت هم داشت و تا همین نمونههای متاخر مثل تشییع جنازۀ فلانی که خیلیها را یکشبه به افسانۀ سردار میهنپرست معتقد کرد.) تقلیلدادن طیف چپ به یک طیف از حزب توده هم از شیرینکاریهای شما است؛ پیشنهاد میکنم نگاهی بیندازید به تحریم رفراندوم فروردین58 که سازمانهای پیکار، سازمانهای چریکهای فدایی خلق، جمعیت اتحاد برای آزادی، سازمان وحدت کمونیستی، اتحادیه زنان انقلابی مبارز، سازمان دانشجویان پیشگام، حزب دموکرات کردستان، سازمان انقلابی کردستان و کانون مستقل معلمان که مشی مارکسیستی داشتند رفراندم را تحریم کردند. حقیقت دیگری هم هست که وقتی دایرۀ اندیشه کوچک و خودمانی شود دایره واژگان هم به تبع آن کوچک و تکراری میشود: شورش57، ارتجاع سرخ، ارتجاع سیاه و... شما هنوز در پذیرش اتفاقی که 40سال از آن گذشته مشکل دارید، ذهن شما خاطرهپرداز مانده که بدک هم نیست؛ میشود با شکوفه نو و آبجوسازی شمس و ساحل کلاردشت خاطرهبازی کرد و دمی کوتاه خوش بود اما کشوری با حداقل 25 میلیوننفر حاشیهنشین به چیزی بیشتر از خاطرات و آلبوم عکس گنجۀ خانمجون و آقاجون محتاج است. چیزی که حتی فرزند همایونی؛ آقا رضا پهلوی یا سیروس چندم؛ هم متوجه شدند. امیدوارم شنیده باشید که نهاد پادشاهی را از نظر منطقی رد کردند و آن را استبدادزده دانستند. تیر آخر را چندوقت پیش با شرکت در وبینار «سوسیال دمکراسی» به بدنۀ سنتی سلطنتطلبی شلیک کردند و گفتند: «رای مردم به یک حکومت سوسیال دموکراسی خواهد بود... به خاطر شرایط رفاه و اینا» حالا اگر از ایشان هم عبور کردید واقعاً به اولین نمونۀ سلطنتطلبان دویستسال اخیر تبدیل میشوید که تاج و تختش را؛ البته در خیال؛ دارید اما ماتحت ملوکانهای برای جلوس نه. من هم چندان از پهلوی متنفر نیستم؛ سوءمدیریتهایی داشت، از ترس نفوذ کمونیسم و مقابله با مصدق، همکاریهایی با مرجعیت شیعۀ و امثال مظفر بقایی (ناجی آیتالله خمینی از حکم اعدام به دنبال وقایع 15 خرداد1342) داشت که آخر گریبانگیر خودش شد. از نظر اقتصادی هم اگر خواستید نگاه کنید به «بیماری هلندی» در اقتصاد ایران، وضعیت حاشیهنشینی و روستاها، و نرخ رشد تورم از سال 54 تا 57 (گرچه مطمئنم که اینها را پروپاگاندای چپ میدانید. اگر مایل به شنیدن حقیقت از خودیها هستید به فایل صوتی شورای عالی امنیت ملی در شهریور 57 با حضور شریفامامی و وزاری کابینهاش گوش کنید، شاید از آنها قبول کردید.) در مورد امتیازهایی که حکومت پهلوی به مرجعیت شیعه داد (و جالب است الان هم عضو ارشد فرشگرد؛ علیرضا کیانی خواهان بازگشت به روح شیعی-آریایی است.) برایتان نوشتم. از تخریب حظیرهالقدس تا باز گذاشتن دست انجمن حجتیه و انتخاب نخستوزیرهایی که پامنبری کاشانی بودند اما جوابی دادید که مفهوم نبود. قبول میکنم که بالاخره نفسِ افسانه در برابر تاریخ به شماره میافتد و از این مورد میگذرم. حمایت از حکومت تکحزبی و رستاخیز را هم زیرسبیلی رد میکنم که اصلاً جای بحث ندارد. خود مرحوم به اشتباهش اعتراف کرد، شما هم عجالتاً وا بده!
پ.ن: در مورد سوددهی هفتتپه اشتباه به گوشتان رساندهاند جناب، شیره هفتتپه را اسدبیگی و دار و دسته مکیدند اما هنوز اینقدر ارزشمند هست که میلیارد میلیارد خرج شانتاژ رسانهای و تیم مستندسازی کند. قبول دارم که حکم را نگه داشتند تا نزدیک انتخابات برای خودشان رای بخرند، آقای بخشی هم اعلام کرد که تازه به نقطه صفر رسیدیم. اداره این کارخانه به شورای کارگری هم سپرده شود باز شما ضجه میزنید که ای وای چپهای بیوطن اسیرمان کردند. مالیات شما هم اگر خرج حقوق کارگر میشد شهر صنعتی قزوین و صدها کارخانۀ دیگر امروز به متروکه تبدیل نمیشد و کارگرهایش خودسوزی نمیکردند (شاهد عینی). در ضمن آن شخص «به اصطلاح کارگر» هم اندرویدی است:))) ممنون.
برای شما آسان است که بدون هیچ سندی قوی برچسب انگلیسی آمریکایی بزنید و بروید و در رویای مبارزه با امپریالیسم باشید و حاضر باشید به خاطر آن همه چیز را بسوزانید.
ادامه راه مشروطه خواهان همان ادامه راه ستارخان و باقرخان است و شخص پادشاه صرفا یک شخص سموبلیک است بنابراین صحبت های شما از اساس بی ربط است ما خواهان ایرانی مستقل، آزاد و آباد هستیم.
ملت ایران حق دارد انتخاب کند بازگشت به آرمان های مشروطه خواهان یا یک جمهوری بی ثبات دیگر که مشخص نیست چه از آب در خواهد آمد، جمهوری ای مروج های اصلی آن همان همدستان خمینی در شورش پنجاه و هفت بودند.
در تغییر سلطنت ایران جز مدرس و مصدق و چند تن دیگر مخالفی نبود.
ضمنا در بحث سابق ما بسیاری از پرسش هایی که از شما کردم بی جواب ماند هرچند پاسخی برای دادن وجود نداشت سرنوشت اقتصادی ونزوئلا ، شوروی ، گروهک فارک و ... در جلو چشمان بشر آشکار است ، عافیت نشینان چپ در قلب جوامع سلطنتی و کاپیتالیسی غربی با ظاهر حق به جانب و طلبکار هرچه می خواهد بگویند و بنویسند واقعیات تغییر نمی کند.
ایرانیان به منابع موجود دسترسی دارند و می توانند رابطه بین پهلوی اول و علما را قضاوت کنند
پ.ن: بیربط به بحث، اسمی از حزب توده و ضدیت با ماهیت ایران آوردید مجبور شدم خدمتتان عرض کنم که اتفاقاً تب ناسیونالیسم در آن دوره تندتر از تب چپگرایی بود. مقالات احسان طبری درمورد پاسداشت رسوم ایرانی، پارهای از اشعار کسرایی مصداق بارز ملیگرایی است. برجستهترین شاهنامهپژوه معاصر هم بیشک شاهرخ مسکوب به قول شما «تودهای» بود.
به تاریخ بپردازید نه شبکۀ فخیمۀ «منوتو»
ممنون.