رسته‌ها
قرآن کریم
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 584 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 584 رای
قرآن کتاب مقدس مسلمانان است و با القابی چون «کریم» و «مجید» خوانده می‌شود. برای مسلمانان، این کتاب بازآفرینی زمینیِ مفاهیم اصلی آسمانیست که ابدی و ازلی‌اند. قرآن خود را با عنوان «لوح حفاظت‌شده» خوانده است.
از میان ترجمه های متعدد، روان ترین و واضح ترین ترجمه را مرحوم طاهره صفارزاده انجام داده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
417
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1387/02/24
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی قرآن کریم

تعداد دیدگاه‌ها:
759
[quote='artificial_harm']
دوست عزیز اول شما مطلبی که لینک می کنیدو خوب بخونید بعد مدعی شوید .
این جمله را در پاراگراف یکی مونده به آخر در انتهای پاراگراف می تونید ببینید .
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%8...%8C%D8%AA%D8%A7
در ضمن شما بهتر است کمی در مورد آداب یک ارتباط دیالکتیک مطالعه کنید ، نه کسی به شما توهین و تهدید می کند و اجازه توهین و تهدید به کسی را دارید .[/quote]
الان دیگه شکی ندارم که شما یکی در میون خطوط رو میخونید وگرنه اینهمه سوالات تکراری و ادعاهای بی ربط نمیکردید( قصد بی احترامی ندارم چاره ای جز گفتن این حرف برام نمونده)
شما فقط همون یه جمله رو تو اون متن دیدید؟؟؟؟!!! پس بقیه متن چی؟ اصلا متوجه شدید این جمله خود دکتر پنفیلد نیست بلکه گزارش شخص دیگری از آزمایش ایشونه؟ حتی اگه این جمله از خود دکتر بود با توجه به جملات قبل و بعد میشه مفهوم شک و تردید رو ازش برداشت کرد؟
بزارید من جملات بعدی رو هم بیارم:
Could the mysterious agent be the soul? Dr Penfield had started his brain research with the explicit intention of disproving the existence of the soul, but after conducting experiments like the above one for forty years, he came to an unambiguous conclusion: “The brain is a computer, but it is programmed by something outside of itself.”
دکتر پنفیلد تحقیق خود را بر مغز با این قصد شروع کرد که مدرکی بر عدم وجود روح ارائه دهد اما بعد از چهل سال با انجام آزمایشاتی مانند آزمایش مذکور به نتیجه روشنی رسید :
جمله خود دکتر: « مغز یک کامپیوتر است که توسط چیزی ورای آن کنترل و برنامه ریزی می شود»
در پست قبلیم عقیده دکتر پنفیلد رو ذکر کردم که اگر خونده باشید متوجه میشید ایشون هیچ شکی در این زمینه نداشته اند.
اشاره به کتاب هندی بهاگاوادگیتا به مناسبت تعالیم معنوی اون صورت گرفته و به عنوان سند و مرجع وجود روح معرفی نشده خود آزمایش سندی است برای وجود روح.
یکی از مواردی که همیشه منطق به من گوشزد می کرد این بود که چرا ساز و کار خداوند باید بدین شکل باشد، عده ایی همدیگر را بکشند، باز هم بکشند و باز هم. در نهایت عده ای دیگر بیایند و همه را بکشند، سنگدلی انسان تا چه حد باید ادامه یابد تا خداوند دل چرکین شود؟ اصلا آخرش که چه؟! بعد از تمام شدن همه ای اینها چه چیز بر خداوند ثابت خواهد شد؟ بدنبال چه بوده...
شما می توانید صبح تا شب آیه و حدیث بیاورید ولی اگر کوچکترین نظری از دید منطق داشته باشیم کار دنیا خیلی لَنگ می زند و ساز و کار حاکم بر ما بسیار غیر معقول است.
و اما در مورد روح و ماهیت آن قرآن می فرماید : ( ویسألونک عن الروح قل الروح من أمر ربی و ما أوتیتم من العلم الا قلیلا ) یعنی؛ و از تو پرسش می کنند که روح چیست؟ بگو روح از امور و اسرار الهی است و دانش اندکی به شما داده شده است .
و درجای دیگر در مورد انسان و آفرینش انسان ها قرآن می فرماید : پس از آفرینش انسان از خاک در او از روح خودم دمیدم : ( و نفخت فیه من روحی ) . و سپس از فرشتگان می خواهد که به انسان سجده کنند . و همه سجده می کنند جز ابلیس . و ایلیس در جواب خداوند برای سجده نکردن به انسان می گوید من از او برترم انسان را از خاک آفریدی و مرا از آتش . و ابلیس از انسان تنها خاک را می دید نه روح الهی او را که در او دمیده شده بود . و روح الهی انسان از او مغفول واقع شد .
و در قرآن می فرماید : از ذریه آدم همگی را شاهد گرفتیم و در جواب خداوند که فرمود ( الست بربکم ؟ ) آیا من پروردگار شما نیستم ؟ ( قالوا بلی ) گفتیم .
پس ارواح تمام انسانها در ازل آفریده شده است پس روح ما ازلی است . و هر کدام از ما پیش از ورود به این جهان عوالمی را طی کرده ایم و گذرانده ایم و در آن عوالم نیز اختیار داشته ایم و امتحان هایی را گذرانده ایم و عهد و پیمان و میثاق هایی را امضا کرده ایم ( طبق احادیث معصومین ع و آیات قرآن کریم ) عوالمی مانند عالم ذر ، عالم طینت ، عالم .......
و سپس وارد این جهان شده ایم و چنانچه در این جهان نیز به میثاق ها و عهد و پیمانهای گذشته خویش با خداوند پایداری کنیم و مسیر این جهان را در صراط مستقیم که در تمام نمازهایمان از خداوند درخواست می کنیم ( اهدنا الصراط المستقیم ) طی کنیم به لقا و دیدار خداوند همراه با خشنودی او و رضوان او دست پیدا می کنیم .
و اما روح پس از مرگ لباس جسم و بدن مادی این جهان را ترک و در لباسی دیگر ( جسم مثالی ) به زندگی خویش ادامه می دهد که در قرآن به عالم برزخ اشاره شده است . و زندگی پس از مرگ انسان متاثر از زندگی در این دنیاست . با باورها و ایمان و اعتقادات درست یا غلط ما . و مسئله معاد هم در قران به کرات نوع و چگونگی آن بیان شده است .
در نتیجه ما انسان ها ازلی و ابدی هستیم و در واقع مرگی واقعی ( به معنای نیستی و نابودی ) وجود ندارد .
در سوره واقعه نیز در پایان سوره به چگونگی مرگ و آغاز زندگی انسان ها (بسته به نوع نگرش و زندگی در این جهان ) پس از مرگ در عالم برزخ اشاره شده است .
پس ما همگی از انالله آمده ایم و به انا الیه راجعون می رویم
ما ز بالاییم و بالا می رویم......... ما ز دریاییم و دریا می رویم ...........ما از انجا و از اینجا نیستیم ...........ما ز بی جاییم و بیجا می رویم
با سپاس .
[quote='mofa313']نقل قول از artificial_harm:
شما این صلاحیت تایید نمی کنید ؟ ، این ادعا فایده ای ندارد اگر نمونه ای از ان ازمایش را بیان نکنید ، در ضمن وقت خود را برای کامل کردن پاسخ خود بگذارید ، تا موضوع نگرش کس دیگر ، بهتر است با منطق جواب بدهید تا با احساسات خود ، در ضمن تعریف شما از دانشمند تجربی چیست ؟ مگر دانشمندان به واسطه علمی که می اموزند به تحقیق نمی پردازند ، شما می توانید اصل عدم قطعیت هایزنبرگ را زیر سوال ببرید ؟ پس بطور قاطعا در مورد موضوعی که روشن نیست اضحار نظر قطعی نکنید .
ببینید رویکردی بین دانشمندان وجود داره که قائل به تمایز موضوع و روش علم تجربی و دین هست و این رویکرد چنین صلاحیتی رو برای علم تایید نمیکنه. شما به جای جواب دادن به سوال من دارید منو متهم میکنید
این هم نمونه ای از ازمایشات:
Is there any scientific proof for the soul’s existence?[/quote]
دوست عزیز اول شما مطلبی که لینک می کنیدو خوب بخونید بعد مدعی شوید .
این جمله را در پاراگراف یکی مونده به آخر در انتهای پاراگراف می تونید ببینید .
Could the mysterious agent be the soul?
ترجمه می کنم : میتواندعامل مرموز روح بوده باشد ؟
معنی و منظور سوال فکر می کنم لازم باشد بیان کنم . بعبارت دیگر آقای دکتر پنفیلد شک دارند به این موضوع .
اون کتاب که در پاراگراف بعدی معرفی می کند یک کتاب هندی معلوم نیست برای چه عهدی بوده است . که اصلا من قضاوتی در موردش ندارد . اما مطمئنا به خاطر قدمتش نمی تواند دارای مستندات علمی باشد . مثل اینکه شما بگوید دیو وجود دارد منبع :کتاب شاهنامه را بخوانید :
اینم لینک
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%87%DA%AF%D9%88%D8%AF_%DA%AF%DB%8C%D8%AA%D8%A7
در ضمن شما بهتر است کمی در مورد آداب یک ارتباط دیالکتیک مطالعه کنید ، نه کسی به شما توهین و تهدید می کند و اجازه توهین و تهدید به کسی را دارید .
[quote='mhdi saleh']نقل قول:کشورهایی که از لحاظ ضریب هوشی در رتبه های بالا هستند عمدتا لائیک هستند ، چرا به نظر شما باهوشترین مردمان دنیا از موهبتی به نام خدا سود نمی برند
بهتر است قضیه رو جور دیگر دنبال کنیم تا شاید مسئله بازتر شود . شما فرض کنید دو نفر باشند که یکی اعتقاد به خدا دارد و دیگری ندارد . وقتی از کسی که اعتقاد دارد می پرسی دلیل تو چیست او می گوید من بر اساس منطق موجود در دنیایی که زندگی می کنم و می بینم هر چیزی که در این دنیا وجود دارد و قابل مشاهد ه است توسط چیزی یا پدیده ای یا کسی بوجود آمده مثلا یک انسان را انسانی دیگر عامل بوجود آمدنش شده و با توجه به قانون علیت می گویم هرچیزی در این دنیا دلیلی می خواهد و وقتی جهانی با این عظمت را روبروی خود می بینم که پر از شگفتی است بخودم می گوییم این جهان که اینگونه دقیقا و منظم چیده شده و همه اجزایی آن به درستی کار خود را می کنند پس حتما خالقی پشت آن میباشد .
از شخص دوم که اعنقاد ندارد به وجود خدا می پرسیم دلیل تو بر عدم وجود خدا چیست او می گوید من دلیلی نمی بینم که این جهان خالقی دارد بلکه می توانند تمام این پدیده ها اتفاقی و با وقوع یک حادثه شکل گرفته باشد و از یک انفجار یا یک جرقه شروع شده باشد ولی کاملا تصادفی و برای آن مثالهایی می زند که از یک سیب چگونه کرم پدیدار می شود و ....
خوب در این مرحله نفر اول که اعتقاد دارد می گوید اعتقاد من به وجود خالقی در پشت این قضیه منطقی تر از نظر توست که معتقدی اینها بر اثر یک حادثه بوجود آمده
نفر دوم یا بی اعتقاد می گوید آن چیزی یا آن کسی رو که شما می گویید موجب خلقت شده چیست یا کیست ؟ و نفر اول شروع به توضیح درباره آن خدا می کند ؛ خدایی است که کسی او را نمی بیند - صدایش را نمی شنود - از ابتدا بوده است - نه زاییده شده و نه می زاید - مکان ندارد - جسم ندارد - زمان ندارد و امثال چنین صفاتی -
نفر دوم می گوید این چیزی که شما می گویی با چیزی که من می گوییم تفاوتی ندارد شما سخن از چیزی می کنی که کسی او را ندیده - در جایی نیست - قابل لمس نیست پس او با نبودنش یکی است و وجود ندارد .
در اینجا می بینیم که هر دو آنها چیزی را می گویند که خیلی بهم شبیه است یعنی کسی که اعتقاد به وجود خدا دارد خدایش غیر قابل اثبات است و نمی تواند بطور شفاف و عینی آنرا توضیح دهد و ثابت کند و در نهایت می گوید چون خدا بزرگ تر از ظرفیت ادراک ماست پس ما نمی توانیم در مورد او کامل بفهمیم
اما یه فرقی بین این دو هست نفر معتقد بر اساس اعتقاداتی که دارد از یکی از ادیان پیروی می کند تا به خدایش نزدیک شود و البته تمام این ادیان تکرار می کنم تمام این ادیان که توسط اشخاصی به نام پیامبران معرفی شده بعد از گذشت زمان و دور شدن ( ادامه رو در بعدی بخوان )[/quote]
دیدگاه بسیار عالی بود . از خواندن ان لذت بردم .
[quote='علی شروان']متافیزیک یک قدم از عقل انسان جلوتره...
یکی از اشناهای من که مرد سن و سال دار و صادقئ و دردرستی و شجاعت معروف هستش حدود بیست سال پیش دم غروب میره کوه برای اوردن هیزم.اتفاقی چشمش به یه درخت میافته که هیزمهای خوبی داره و تصمیم میگیره درختو قطعه قطعه کنه.
درحین تبر زدن به درخت متوجه صداهایی میشه با خودش فک میکنه شاید خیالاتی شده و به تبر زدن ادامه میده که ناگهان صداها گویا شده و متوجه میشه که صدا از بالای درخته و بصورت درهم و برهم و قطع و وصل میگن خونه مارو خراب نکن...مرد باز ادامه میده و میذاره به حساب فکر و خیال بعد از افتادن درخت دو موجود عجیبو میبینه که یک چشم روی پیشانی دارن و بدن شبیه به حیوانات و پرمو با گیسهای دراز با یک موجود کوچیکتر که به احتمال زیاد بچشون بوده ...از ترس با تفنگش چند تیر میندازه ولی به گفته خودش تیر از بدنشون عبور میکرده و میان و تا جایی که میتونن مردو میزنن و بیهوش میشه.خانوادش که خبر دارن برای هیزم رفته شب هنگام میرن دنبالش و بیهوش پیداش میکنن و به بیمارستان میبرن.دکترا تعجب میکنن شدت ضربات به حدی بوده که تمام بدنش کبود شده سر و صورتش شکسته و چند دنده و یه پاش هم شکسته بوده.
حالا علم چطور میخاد اینو ثابت کنه؟[/quote]
کسی نیست که تخیل شما را بتواند اندازه بگیرد .
آنقدر خوشم می آید شما این بحث ها را می کنید.
می دانید آخر رشد علم در دوران یونان باستان و زمان سوفسطاییان با همین جور بحث ها ممکن شد. البته امیدورام همانند آن زمان شما چند ده سال از عمر ارزشمندتان را مجبور نباشید صرف کنید.
خیلی خوشحال می شوم بدانم ؛
آیا خودتان هم می دانید در انتهای این بحث به کجا خواهید رسید؟
آیا آنهایی که خدا را قبول ندارند در این سایت و در نهایت این گفت و گو قرار است خدا را بپذیرند؟
یا آنهایی که خدا را قبول دارند از خدا روی برگردانند؟
باز هم همه شما را دعوت می کنم به انسان بودن ، انسانی رفتار کردن و به قوانین انسانی احترام گذاشتند.
این قوانین بر پایه انسانیت است که به شما این امکان را می دهد که بدون آزار و اذیت انسانهای دیگر تا زمانی که قوانین را رعایت می کنید به هر چیزی که دوست دارید اعتقاد داشته باشید.با خدا باشید مثل مسلمانان و البته مبجور نباشید مثل مسلمانان دم به دقیقه به دلیل مذهبتان که شیعه هستید یا سنی ، وهابی هستید یا اثنی عشری یا سه امامی هستید یا هفت امامی یا دوازده امامی یا هر چیز دیگری خود تکفیر شوید یا تکفیر کنید.
یا بی خدا باشید .
در نهایت در رشد جامعه بشری این دانش بوده که تاثیر داشته نه مذهب . امروز بجای 40 سال 140 سال زندگی می کنید بخاطر علم.
در تابستان سرما دارید به خاطر علم ، لباس تنتان هست به خاطر علم ، آب پاکیزه می خورید به خاطر علم ، در جای راحت می خوابید به خاطر علم ، مسکن مطمئن دارید به خاطر علم ، بر تمام موجودات ساکن بر روی زمین برتری دارید تنها و تنها و تنها به خاطر علم و نه مذهب .
یک کم عاقل باشیم و عاقلانه فکر کنید.
طوطی وار گفت و گو کردن و افتخار کردن به آوردن چند آیه در گفت و گو ها ما را به جایی نمی رساند. اعتقاد به خدا خوب است اما نه به قیمت دسته بندی شدن انسانها و نه به قیمت از بین رفتن آزادی یک انسان . به قول امام حسین یا دین داشته باشید یا اگر ندارید حداقل آزاده باشید یعنی آدم باشید ، انسان باشید .
یعنی دین هم قرار است آدم و چیزی بالاتر از آدم درست کند یا به قول شهید مطهری نتیجه دین یک انسان چند وجهی و کامل است نه عاملی برای صلب آزادی دیگران و بیان این حرف که همه شما اشتباه می کنید و فقط من درست می گویم یا به قول آن دوست که در چند پست قبل در مواجهه با قول های خلاف عقیده خود گفت باید کاری کنیم این اندیشه ها محو شود.
اگر این اندیشه ها محو می شد امروز تو و عزیزان تو شاید سی سال هم زندگی نمی کردند ، شاید تمام دنیا را جنگ و بلوا و وحشی گری فرا گرفته بود . تمام این رشد ها در سایه آزادی اندیشه در حوزه های مختلف علمی ، اجتماعی و فرهنگی به وجود آمدند و هر عملی بر خلاف آن سدی است در برابر رشد و تعالی انسان ها.
از هسته اولیه دستخوش تغییرات زیادی شده و از هدف اولیه آن بکلی دور شده اند و عد ه ای با سوار شدن بر این ادیان راه ظلم و ستم خونریزی و فساد را برای خود هموار کرده اند .
حال سوال اینکه دین چیست ؟ و چه هدفی دارد ؟ برای پاسخ به این سوال باید گفت دین یک روش است و ادیان روشهای گوناگونی هستند که با توجه به شرایط زمانی و مکانی تغییر کرده و به دنبال یک هدف هستند و آن چیزی نیست جز توحید - معاد - نبوت
توحید یعنی همان بی خدایی ؛ یعنی قبول نداشتن خدایان ساخته شده روی زمین ؛ یعنی نفی هرچیز یا کسی که خود را می خواهد غالب کند به انسانها - یعنی آزادی از اسارت - بندگی - که این بندگی هم شامل بنده شدن به نفس یا به چیزی غیر نفس می باشد .
بگو لا اله الا الله تا رستگار شوی یعنی نفی کن هر خدایی که برای تو ساخته اند نفی کن تا رها شوی . به جز خدای یکتا یعنی خدایی که هیچ اثری - رنگی - شکلی - ویژگی ؛ که گروهی یا قومی یا فردی بتواند او را از خود بداند و با او بتواند بر دیگر افراد غلبه کند( مشرکین و کفار چه می گفتند آنها خدا رو قبول داشتند ولی خدایی که از راه بتهای آنها بگذرد .)
معاد : یعنی امید ؛ یعنی جاودانگی ؛ یعنی پوج نبودن - ‘ یعنی زندگی ؛ یعنی ادامه داشتن ؛
نبوت : ابزاری برای تبیین دوتای قبلی
حال می بینی که دین می تواند روشی باشد برای بهتر زندگی کردن در پرتو امید و جاودانگی و شما می بینید پیامبر اسلام دینی( روش )که آورد در زمان خودش بهترین روش برای زندگی اعراب و بادیه نشینان بود . در زیر چتر توحید تمام بتها - اختلاف طبقات - نژادپرستی را در هم شکست و با ایمان به معاد نور امید و زندگی را به اعراب بخشید تا بتوانند در زمان مشکلات استوار و در زمان آسایش خوددار باشند .
حال اگر شما می گویید فلان کشور در سایه بی خدایی به پیشرفت رسیده اند من می گوییم اشکالی ندارد آنها خود را از یوق ادیان زمینی رهانید ه اند با انتخاب دین یا روشی اینگونه که بر پای خود ایستادند و با خود عهد کردند و قراردادهای انسانی بستند تا به زندگی بهتر رسیدند ولی آنها برای داشتن زندگی همراه با امید - شادی و پر از طراوت به معاد نیاز دارند آنها توحید را ( همان دوری جستن از خدایان زمینی ) یافته اند بدون داشتن معاد که این حتما در آیندشان موثر است . البته این باور غلط ماست که فکر می کنیم آنها اصلا به خدا اعتقاد ندارند بکله آنها هرگز نمی توانند بدون اعتقاد به خدا باشند حتی لحظه ای چه در ظاهر چه در باطن .
کشورهایی که از لحاظ ضریب هوشی در رتبه های بالا هستند عمدتا لائیک هستند ، چرا به نظر شما باهوشترین مردمان دنیا از موهبتی به نام خدا سود نمی برند

بهتر است قضیه رو جور دیگر دنبال کنیم تا شاید مسئله بازتر شود . شما فرض کنید دو نفر باشند که یکی اعتقاد به خدا دارد و دیگری ندارد . وقتی از کسی که اعتقاد دارد می پرسی دلیل تو چیست او می گوید من بر اساس منطق موجود در دنیایی که زندگی می کنم و می بینم هر چیزی که در این دنیا وجود دارد و قابل مشاهد ه است توسط چیزی یا پدیده ای یا کسی بوجود آمده مثلا یک انسان را انسانی دیگر عامل بوجود آمدنش شده و با توجه به قانون علیت می گویم هرچیزی در این دنیا دلیلی می خواهد و وقتی جهانی با این عظمت را روبروی خود می بینم که پر از شگفتی است بخودم می گوییم این جهان که اینگونه دقیقا و منظم چیده شده و همه اجزایی آن به درستی کار خود را می کنند پس حتما خالقی پشت آن میباشد .
از شخص دوم که اعنقاد ندارد به وجود خدا می پرسیم دلیل تو بر عدم وجود خدا چیست او می گوید من دلیلی نمی بینم که این جهان خالقی دارد بلکه می توانند تمام این پدیده ها اتفاقی و با وقوع یک حادثه شکل گرفته باشد و از یک انفجار یا یک جرقه شروع شده باشد ولی کاملا تصادفی و برای آن مثالهایی می زند که از یک سیب چگونه کرم پدیدار می شود و ....
خوب در این مرحله نفر اول که اعتقاد دارد می گوید اعتقاد من به وجود خالقی در پشت این قضیه منطقی تر از نظر توست که معتقدی اینها بر اثر یک حادثه بوجود آمده
نفر دوم یا بی اعتقاد می گوید آن چیزی یا آن کسی رو که شما می گویید موجب خلقت شده چیست یا کیست ؟ و نفر اول شروع به توضیح درباره آن خدا می کند ؛ خدایی است که کسی او را نمی بیند - صدایش را نمی شنود - از ابتدا بوده است - نه زاییده شده و نه می زاید - مکان ندارد - جسم ندارد - زمان ندارد و امثال چنین صفاتی -
نفر دوم می گوید این چیزی که شما می گویی با چیزی که من می گوییم تفاوتی ندارد شما سخن از چیزی می کنی که کسی او را ندیده - در جایی نیست - قابل لمس نیست پس او با نبودنش یکی است و وجود ندارد .
در اینجا می بینیم که هر دو آنها چیزی را می گویند که خیلی بهم شبیه است یعنی کسی که اعتقاد به وجود خدا دارد خدایش غیر قابل اثبات است و نمی تواند بطور شفاف و عینی آنرا توضیح دهد و ثابت کند و در نهایت می گوید چون خدا بزرگ تر از ظرفیت ادراک ماست پس ما نمی توانیم در مورد او کامل بفهمیم
اما یه فرقی بین این دو هست نفر معتقد بر اساس اعتقاداتی که دارد از یکی از ادیان پیروی می کند تا به خدایش نزدیک شود و البته تمام این ادیان تکرار می کنم تمام این ادیان که توسط اشخاصی به نام پیامبران معرفی شده بعد از گذشت زمان و دور شدن ( ادامه رو در بعدي بخوان )
sootehdel عزیز
این سخن جنابعالی که می فرمائید: ( مثلاً خداوند حی لایموت است پس جانشین او هم باید حی لایموت باشد.) جای ابهام دارد زیرا قرآن کریم می فرماید
( کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام ) یعنی کل هستی رو به زوال و فنا و نابودی است، و فقط پروردگار عالم که صاحب جلال و اکرام و
مکرمت است باقی می ماند، با این وصف به هرکه حی لا یموت نسبت دهیم، البته چون ذهنی و از برای اظهار علائق است عین شرک نیست ولی قریب
به شرک است، ( لا اله الا هو الحی القیوم )، جز پروردگار بی همتا کسی در بقا و ازلیت نبوده و نخواهد بود، نسبت دادن جاودانگی حیات مادی بهر یک از
اولیاء الله اشتباه محض است، آگاهی به غیب نیز همچنان است، آگاهی به غیب نیز در همان حد کمی است که خدا اجازه داده است، ( ... و ما أوتیتم
من العلم الا قلیلا )، یکی از دوستان در یکی از کامنت های خود فرموده بودند؛ حضرت خضر ع علم غیب دارد و این هم اشتباه بزرگی است، برای چه می
گوئیم ؛ (یا عالم الغیب و الشهاده )؟ و یا :( هو الله فی السموٰت و الارض یعلم سرکم و جهرکم و یعلم ما تکسبون )؟ و یا ( لا یعلم الغیب الا هو )؟ یک مسئله
بسیار مهم را باز گشائی می کنم و آن اینکه پیامبران و اولیاء الله فقط از روی شایستگی و صلاحیت انسانی و نجابت و معرفت، برگزیدگان خدا هستند و اینکه
می گویند از ازل برگزیدگان خدا بوده اند حرفهای مهمل و بی اساس و ناپسند و غیر عقلانی است، بنده اگر یقین داشته باشم پیامبران و اولیاء خدا تافته های
جدا بافته و سرشت و ذاتشان متمایز و جدای از دیگر بندگان خدا باشد، هرگز از آنان تبعیت نخواهم کرد، کسی که کنترل از راه دور داشته باشد، و در نهان
تحت امر و فرمان مسقیم خدا باشد، بنده خاص خداوند است و عبادت و فرمانبرداریش به درد خودش می خورد و دخالت در امور بندگانی که چون او نیستند
بیجا است و حق زعامت ندارد، باید هدایت فرشتگانی را که از قماش خود او هستند بر عهده بگیرد، باید از کسی اطاعت کنیم و شیعه اش باشیم همچون ما
نفس اماره داشته باشد در حد ما از اعضاء جوارح و جوانح برخوردار بوده باشد و سخت کوشی و سعی در انجام معروفات و خود داری از مناهی و منکرات و
تربیت یافتگی و ریاضت و خود ساختگی اش اورا متمایز ساخته باشد و اورا به امامت رسانده باشد و نه چیز دیگر، و اگر چنین نباشد روز قیامت در جایگاه
میزان عدالت سخت اعتراض خواهم کرد و خواهم گفت چنانچه مرا هم چون پیامبران و اولیاء خود آفریده بودی یک لحظه معصیت ترا مرتکب نمی شدم، با
تبعیض تکلیف اطاعت منتفی است، اما چنین نیست و حضرت حق که قربانش بروم مسئله را حل کرده و گفته است: ( قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما
الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا ) یعنی ای پیامبر من بگو جز این نیست که من هم بشری مثل شما
هستم، مثل شما نیاز های شخصی دارم، مثل شما نیاز به آب و غذا و استراحت دارم ، مثل شما مریض می شوم، مثل شما درمان می شوم ، مثل شما
میمیرم و مثل شما روز قیامت باید درمقابل میزان عدالت می ایستم و برای همه مسؤلیتهای خود حتی بیشتر از شما پاسخگو می باشم، تنها تفاوت من با
شما در این است که؛ به من از طرف پروردگار یکتا وحی می شود ولی به شما نمی شود، پس هرکس که آرزوی توفیق دیدار خداوند را با سربلندی در روز
جزا دارد باید رادی و سخا و نیک کرداری و انسان دوستی و انصاف و مروت پیشه کند و در پرستش و ستایش پروردگارش کسی را شریک نسازد،
( یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی فی جنتی )
قرآن کریم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک