قرآن کریم
امتیاز دهید
قرآن کتاب مقدس مسلمانان است و با القابی چون «کریم» و «مجید» خوانده میشود. برای مسلمانان، این کتاب بازآفرینی زمینیِ مفاهیم اصلی آسمانیست که ابدی و ازلیاند. قرآن خود را با عنوان «لوح حفاظتشده» خوانده است.
از میان ترجمه های متعدد، روان ترین و واضح ترین ترجمه را مرحوم طاهره صفارزاده انجام داده است.
بیشتر
از میان ترجمه های متعدد، روان ترین و واضح ترین ترجمه را مرحوم طاهره صفارزاده انجام داده است.
آپلود شده توسط:
Reza
1387/02/24
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قرآن کریم
فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدین29 حجر
پس چون کار او را به پایان رسانیدم و از روح خود در او دمیدم باید که برایش بسجده افتید
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین
آن گاه نطفه را علقه و علقه را مضغه (چیزى شبیه به گوشت جویده) کردیم و سپس آن مضغه را استخوان کردیم پس بر آن استخوانها گوشتى پوشاندیم پس از آن خلقتى دیگرش کردیم پس آفرین بر خدا که بهترین آفرینندگان است
این قسمت از ایه «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» اشاره داره به دمیدن روح در جنین که بعد از شکل گیری اعضا و جوارح و حاکم شدن انرژی حیاتی بر سلول های جنینی است. پس روح چیزی غیر از اون انرژی است که حاکم بر سلول ها و وابسته به اونهاست.
در آیه قبل هم گفته شده خدا از روح خودش در ادم دمید ایا روح خدا هم انرژی حیاتی حاکم بر سلول ها بود و از او به انسان منتقل شد؟
و اما خواب یعنی ""استراحت بدن ""!!! احتمال میدهم ترکیب استراحت بدن را به این دلیل انتخاب کرده است که دو تیر را روانه یک نشان کند! یعنی توجیه غیرمادی خواب با واژه استراحت ! وتوجیه مادی خواب با ترکیب استراحت +بدن=استراحت بدن!
استراحت واژه گنگی است! استراحت شامل هر نوع کم فعالیتی از جانب بدن میشود یعنی گاهی دراز کشیدن هم استراحت است !ولی چرا آن حالتی که در خواب برای انسان رخ میدهد در هنگام دراز کشیدن رخ نمیدهد! در ثانی آیا آنچه که در خواب رخ میدهد برای بدن رخ میدهد؟!!! مثلا در خواب این سلول های مغزی بدن اند که این طرف وآن طرف میروند؟!!!
شاید کسی در جواب بگوید که : درخواب ""حالت تصویر سازی"" رخ میدهد وچیزی این طرف و آن طرف نمی رود!
هرکس مکانیزم تصویر سازی اشیاء مادی مثل دوربین های عکس برداری و... را بشناسد قطعا باید بداند که در این گونه وسایل این اجرام مادی اند(ذرات جوهر) که روی صفحه مادی (صفحه فیلم) نقش میبندند!
آیا در مغز انسان هم واقعا این ذراتی مانند جوهرند که روی سلول های مغزی نقش می بندند؟!!!
هرچه در روز به ""ذهن و تصورات ""انسان خطور می کند ممکن در شب نیز این کنش ها انجام شود
باتوجه به آنچه که دربالا عرض نمودم آقای دو تیر و یک نشان به من بگوید چرا خواب با قطع نظر از حواس مادی تداوم پیدا میکند؟!
شما این صلاحیت تایید نمی کنید ؟ ، این ادعا فایده ای ندارد اگر نمونه ای از ان ازمایش را بیان نکنید ، در ضمن وقت خود را برای کامل کردن پاسخ خود بگذارید ، تا موضوع نگرش کس دیگر ، بهتر است با منطق جواب بدهید تا با احساسات خود ، در ضمن تعریف شما از دانشمند تجربی چیست ؟ مگر دانشمندان به واسطه علمی که می اموزند به تحقیق نمی پردازند ، شما می توانید اصل عدم قطعیت هایزنبرگ را زیر سوال ببرید ؟ پس بطور قاطعا در مورد موضوعی که روشن نیست اضحار نظر قطعی نکنید .[/quote]
ببینید رویکردی بین دانشمندان وجود داره که قائل به تمایز موضوع و روش علم تجربی و دین هست و این رویکرد چنین صلاحیتی رو برای علم تایید نمیکنه. شما به جای جواب دادن به سوال من دارید منو متهم میکنید
این هم نمونه ای از ازمایشات:
Is there any scientific proof for the soul’s existence?
یکی از اشناهای من که مرد سن و سال دار و صادقئ و دردرستی و شجاعت معروف هستش حدود بیست سال پیش دم غروب میره کوه برای اوردن هیزم.اتفاقی چشمش به یه درخت میافته که هیزمهای خوبی داره و تصمیم میگیره درختو قطعه قطعه کنه.
درحین تبر زدن به درخت متوجه صداهایی میشه با خودش فک میکنه شاید خیالاتی شده و به تبر زدن ادامه میده که ناگهان صداها گویا شده و متوجه میشه که صدا از بالای درخته و بصورت درهم و برهم و قطع و وصل میگن خونه مارو خراب نکن...مرد باز ادامه میده و میذاره به حساب فکر و خیال بعد از افتادن درخت دو موجود عجیبو میبینه که یک چشم روی پیشانی دارن و بدن شبیه به حیوانات و پرمو با گیسهای دراز با یک موجود کوچیکتر که به احتمال زیاد بچشون بوده ...از ترس با تفنگش چند تیر میندازه ولی به گفته خودش تیر از بدنشون عبور میکرده و میان و تا جایی که میتونن مردو میزنن و بیهوش میشه.خانوادش که خبر دارن برای هیزم رفته شب هنگام میرن دنبالش و بیهوش پیداش میکنن و به بیمارستان میبرن.دکترا تعجب میکنن شدت ضربات به حدی بوده که تمام بدنش کبود شده سر و صورتش شکسته و چند دنده و یه پاش هم شکسته بوده.
حالا علم چطور میخاد اینو ثابت کنه؟:D
نفس عقل بی عقال است، و روح انرژی عمومی بدن است، روح عامل حرکت بدن است و جدای از بدن نیست و ناشناخته مانده و فقط خدا می داند که ماهیت و کیفیت آن چیست[/quote]
سپاس بزرگوار بابت پاسختان. البته نمی توانم با همه ی صحبتهای شما موافق باشم. شاید برای اینکه بنده روح را مجرد می دانم. اینکه کیفیت و ماهیت روح چیست را نمی دانم و طبق آیه ای که فرمودید از امور و اسرار الهی است اما معتقدم حقیقت انسان، روح اوست و وظیفه انسان شناخت آن و رشد و تکامل آن است. با این گفته بیشتر موافقم که روح انسانی فوق زمان و مکان است و در همین راستاست که در بدن، مکان برایش مطرح نیست. و در عین اینکه حضورِ «کامل» در بدن دارد، در مکان خاصی از بدن جای ندارد، زیرا مجرد از ماده است. جز این باشد انسان شایستگی و توانایی ندارد خلیفه و جانشین خداوند باشد. برای خلیفه ی خداوند شدن باید بتوان تمامی صفات خداوند را به عرصه ی ظهور رساند. جز این است؟
شاید هم برداشت های من از پیامهای شما اشتباه است اما چیزی که من از پیامهای شما برداشت می کنم محدود بودن انسان است. برداشت من از پاسخ شما این است که انسان یک جسم محدود و میرا دارد، یک روح که شما از آن به عنوان انرژی یاد کردید که به بدن وابسته است و مجرد از آن نیست و با مردن جسم آن هم زائل می شود و اندیشه ای که تا مدتی باقی و ماندگار است اما آن هم به مرور زمان از بین می رود. چنین موجودی نمی تواند مظهر تجلی تمامی صفات خدا باشد. مثلاً خداوند حی لایموت است پس جانشین او هم باید حی لایموت باشد. اما طبق سخنان شما چیزی از انسان باقی نماند. جسمش که مرد، روح (انرژی اش) زائل می شود و اندیشه اش هم پس از مدتی چون اختری افول می کند. اینگونه بیشتر جنبه جسمانی انسان مطرح است و همه چیز وابسته و محدود به جسم انسان است و مرگ پایان راه انسان است و انسان با مرگ نیست و نابود می شود.
در ضمن موضوع معاد هم هست که با این تفاسیر با آن هم مشکل پیدا کردم.
مسئله ی جاودانگی هم هست ...
اگر دیدگاههایم خام است شما بگذارید به پای اینکه تازه مسلمانم و قصدم از مطرح کردن نظراتم تنها این است که حقایق برایم روشن شود و اگر نظراتم اشتباه است اصلاحشان کنم.
سپاس از صبر و حوصله و پاسخگویی تان.
پاسخ شما :
1 در رابطه با جواب بند اول باید بگویم که من تعریف جدیدی خدمت شما عرض نکردم فقط تعریف درست آن را برای شما شرح دادم که متاسفانه اغلب ماها در خصوص عبادت کردن اشتباه می کنیم و مطمئن باشید اگر کسی به غیر از این مفهوم عبادت کنه عمل کم ارزشی رو انجام داده است . .....
.....
[/quote]
درباره بند اول : موافق هستم ، اما چند درصد به این شکل عبادت می کنند ؟ اگر نمی توانیم به این شکل عبادت کنیم پس چه فایده ای دارد ؟
اما باید به عرض شما برسانم که در رابطه با بند دوم ، اعتقاد شما باعث قبول عبادت در تفکراتان شده است ، اعتقادات شما کاملا محترم است اما هر چیزی که خلاف فکر و ایدئولوژی شما می گذرد صرفاً ضعیف یا در درجه پایین تر نیست و عبادت نیز نیاز های شما را جستجو می کند ، تمام سلایق و اعتقادات کاملا نسبی هستند شما چیزی که شما را خوشحال کند دیگری را ناراحت کند و برعکس آن. باز هم تاکید می کند به نظر بنده این ادعا بی پایه و اساس است که کسی اگر خدا نداشته باشد آنگاه "حتی علم و تو را از استرس - نگرانی - احساس تنهایی - احساس پوچی و... خارج کنه " برای کسانی که اعتقاد به خدا دارند نیز این مشکلات وجود دارند . نگاهی به جامعه بیاندازید به سادگی این را متوجه می شوید . بله درست است این اسلام ، اسلام واقعی نیست این مردمان آن مردمان نیستند . اگر نمی توانیم مسلمان باشیم پس چرا هستیم .
تفاوت یک لائیک با افرادی مثل ما این است که هیچ وقت ، وقتشان را برای این جور بحث ها نمی گذارند ، وقتی به چیزی اعتقاد ندارند قاعدتا کمکی از ان طلب نمی کنند و روی کمک خوشان و روی پای خودشان می ایستند تا اینکه هر اتفاقی بیافتد . این افراد مختص این زمان هستند .
کشورهایی که از لحاظ ضریب هوشی در رتبه های بالا هستند عمدتا لائیک هستند ، چرا به نظر شما باهوشترین مردمان دنیا از موهبتی به نام خدا سود نمی برند ؟
سوم : عرض کردم می تواند کاملا نسبی است .
چهارم : محبت چه ربطی به عبادت دارد . به پدر مادر همسر برادر خواهر خود محبت می کند دیگر نیازی به عبادت خدا ندارد .
پاسخ شما :
1 در رابطه با جواب بند اول باید بگویم که من تعریف جدیدی خدمت شما عرض نکردم فقط تعریف درست آن را برای شما شرح دادم که متاسفانه اغلب ماها در خصوص عبادت کردن اشتباه می کنیم و مطمئن باشید اگر کسی به غیر از این مفهوم عبادت کنه عمل کم ارزشی رو انجام داده است .
2- من هرگز در هیچ یک از نظریات و گفته هایم این عبارات را به کار نبرده ام و معتقد هم نیستم که اگه کسی اعتقاد نداشته باشد فردی شرور - پلید و بد ذات بلکه من شرح داده ام که اعتقاد داشتن می توانند چه وضعیتی رو برای ما بوجود بیاورد ولی نگفتم اگه اعتقاد نداشتی فلان و بهمان می شوی بلکه فقط حسن اعتقاد داشتن را برایتان گفتم وگرنه بی اعتقاد می توانند متفکر باشد - پیشرفت کند - متمدن باشد ولی من می گوییم نمی تواند چیزی را جایگزین خدا کند . چون فقط اعتقاد به اون می تونه آرامش بدهد نه پول نه قدرت نه شهرت نه حتی علم و تو را از استرس - نگرانی - احساس تنهایی - احساس پوچی و... خارج کنه اشکال شما اینه که فقط ظاهر اونها رو می بینید وگرنه حتما ضعفها و مشکلات بوجود آمده در جوامع متمدن و پیشرفته که آنقدر در علم پیشروی کرده اند که مایه شگفتی همه است رو می دیدید و متوجه می شدید که چرا اونها با تمام پیشرفتهاشون در مسائل انسانی نتوانسته اند پیشرفتی بکنند چرا هنوز نتوانسته اند جلوی خودکشی ها رو بگیرند چرا افسردگی در این جوامع رو به افزایش می رود شما اگه یه آماری در بین آشنایان و نزدیکان خودتون بگیری خواهی فهمید کسانی که بی اعتقاد هستند نسبت به افراد با ایمان ( حتی ایمان غلط ) بیشتر دچار مشکلات افسردگی و ... هستند
3- منظور از طرح این موضوع این بود که چیزهای مادی هیچ گاه نتوانسته و نمی تواند انسان را راضی کند بلکه چیزی فراتر از مادیات لازم است .
4- شما می گویید نیاز عبادت با نیاز ازدواج تفاوت فاحشی دارد خوب نیاز به محبت چی ؟ شما تا کنون افرادی را ندیده اید که در مقابل محبت کردن یا محبت دیدن موضع می گیرند و آنرا مسخره می کنند و خودشان را یه جورایی بی نیاز از آن می دانند
احتمال می دهم واژه ی "انرژی" را به این دلیل انتخاب کرده است که گویاانرژی همان ماده است با این تفاوت که این ماده(انرژی) قابل دیدن نیست! یعنی با انتخاب واژه انرژی برای روح با یک تیر دو نشان را زده :1) روح همان ماده است 2) اما ماده ای که دیده نمیشود !!!
اگر می گوئید : نه ! امتحان کنید !!! هرکس توانست انرژی را ببیند شک نکنید که دچار آفازیای مغزی شده است!
ممکن است کسی بگوید: انرژی (ماده منبسط) درست است که قابل دیدن نیست اما "تاثیرات" محسوس (خواص مادی) بر جای میگذارد! پس در کل انرژی محسوس است هرچند قابل دیدن نباشد!!!
برای شما مثالی میزنم : وقتی حرارت آتش دست را می سوزاند آیا واقعا این "انرژی" است که دست شما را سوزانده است یا انرژی بر روی مولکولهای گازی "اثر" گذاشته و مولکول های آن گاز در اثر شدت برخورد با سلول های پوست به آنها آسیب رسانده اند؟! لذا دانشمندان می گویند مولکول ها حامل انرژی اند ! نه اینکه خود مولکولها انرژی اند!!!گویا ماده وسیله ایست برای آشکار شدن اثر انرژی!!!
بنابراین این انرژی نیست که محسوس است بلکه انرژی به واسطه ماده اثرگدارمیشود!
چه عجب! " ماده نامرئی"!!!
من فعلا کاری به روح ندارم ! هدف من آقای یک تیرو دو نشان است!
می خواهم به من بگوید چگونه می توان "انرژی" را رویت فرمود!!!
اینکه علم رسما وجود روح رو نمیپذیره به این دلیله که پذیرش وجود روح و بالاتر از اون متافیزیک با مبانی و پیش فرض های اساسی ساینس در تضاده ...یه دانشمند تجربی موقع مطالعات و ازمایشات بنا رو بر این میذاره که روح و خالق و عوامل متافیزیکی وجود نداره و واقعیت اینه که قلمرو ساینس ماده و جسمه و اصلا ساینس صلاحیت اظهار نظر در مورد روح و متافیزیک رو نداره با این حال دانشمندان متعددی هنگام مطالعات و ازمایشات به نشانه هایی از روح برخوردند و در نتیجه به وجود روح اذعان کردن
صحبت های شما نشون میده شما یک لاادری گرا هستید چطور به دنبال دانستن حقیقت اید؟ همه چیز از نظر شما فرضیه است و محل شک !
[/quote] شما این صلاحیت تایید نمی کنید ؟ ، این ادعا فایده ای ندارد اگر نمونه ای از ان ازمایش را بیان نکنید ، در ضمن وقت خود را برای کامل کردن پاسخ خود بگذارید ، تا موضوع نگرش کس دیگر ، بهتر است با منطق جواب بدهید تا با احساسات خود ، در ضمن تعریف شما از دانشمند تجربی چیست ؟ مگر دانشمندان به واسطه علمی که می اموزند به تحقیق نمی پردازند ، شما می توانید اصل عدم قطعیت هایزنبرگ را زیر سوال ببرید ؟ پس بطور قاطعا در مورد موضوعی که روشن نیست اضحار نظر قطعی نکنید .
نفس عقل بی عقال است، و روح انرژی عمومی بدن است، روح عامل حرکت بدن است و جدای از بدن نیست و ناشناخته مانده و فقط خدا می داند
که ماهیت و کیفیت آن چیست، ( ویسألونک عن الروح قل الروح من أمر ربی و ما أوتیتم من العلم الا قلیلا ) یعنی؛ و از تو پرسش می کنند که روح
چیست؟ بگو روح از امور و اسرار الهی است و دانش اندکی به شما داده شده است، همه موجودات زنده اعم از انسان و حیوانات و گیاهان و هر
موجود دیگری که دارای انرژی حرکتی است روح دارد، اما انرژی آن کم و زیاد هم می شود یعنی روح قوی و ضعیف هم می شود و تحت شرائطی
تربیت پذیر نیز هست، یعنی می توان با تمرین گرسنگی را تحمل کند، امساک کرد، صبور و شکیبا بود، در غیر اینصورت بطور عام تا غذای کافی به
بدن نرسد و سلولها و دستگاهای بدن بطور طبیعی کار خود را انجام ندهند انرژی لازم برای حرکت نخواهیم داشت ، روح ضعیف می شود، خسته
می شویم، از کار می افتیم، اگر مسموم شویم انرژی بدن مختل می شود یعنی روح( عامل حرکت) کار خودش را درست انجام نمی دهد، از پا می
افتیم، نفس درمانده از عقل بی عقال هم وابسته به انرژی بدن است، گوش و چشم و زبان کجا در اختیار نفس است؟ گوش و چشم و زبان و همه
اعضاء جوارح و جوانح بدن در اختیار همان انرژی حرکتی و یعنی روح و یعنی عامل حرکت بدن است، و تا وقتی به وظیفه خود خوب عمل می کند
که جسم ما سالم باشد و درست گفته و می گویند که عقل سالم در بدن سالم است، فرق روح انسان با حیوان و گیاه در این است که انرژی موجود
در بدن انسان ساطعِ اندیشه است که آنرا به همه عالم هستی مخابره می کند، و با ارتعاشات مافوق رادیوئیِ اندیشه های همنوعان دیگرش در
ارتباط می سازد، همه اندیشه های انسان های زنده سیال است و همه اندیشه های انسانهای مرده ساکن و به مرور زمان میرا و اندیشه های
اندیشمندان از زندگان سیال تر و قوی تر و اندیشه های اندیشمندان مرده ساکن اما ماندگار تر است ولی سر انجام چون شهاب اخترانِ فروپاشیده،
پس از طی زمانی که خدا به آن واقف است افول می کند، الهام گرفتن چیزی جز ارتباط اندیشه با اندیشه های اقوی نیست، ترجمان اندیشه منفک
و تفکیک از یکدیگر نیست، همه یکسان و همه نافذ و همه در قلمرو فهم عام است، همه گویشها ظاهری و اکتسابی ولی در عقول و معرفت یکسان
و مشترک است و زبان درک و اندیشه وقتی مرتعش می شود و بی اختیار روان می گردد، در اختیار گیرنده های منتظر ولی نمیدانم از کجا به کجا و
در چه نقطه ای از عالم و به چه کسانی منتقل می شود، چنانچه خیری در آن به خیر خواهان و رهگشا ی آنان،می شود و اگر شر و فسادی در آن
باشد و برخاسته از نفس، به اشرار و اراذل و شیاطین منتقل و موجب تجری بیشتر آنان می شود، انسان اشرف مخلوقات است، خداوند متعال از
بین آن دسته از کسانی که انرژی برتر و روح تزلزل نا پذیر تری دارند، رهنما و بر اندیشه های دیگران مسلط گردانیده است و خلیفه بودن انسان بر
روی زمین به واسطه عقل و شعور و اندیشه است که انحصاراً در اختیار او قرار گرفته است، بنابر این با بخشی از فرمایشات جنابعالی موافق و
البته با قسمت های دیگر فرمایشات جنابعالی مخالف نیستم اما در باور بنده نیست، من و منیت، نفس و نفسانیت در هر جهت و به هرسوئی که
باشند، جزو شخصیتِ انسان و تابع عقل و متغیر است. ماٰوای روح و جایگاه سلطنت روح و منبع انرژی بخشی، مغز و قلب انسان است، هرکدام
دچار اختلال شوند و از کار بیفتند روح زایل و مبع انرژی حرکتی برای همیشه تخلیه می شود، در واقع مغز و قلب قطبهای آند و کاتد روح هستند!
نفس بی عهد است، زانرو کشتنی است، ... او دنی و قبله گاه او دنی است
نفسها را لایق است این انجمن ، ... مرده را در خور بود گور و کفن
نفس اگر چه زیرک است و خرده گیر ، ... قبله اش دنیاست او را مرده گیر
آب وحی حق بدین مرده رسید ، ... شد ز خاک مرده ای زنده پدید