رسته‌ها

رضاشاه پهلوی در ترکیه، به روایت اسناد تاریخی

رضاشاه پهلوی در ترکیه، به روایت اسناد تاریخی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 22 رای
نویسنده:
درباره:
رضا شاه
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 22 رای
آنچه در این کتاب می خوانیم:
مقدمه
دعوت از رضاشاه پهلوی
دلایل سفر رضاشاه به ترکیه
بازتاب سفر در جراید خارجی
رضاشاه در آنکارا
رضاشاه و آتاتورک در آناتولی
رضاشاه و آتاتورک در اسکی شهیر
آتاتورک و رضاشاه در استانبول
رضاشاه در مسیر استانبول به ایران
بازتاب سفر رضاشاه در رسانه های ترکیه
گزارش های مجلس کبیر ملی ترکیه
بازتاب سفر رضاشاه در رسانه های ایران
بازتاب سفر رضاشاه به ترکیه در اروپا و آمریکا
بازتاب سفر رضاشاه در روزنامه های خاورمیانه
پیوست: زندگی و پادشاهی رضاشاه پهلوی
گزیده منابع تحقیقی
تصاویر
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
152
آپلود شده توسط:
amirezati
amirezati
1399/03/07

کتاب‌های مرتبط

حکومت به شرط چاقو
حکومت به شرط چاقو
2 امتیاز
از 55 رای
آزادی دهقان
آزادی دهقان
4.3 امتیاز
از 13 رای
انقلاب سفید در سیمای میهن
انقلاب سفید در سیمای میهن
4.6 امتیاز
از 10 رای
چشم انداز پادشاه
چشم انداز پادشاه
4.1 امتیاز
از 12 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی رضاشاه پهلوی در ترکیه، به روایت اسناد تاریخی

تعداد دیدگاه‌ها:
168

2 نقل قول از A_S:همچنین کدام تناقض؟ چرا بدون دلیل همش مغالطه تکرار میکنی؟ ایشان خیلی جالب است دارد برای مقدمین پارادوکس جعل میکند با اینکه خود متقدمین پارادوکس دارند نه متاخرین، خود ابن عساکر سن ازدواج با عایشه
شش زده است بیا: "فزوجها إیَاه وعائشه یومئذ بنت ست سنین" 
خودت فهمیدی چی بلغور کردی؟ آخرش من پارادوکس جعل کردم، یا پارادوکس داشتند؟ خودت هم می بینی که روایت ها تناقض دارند، اما باز روی همان 9 سالگی برمی گردی. بدون دلیل؟! واقعاً؟! پس از بارها و بارها روشن سازی تناقض درباره این ماجرا، آقا می گوید لیلی مرد بود یا زن! دوباره با دقت پیام های پیشین را بخوان، دلیل هم آورده ام. دقیقاً چند بار این تناقض ها را توضیح داده ام. دید که متقدمین پارادوکس دارند، به متاخرینی متوسل شد که در نخست آنها را برای متاخر بودنشان نمی پذیرفت، اما به روی خودش هم نمی آورد. چه متقدم، چه متاخر، هر دو تناقض دارند! ملاک ازدواج همان است که در قرآن آمده.
در همان چاپی که ایشان قرار دادن، در برگ 191 می گوید که حضرت خدیجه 3 سال پیش از هجرت پیامبر (یعنی 10 بعثت) در مکه درگذشت. در برگ 194 می گوید که خدیجه 3 سال پیش از هجرت در 65 سالگی درگذشت. در برگ های 195 و 196 سخن از ازدواج عائشه پس از خدیجه به میان آمده است. این روایت ابن عساکر، با روایتی که پیش تر آوردم در تضاد است. سن عائشه را در اینجا بسنجید: (تاریخ مدینة دمشق، ج ۶٩ ، ص ٨، بیروت-لبنان، دارالفکر، ١۴١٩ ھ.ق) نوشته ی این نشانی را در همین جا هم آورده ام و با یک جستجو ساده در اینجا، پیدا می شود. در همین نشانی ای که آورده ام، ابن عساکر می گوید اسماء 27 پیش از هجرت زاده شد، و خواهرش، عائشه 10 سال از او کوچک تر بود (یعنی زادۀ 17 پیش از هجرت). نتیجه این است در یک هجرت که ازدواج کردند 18 ساله می شود. چگونه در پوشینه 3، 9 ساله می شود؟ روایت پوشینه 3 با روایت پوشینه 69 در تناقض است. باز بیا هوچی گری کن که من پارادوکس در دهان تاریخ نویسان می گذارم و دلیل نمی آورم!!!
و اما ابن اثیر، در همان برگ 196 که فرستادند، نوشته: تزوجها رسوالله قبل الهجرة بسنتین، و هی بکر، قاله ابوعبیده: و قیل: بثلاث سنین. و قال الزبیر: تزوجها رسول الله بعد خدیجة بثلاث سنین. و توفقیت خدیجه قبل الهجرة بثلاث سنین، و قیل: بأربع سنین. و قیل: بخمس سنین...
تا اینجا را ننوشتی! در پیام های پیشین بارها گفتیم که پس از حضرت خدیجه، عائشه زن پیامبر شد. ابن اثیر می گوید رسول الله سال دوم پیش از هجرت، با او ازدواج کرده، 2 پیش از هجرت می شود 11 بعثت، با برشمردن صغیره بودن او در متقدمین (همان 6 سال)، می شود 17 سال و 3 سال بعد که ازدواج کردن، 20 ساله می شود. روایت ابوعبیده که 3 پیش از هجرت گفته، همان 19 سال می شود. الزبیر می گوید 3 سال پس از خدیجه با او ازدواج کرده (یعنی 13 بعثت). و اینجا که می گوید « و قیل بأربع سنین. و قیل: بخمس سنین» باز سن ازدواجش در زمانی پس از بلوغ می شود. ابن اثیر در اینجا قول های گوناگونی آورده است. به این معناست که حتی برای زمان عقد هم اختلاف بوده است. از همان روایت ابن اسحاق تا واپسین شان، روی سن عائشه اختلاف هست. باز بیا بگو فلانی هم گفته، فقط حاج حافظ نگفته! وقتی در روایت ابن اسحاق و ابن هشام که از همه متقدم تر هستند در این باره تضاد وجود دارد، سند سوم و چهارم و پنجم که آبشخورشان این 2 تن بوده، ساقط می شوند.
رجالیون بر احادیثی که از هشام بن عروه در اواخر زندگانی و از راویان عراقی بازگفت شده، خدشه وارد کرده اند. از نسک های مهم این زمینه، تهذیب التهذیب است که می نویسد: مالک بن انس درباره آن عده احادیث او که از طریق راویان عراقی روایت شده اند، ملاحظه داشت (ج 11، صص 48 و 51، مطبعة دائرة المعارف النظامیه، 1324 هـ.ق). افسانه 9 سالگی نیز از همین راویان عراقی روایت شده است. پیش تر این را هم گفتم و باز نفهمیدی!!! یعنی نخستین راویانش که در اول هر حدیث آمده عراقی بودند، و امام مالک ابن انس نیز سرسری این احادیث منقول از عراقیان را نمی پذیرفت. فهمیدی چی شد؟ دوباره می گویم که بفهمی، روایان یک حدیث یا روایت مانند یک زنجیر می مانند، کافی است که یکیشان کاذب یا جاعل یا وجود نداشته یا هر مشکلی دیگری داشته باشد، اگر دیگر راویان مشکلی نداشته باشند، باز حدیث رد می شود. نخستین حلقه های این زنجیر (همان روایت) عراقی بوده اند و تنها از ایشان نقل شده است. درباره حافظه هشام در اواخر زندگانی اش آمده که ضعیف شده بود (میزان الاعتدال، ج 4، ص 301، کتابخانه فقاهت)
چه می گوید:نقل قول از A_S:اکنون پرسش اینجا است این یارو چرا از منابعی می آورد که تناقض دارد؟
خود همان متقدمین که شما آوردید، تناقض گویی دارند. در همین جا تناقض هایشان را توضیح داده ام و خوانندگان می توانند در برگ های پیشین بخوانند.
نقل قول از A_S:ابن اسحاق حتی شماره 17 را برای آن ذکر نمی کند.
بله، متوجه هستیم که هیچ کدام از این کتاب ها را نخواندید و فقط نقل قول های جای دیگری است. یک کم فسفر بسوزان و کتاب ابن اسحاق را بخوان و افرادی که در آغاز بعثت مسلمان شدند، به ترتیب بشمار. خود ابن هشام از ابن اسحاق روایت می کند: پس از اسلام آوری علی بن ابی طالب و زید بن حارثه، ابوبکر بن ابی قحافه اسلام می آورد (ترجمه سیره پیامبر، ابن هشام، پوشینه 1، برگ 332 تا 339، مسعود انصاری، چاپ اول 1392، انتشارات مولی).
طبری روایت می کند پس از علی ابن ابی طالب و زید بن حارثه، ابوبکر مسلمان شد و اسلام خویش آشکار کرد و قوم خویش را به سوی خدا عزوجل دعوت کرد (ترجمه، ج 3، ص 862).ابن هشام از ابن اسحاق (برگ 339 تا 340) نقل می کند: نام چند تن را می آورد، به 8 تن می رسند، که توسط ابوبکر به اسلام دعوت شدن و اسلام آوردند. این 8 نفری بودند که پیش از هر کس مسلمان شدند و نماز گزاردند. سپس اسلام آورندگان سپسین، به ترتیب می آیند که اسماء و عایشه (که صغیره بود)، دختران ابوبکر، در میان آنها هستند. با شمارش این افراد به 18 یا 19 نفر می رسیم. 17 یا 18 نفر، 17 هزار یا 18 هزارمین نفر نبوده که! با عقل و منطق جور در نمی آید که ابوبکر از 3 تن نخستینی باشد که اسلام آوردند و قوم خود را به اسلام دعوت کند، اما خانوادۀ خود را به اسلام دعوت نکند که مسلمان شوند.
برای توجیه تناقض سن عایشه در میان تاریخ نویسان، دست به گریبان موبد موبدان آذرفرنبغ شده است و می نویسد:
نقل قول از A_S: همچنین به تازگی دریافته ام که دین زرتشتی سن بلوغ را برای دختران نه سالگی زده استازدواج با کودک سه ساله تا زمانی که بزرگ شود آمده است پس کار غریبی نبوده
واقعاً مسخره است! احکام زرتشتی چه پیوندی با گفتمان ما داشت؟! اکنون چه کسی مرتکب مغلطه نکته انحرافی و مصادره به مطلوب شد؟ خدا وکیلی تو این وضع کسالت کرونایی بنده، وقت ما را حرام کردی!
تعیین سن ازدواج، در میان موبدها اختلاف بوده است. در وندیداد، فرگرد 14، بند 15، حضرت زرتشت نبی(؟) برای تاوان کشتن سگ آبی از اهوره مزدا(؟) می پرسد. پاسخش این است که سنِ ازدواجِ دوشیزه دختری که مرد ندیده، با اَشَوَن مردی، باید از مرز 15 سالگی گذشته باشد. تاوانش این می شود که دختر 15 ساله ای باید با مرد اشونی ازدواج کند. می توانست بگوید 9 ساله که البته نگفته است. در این نسک، هرگز سخنی از دختر 9 ساله نشده است. تا آنجا که در یاد دارم، در اوستا و گاهان نیز چنین چیزی نیست. موبد آذرفرنبغ در سده سوم هجری می‏ زیسته، این در حالی است که وندیداد بسیار پیش تر از او نوشته شده است. آن موبد هم فتوای شخصی خودش را گفته است. زرتشتی ‏ها ناچار نیستند که به حکم اوعمل کنند.
در سنت زرتشتی، سن 15 سال، سن آرمانی و سن بلوغ (پزاوَش) می باشد. در اوستا، بخش هادخت نسک آمده زمانی که اَشَوَنی از جهان در می گذرد، پس از مرگ، اوروَن او 3 روز و 3 شب بر بالین تن مرده خواهد ماند، در سپیده دمان روز چهارم، روان اَشَوَن به سبزه زاری در می آید و دَئِنَ او در پیکره دوشیزه ای 15 ساله بر او پدیدار می شود.
از این روست که پروفسور بارتولومه (ایران شناس نامی آلمانی) سن ازدواج را برای دختر 15 سال و برای پسر 20 سال دانسته است (زن در دوره ساسانیان، برگ 47، ترجمه ناصرالدین صاحب الزمانی: 1337). نمونه زیاد هست که به همین مجمل بسنده می کنم، تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.
اکنون، کجای قرآن سن ازدواج با دختران 9 سال آمده که گفته شود از آخوندهای زرتشتی دزدیده شده است؟ هیچ کجا! شیخ ملحد ما کفگیرِ آگاهیش به ته قابلمه ی سوادش خورده و برای اثبات سخنش دست به گریبان احکام زرتشتی یازیده است. برای خودش می بُرد و می دوزد. از کسی که برای توجیه همجنس بازیِ دو انسان نر، می رود دشت آفریقا را می گردد که فیلم دو تا شیر نر پیدا کند که باهم... ببخشید، گوشیم زنگ خورد... کجا بودیم؟ بله، از پیوند دادن دو موضوع از موبد و آخوند در دو مذهب به قرآن، این شاهکارها به دور نیست. راستی را که جای بسی دریغ هست که نابغۀ چیره زبانِ ملحدین، ازدواج پیامبر را با روایات آذرفرنبغ فرخزادان که بیش از دو سده پس از او برنوشته شده، می سنجد و نتیجه می گیرد که اسلام از او گرفته است. اگر چنین بود که پیامبر دخترش را در 9 سالگی به ازدواج علی بن ابی طالب در می آورد، اما چنین نکرد. بگرد شاید بروسعلی در تحریر الکُنگ فو و توضیح الشائولین حکم مشابهی داده باشد که آن را به ناف اسلام چسبانی!
نقل قول از A_S: ...خواجه حافظ شیرازی هست.
حال هر حسنعلی جعفری گفته باشد 9 ساله، باز بر این روایت خدشه وارد است؛ زیرا در همان متقدم هم تناقض وارد شد، بنابراین، راویان پس از ایشان که دیگر اعتباری ندارند؛ چرا که آبشخورشان همان متقدمین بوده است.
به اندازه کافی در این باره گپ و گفت شد و تناقض ها نیز در آمد. هرچه نیاز بود گفته شد. نمی اندیشم دیگر سخن تازه ای مانده باشد، مگر جروبحث های الکی. کار از جروبحث نیز گذشته و به توهین کردن به پدر و مادر بنده از سوی یک هرزه گو کشیده است، گویی که طرف بحث، ایشان هستند. جایگاه سپندِ پدرها و مادرها بسیار بلندتر و فراخ تر از آن است که بوی گند دهان همانند اینان بدان برسد! 

1
نقل قول از A_S:خودش به بنده اکنون گفت "یک قلاده" گفته که واحد شمارش پدرش هست
من می پندارم خوانندگان ارجمند هم مشاهده کردند که اگر ایشان را یک قلاده نخبه خواندم بی راه نبود. اکنون مصداق این فرد قلاده شکسته را بهتر درک می کنند. جا دارد شعری که به خاقانی(؟) گفته شد را خطاب به ایشان، در اینجا قرار دهم:
خاقانیا اگرچه سخن نیک دانیا
یک نکته گویمت بشنو رایگانیا
هجو کسی مکن که ز تو مِه بوَد به سن
شاید تو را پدر بود و تو ندانیا
سَن مَنَه، یا من سَنه؟ تو دیگه چه رویی داری! حتی نمی تواند یک جلد و شماره برگ را از روی نشانی کامل کتاب پیدا کند، وانگهی می گوید دیوار حاشای کرها و کورها بلند است. الحمدالله پیام های اینجا قابلیت پاک شدن ندارند و پیام ها هستند. حتی فهمی از مَثَل های قرآن ندارد! شگفتا! پیوسته جستارهایی که خود محل گفتمان ها دارند، روی هم تلنبار می کند. آدم یاد پان ها می افتد که هر کجا از تاریخ تناقض داشت و یا مبهم بود، آن را به خواست و هدفِ خود در می آورند.
یکی این جوجه ملحد را کم داشتیم که قواعد زبان عربی نشانمان دهد! می گوییم با این سطح نازل از سواد زبان عربی، کشته شدن عبدالله را گردن مادرش انداخت، حال آن که در نوشته آمده پس از کشته شدن عبدالله مادرش هم فوت کرده است، برای ما روی تخته سیاه کتابناک دم از قواعد می زند. چرا این بار به ترجمه کتاب ابن سعد رجوع نکرد؟ چون مترجم آن کتاب، ترجمه ای برخلاف ترجمه اشتباه ایشان آورده است. حتی مترجم کتاب ابن سعد نیز در پایان این روایت، در پاورقی نوشته است که اینجا جای مناسبی نیست وگرنه به نقد این حدیث می پرداخته.نقل قول از A_S:من گفتم بدست خودش؟
نقل قول از A_S:اسما بنت ابوبکر صدیق پس از کشتن پسرش عبدالله بن زبیر...
بوجار لنجونه، از هر طرف باد بیاد بادش میده. نه، گفتی با دُم نرم و نازکش کشته، من دست و دُم را نتوانستم تمیز دهم. عبدالله بن زبیر برای مخالفتی که با حکومت وقت داشت، کشته شد. از این مورد بی اهمیت هم می گذرم. به هر روی، همه اشتباه می کنند، اما همه شهامت پذیرش اشتباهشان را ندارند!نقل قول از A_S:همچنین من پرسیدم که آیا چهارسالگی گفته، که نشان بدهم سن خاصی را درج نکرده، ایشان رفته گفته
"فرض کنیم" چهار سالش بوده...
نقل قول از A_S:عایشه برپایه متاخرین زمان بعثت محمد چهار سالش بوده است، ابن اسحاق می گوید چهار سالگی ایمان
می آورد؟
نقل قول از mt1397:«حتی اگر»  فرض کنیم که 4 سال داشته، در 10 بعثت که حضرت خدیجه درگذشت، 14 ساله می شود، و 3 سال بعد در زمان ازدواج 17 ساله بوده است... ابن اسحاق می گوید «و هی صغیرة». حضرت مرتضی نیز در 10 سالگی اسلام آورد و برایش صغیر به کار رفته است
قید آورده ام. چرا پاکش کردی؟ مرتکب مغلطه نقل قول ناقص شد و نوشته ام را عمداً ناقص نقل کرد! این دختر صغیره باید در سنی باشد که اشهد را بگوید و اسلام بیاورد یا نه؟ اسلام آوری در شیرخواره مطرح نیست و حتی فرقه ها نیز چنین حکمی ندارند. فرضِ همراه با قید در پاسخ به پیام خودِ شما بود. سنجیدن سن حضرت مرتضی با عایشه در زمان اسلام آوری (صغیر و صغیره) اشکال دارد، اما سنجیدن ازدواج عایشه با احکام زرتشتی(!!!) بی اشکال است! نادان متعصب!نقل قول از A_S:در آنهایی که فرستادم مجموعه از تابعین و صحابین هست...
نقل قول از A_S:با اقوال متقدمین که روایت تا چندی راوی پیشین که به صحابه می رسد...
ابوعبیده در 18 هجری درگذشت، ابواسحاق در 80 هجری زاده شد. یعنی میان مرگ و زادن این دو، 62 سال فاصله است! این دو هم دیگر را ندیدند. باید کسی که واسط میان این دو بوده است در روایت می آمد که نیامده و جاعل حدیث در حین خوردن چای نبات یادش رفته است! طفلکی.
در پیام های پیشین گفتم که روایت ابن سعد از تابعینی متشکل شده است که در اوایل قرن دوم هجری زاده شده اند، به صحابه دسترسی نداشتند، تا آن زمان صحابه مُرده بودند. رواة ابن سعد نیز از همین تابعین متشکل شده است که اهل عراق بودند. در روایتِ ابن سعد، از یک صحابی، یعنی پدر هشام سخن رفته، اما در همین روایت یکی از راویانش به نام جعفر سلیمان است. فردی به نام جعفر سلیمان وجود خارجی ندارد، اصلاً از مادر زاده نشده! ابن سعد دو روایت متناقض برای این ماجرا بازگفت کرده است و بارها در اینجا بدان پرداخته شد. از این رو، در این باره اعتمادی در سخن او نیست.
آیا دیدگاه هایی که در این قسمت وچود دارد ربطی به موضوع این کتاب (رضاشاه پهلوی در ترکیه، به روایت اسناد تاریخی) دارد یا صرفا طرح مباحث تاریخی عقیدتی است؟؟؟
2
[quote='Khwanirath']" وانگهی، شوربختانه باید بگویم که نه تنها نظر من، که نظر شما هم مهم نیست و معیار همه چیز خداست. من همین تصمیم گیری ها را با کدام معیار قرار است انجام دهم؟ عقلی که خدا به من داده است.[/quote]
اینجا هم مغالطه مصادره به مطلوب کرد، درباره اش اینجا بخوان: http://khccsc.ir/logic/copi/ch5/ch5sec5p3.htm گیریم خداوند هم به تو عقل داده باشد، باز هم شیوه استفاده از آن به عهده خودت هست نه خدا، پس باز هم عقل خودت هست که تصمیم گیرنده است نه خدا. همچنین وجود خدا در اینجا مورد بحث است پس نمیتوان از چیزی سوژه است به عنوان گواه به کار برد زیرا ارزش خودش اینجا مطرح است، مانند آن است برویم از متهم بپرسیم بیگناه هستی یا گناهکار، بعد تصمیم بگیریم اتهام درست است یا نه. خدایی وجود ندارد، در جهان ما چیزی از عدم ندیده ایم به هستی بیاید، برهان علت یک توهم است، همانگونه که در فیزک-شیمی، قانون اصل پایستگی ماده و انرژی گوید ماده و انرژی نه خلق می‌شوند نه نابود می‌شوند بلکه از شکلی به شکل دیگر در می آیند، پس خلق از هیچ به هستی توسط یک خالق هیچگاه در تجربه رخ نداده است که با استقراء از آن به این نتیجه برسیم جهان هم یک آفریدگار دارد که آن را از هیچ به هستی آورده است، همچنین برهان علت به تسلسل میکشد، زیرا اگر هرچیزی یک علتی داشته باشد، علت خداوند چیست؟ پس خدایی وجود ندارد که عقلی هم به تو بدهد.
[quote='Khwanirath']"(و اللائى لم یـحـضن ) - این جمله عطف است بر جمله (و اللائى یئسن...)، و معنایش این است که زنانى که در سن حیض ‍ دیدن حیض ندیدند نیز عده طلاقشان سه ماه است.[/quote]
عطف باشد چون از حروف عطف (و) بکار رفته است. همچنین شما دوباره مغالطه تکرار از دهان طباطبائی معاصر کردید، من از نخستین تفسیر بدست آمده کردم، مسلمانان صدر اسلامی شیوه زیستشان در جامعه سنتی تر و نزدیکتر به اسلام بوده است. استدلالهای من با سندهای دیگر در برگه های پیشین هست که این بود اگر واقعا قرآن از این گروه منظورش زنانی هستند که در سن حیض می باشند، پس گروه اول (زنانی که از حیض نومیدند)دیگر کیستند :-( جز اینکه همینها هستند؟ منظوز قرآن از گروه دوم همانگونه که بخاری و طبری میگویند کودکان خردسال است. در آن آیه ی مومنون "بلوغ/رسیدگی" نتنها سنش مشخص نشده است، بلکه دوره اش یعنی مانند نوجوانی یا جوانی هم مشخص نشده است، چرا سخن خود را تکرار میکنید؟ این مغالطه تکرار است.
[quote='Khwanirath']صحیح آنچه بنده پیشتر گمان می کردم در تاریخ طبری اشاره شده را مورد بررسی و تدقیق قرار دادند. همینطور از شما هم که خطای ترجمه تاریخ طبری را متذکر شدید مجددا ممنونم[/quote]
به یاد ندارم من خطایی از طبری را نشان دهم بحث ما روی طبقات بود پس بیخودی سپاسگزاری نکنید. همچنین کسی هم که لخت در خیابان میرود پیشتر گفتیم او دارد دیگران را می هراساند و باعث آزار میشود پس او دارد سبک زندگی مردم آزارانه به دیگر تحمیل میکند، گفتم اگر میخواهید بگویید همه چیز نسبی هست اخلاق اسلامی هم نسبی میشود، پس دارید ضد خودتان کار میکنید. همچنین اینجا این دو مسلمان سخنان خود را هیمنگونه تکرار میکنند با اینکه من مدرک می آورم، برای نمونه رفته ام از طبقات آورده که گروهی از مشرکان در آغاز پیامبر اذیت میکردند، باز حرف خودش را بی رفرنس میزند. من رفتم برای یک غیبت دیگر
1
اکنون از آدم بیکاری که با دانش چس مثقال خود می رود هروز مباحث فقه الغه راه می اندازد و از الاف های بنام کتابناک هست و سپس ادعای آدمهای کاردار و تنگ را در می آورد میگذریم، به دوستش میپردازم.
[quote='Khwanirath']"اینجا" آشکارا نگفته آب! در آیه ۵ از انسان صحبت کرده، در آیه ۶ از آب صحبت کرده، در آیه ۷ ضمیر مشخص نیست. در هر حال محل قرار گرفتن جنین در شکم مادر، بین صلب و ترائب است.[/quote]
از بحثهای نامربوط و طوطی وار مانند نیایش به زبان مادری می گذریم. هم "ماء دافق" مذکر هست هم "انسان"، پس ضیر برای هر دو "هو" است، پس اگر ضمیر می آمد باز هم توفیری نمی‌کرد، پس با گرامر عربی بازی نکنید، جنین هم در زهدان مادر هست و صلب به معنای سینه و ترائب به معنی فقرات در میان این دو جایی نیست، چه برسد به اینکه زهدان در آن باشد. زهدان جلوی صلب هست و زیر ترائب نه میانه اش. همچنین درباره پنج آیه مومنون به یاد ندارم چه گفته ام و آخرین پیامهایی که بهت دادم را بررسی کردم، ولی آن آیه را نیافتم. ولی هیچگاه ادعا نکردم اسلام ستر عورتین را برای مرد روا نمیداند.
من هم طبق منطق شما میگویم، در قرآن هم ساحری جادوگران نکوهیده نشده است، دروغ گفتن جادوگران نکوهیده شده است:
قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَیْلَکُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِبًا فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى
موسى به [ساحران] گفت واى بر شما به خدا دروغ مبندید که شما را به عذابى [سخت] هلاک مى ‏کند و هر که دروغ بندد نومید مى‏ گردد. (طه، 61)
همچنین هر چیزی هم که در قرآن نیامده باشد دلیل بر این نمیشود درست باشد، در قرآن کوچک ترین اشاره ای به استمناء نشده است، ولی آیا این کردار درست است از دید اسلام؟ همچنین این حدیث محمد از بخاری است که درش فرمانروایی زنان را نکوهیده است:
از عوف از حسن از ابوبکره روایت است که گفت: همانا به هنگام جنگ جمل با یک کلمه (که از آن حضرت شنیده بودم) خداوند مرا بهره گردانید، آنگاه که به پیامبر خبر رسید، که مردم فارس دختر خسرو را به پادشاهی گرفتند، فرمود: ((هرگز قومی که زنی را ولی امر خود بسازند، رستگار نخواهند شد.)) (صحیح بخاری، برگردان عبدالعلی نور احراری، ج 7، ص 396 - 395)
3
باز هم مغالطه تکرار و مظالطه نکته انحرافی/ Red herring، در مغالطه نکته انحرافی شخض از مبحث اصلی میگریزد و به حواشی میپردازد، بحث ما این است که سن اسماء با بازه زمانی ده سال در منابع متاخر دیده میشود و با سنی که عایشه ازدواج کرد ناهمخوانی دارد، خود منابع متاخر هم میگویند عایشه شش-هفت ساله بود که ازدواج کرد، پس ده سال بزرگتر بودن اسماء با شش ساله بودن ازدواج عایشه تناقض دارد. ایشان هنوز اینها را اثبات نکرده است می رود با پیش فرضهای خودش توضیحات اضافه میدهد، پس یک مغالطه دیگر هم میکند، آن هم مغالطه پیش فرض است، حقا که سوفیست گرانمایه ای هستی که سه مغالطه را همزمان میکنی :)) تازه برای اینکه ترهات خودش را هم پر کند تا مثلا یک جوابی داده باشد، می رود داستان علی را هم تعریف میکند، من هنوز نفهمیدم کجای اینکه عایشه در خردسالی ایمان آورد و با محمد ازدواج کرد مانعه الجمع هست؟ تازه دلایل دیگر من را هم در ادامه میبرد به بهانه اینکه لجن پراکنی است زیرا دارد حقیقت را میگوید. همچنین من پرسیدم که آیا چهارسالگی گفته، که نشان بدهم سن خاصی را درج نکرده، ایشان رفته گفته "فرض بکنیم" چهارسالش بوده، با این فرضها به جایی راه برده نمیشود خیلی چیزها فرض میشود کرد، از رو معده نگو. کجا گفته شده است عایشه در سال یک بعثت ایمان آورده است؟ ابن اسحاق حتی شماره 17 را برای آن ذکر نمیکند. نام چند تن از افراد برجسته ای که از قبایل عرب به دین اسلام می گوید، در متن سیره ابن اسحاق گفته شده "ثم أسلم ناس من قبائل العرب منهم" که می شود "سپس مردم از قبیله های عرب اسلام آوردند، از آنان:" سخنی از نخستین کسان نکرده.
همچنین به تازگی دریافته ام که دین زرتشتی سن بلوغ را برای دختران نه سالگی زده است! پس معلوم شد که اسلام این بخش سن بلوغ را مانند بسیاری دیگری از بخشهایش، از روی دینهای دیگر دزدیده است:
«پرسش: دختری نابالغ که تن به زنی (= ازدواج با) مردی می دهد، هنگامی که به (سن) بلوغ می رسد، (آیا) مجاز است که از او باز گردد و شوهر (دیگر) کند؟ و آن مرد (دوم) را پادشاه زنی باشد یا نه؟ و تا چند ساله (سالگی) وقتی تن به زنی مردی می دهد می تواند باز گردد؟پاسخ: چنان که من می دانم: هنگامی که به (سن) بلوغ رسد، اگر اصلا با وی نبوده باشد، می تواند باز گردد؛ اگر شوهر کند، پادشاه زنی باشد؛ (اما) اگر نه ساله شود، و به (سن) رشد رسیده باشد و تحت سالاری قانونی تن به زنی دهد، پس از آن نمی تواند باز گردد». (روایت آذرفرنبغ فرخزادان، ص ۱۰)
خود تورج دریایی در Sassanian Persia برگه 60، پاراگراف دوم سن بلوغ دختر را نه ساله و سن بلوغ پسر را پانزده میگوید. من تازه کودک همسری را ریشه یابی هم کردم، دیگر دیوار حاشای کوران و کران بلند است مشکل خودشان هست
https://archive.org/details/SasanianPersia/page/n81/mode/2up
2
در آنهایی که فرستادم مجموعه از تابعین و صحابین هست، تابعین هم به صحابه دسترسی داشتند، سیاه نمایی نکنید: نمیگوید فضل بن دکین، می‌گوید:‏
فضل بن دکین از اسرائیل، از ابواسحاق از ابوعبیده ما را خبر داد که می گفته است پیامبر عایشه را در شش سالگی عقد کرد و در نه سالگی با او زفاف کرد و در هیجده سالگی عایشه، آن حضرت رحلت فرمود.
این قول ازآن ابوعبیده است، ابوعبیده از صحابه معروف و قرین محمد بوده است، همچنین هشام بن عروة از پدرش، عروة بن زبیر که در روزگار عایشه میزیسته گزارش کرده است:
مسلم بن ابراهیم از جعفر سلیمان از هشام بن عروه، از پدرش از عایشه ما را خبر داد که می گفته است پیامبر در هفت سالگی من را عقد و در نه سالگی با من زفاف فرمودند و من همراه دوستان خود عروسکبازی میکردم و هرگاه پیامبر می آمد و عروسکها پیش ما بود می فرمود آرام و بر جای خود باشید.
هر چه باشد باز هم تابعین معتبر از افرادی هستند که دسترسی به صحابه نداشتند، همچنین کدام تناقض؟ چرا بدون دلیل همش مغالطه تکرار میکنی؟ ایشان خیلی جالب است دارد برای مقدمین پارادوکس جعل میکند با اینکه خود متقدمین پارادوکس دارند نه متاخرین، خود ابن عساکر سن ازدواج با عایشه شش زده است بیا: "فزوجها إیَاه وعائشه یومئذ بنت ست سنین" "پس او را همسر کرد و عایشه در آن روز دختری شش ساله بود" (تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 196)
https://archive.org/stream/TarikhDimashq/03#page/n196/mode/2up
خود ابن اثیر هم این را میگوید: "وکان عمرها لما تزوجها رسول الله ست سنین، وقیل: سبع." و سن آن شش سال بود زمانی که رسول خدا همسرش کرد و گفته میشود: هفت (سال)." (أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 7، ص 186)
https://archive.org/stream/AssadGhaba/asdghsh7#page/n186/mode/2up
اکنون پرسش اینجا است این یارو چرا از منابعی می آورد که تناقض دارد؟ :-( بهتر نیست دیگر دهانت را ببندی؟ :! گفتم تنها کسی که شش سالگی عایشه را جار نزده خواجه حافظ شیرازی هست. ;-) درباره طلاق هم پیشتر گفتم خود محمد عایشه را دو سال پیش از سن بلوغس در سسن شش سالگی گرفته بود، اکنون آن پسر مطعم هم آن را اندکی زودتر گرفته باشد، پس نیازی نیست وارد مباحث زبانی بشوم، هر چند پیشتر با مثال هم توضیح دادم. در روایت آذرفرنبغ فرخزادان، ص 9 هم ازدواج با کودک سه ساله تا زمانی که بزرگ شود آمده است پس کار غریبی نبوده:
پرسش: اگر مردی دختری سه ساله را به زنی مردی بدهد (به ازدواج مردی درآورد و آن دختر به سن بلوغ برسد و بگوید با زنی این مرد موافق نیستم، سالاری (آن دختر) با کیست؟ ...
1
خودش به بنده اکنون گفت "یک قلاده" گفته که واحد شمارش پدرش هست، البته تشبیه کردن دیگران به سگ هم در قرآن آمده است و از آن یاد گرفته است
و اگر مى‌خواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات‌] بالا مى‌بردیم، اما او به زمین [=دنیا] گرایید و از هواى نَفْس خود پیروى کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که‌] اگر بر آن حمله‌ور شوى زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنى [باز هم‌] زبان از کام برآورد. این، مَثَل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را [براى آنان‌] حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند. (اعراف، 176)
[quote='mt1397']أَخْبَرَنَا عَمْرُو بْنُ عَاصِمٍ، حَدَّثَنَا هَمَّامٌ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْمُنْذِرِ، أَنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ أَبِی بَکْرٍ قَالَتْ: «جَمِّرُوا ثِیَابِی عَلَى الْمِشْجَبِ وَحَنِّطُونِی وَلَا تَذَرُوا عَلَى ثِیَابِی شَیْئًا» قَالُوا: وَمَاتَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ بَعْدَ قَتْلِ ابْنِهَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ بِلَیَالٍ وَکَانَ قَتْلُهُ یَوْمَ الثُّلَاثَاءِ لِسَبْعَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ جُمَادَى الْأُولَى سَنَةَ ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ. (الطبقات الکبرى، ج 8، ص 255، المحقق: إحسان عباس، بیروت، الناشر: دار صادر، الطبعة الأولى، 1968 م)
6918 أَخْبَرَنِی أَبُو بَکْرِ بْنُ بَالَوَیْهِ، ثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ، ثَنَا مُصْعَبُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: مَاتَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ أَبِی بَکْرٍ بَعْدَ قَتْلِ ابْنِهَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ بِلَیَالٍ، وَکَانَ قَتْلُهُ یَوْمَ الثُّلَاثَاءِ لِسَبْعَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ جُمَادَى الْأُولَى سَنَةَ ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ. (المستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 72، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1411 هـ)
و اسما بنت ابوبکر صدیق پس از کشتن پسرش عبدالله بن زبیر در شب مرد و کشتن آن روز سه شنبه برای هفده شبی که از جمادی الاولی، سال هفتاد و سه، گذشت."
ابن سعد می گوید اسماء دختر ابوبکر چند شب پس از کشته شدن پسرش، عبدالله، درگذشت و قتل او (عبدالله) در روز سه شنبه 17 جمادی الاولی به سال 73 بوده[/quote]
حالت خوب است؟ من گفتم بدست خودش؟ در عربی قَتْل میشود کشتن:
https://www.almaany.com/fa/dict/ar-fa/%D9%82%D8%AA%D9%84
تو سواد عربی نداری حرف نزن، کشته شدن، فعل Passive هست که در عربی فعل مبنی المجهول میگویند، که برای مذکر بر وزن فُعِلَ هست، پس کشته شدن می شود قُتِلَ، در آنجا خودت اعراب گذاری کرده بودی قَتْل، پس کشتن درست است، این هم از استاد چندزبانه، واژه شناس، لغوی پرادعای بیسواد ما کم آورده‌ ای جاده خاکی می پیچی، آن دماغ تو هست نه ما، "پس از صد سال" کو؟ بیا بروی عمویی درباره زبانی نظر بده که ازش سر در بیاری. :x
4
[quote='A_S'] عایشه برپایه متاخرین زمان بعثت محمد چهار سالش بوده است، ابن اسحاق می گوید چهار سالگی ایمان می آورد؟ دیگر چه این هفت سالگی گروندگی اش را زمان هجرت بیاورد چه ده سال پیش از آن، باز هم پس از بعثت است. همچنین چه تناقضی دارد؟ این جا خودش میگوید صغیرة/دخترک بوده که ایمان آورده است، آنجا هم میگوید در نه سالگی با محمد ازدواج کرده، حضرت منطق دان، ارسطوی زمانه، اینها مانعه الجمع هستند؟... [/quote]
این سخن، ادعای ایشان را مبنی بر نامعتبر دانستن متاخرین نقض می کند، در حالی که خودش به متاخر ارجاع داد. حتی اگر فرض کنیم که 4 سال داشته، در 10 بعثت که حضرت خدیجه درگذشت، 14 ساله می شود، و 3 سال بعد در زمان ازدواج 17 ساله بوده است. اگر روایتِ بخاری را مبنی بر ازدواج وی پس از سوده در چشم گیریم، در زمان ازدواج 21 ساله می شود. این نیز ردی بر افسانه 9 سالگی طبق این ادعای خودتان. گویا شما در آفساید تشریف دارید! مگر گفته ام که ابن اسحاق چنین چیزی گفته؟ ابن اسحاق می گوید «و هی صغیرة». حضرت مرتضی نیز در 10 سالگی اسلام آورد و برایش صغیر به کار رفته است.
مشکل از سوادِ نم کشیده شماست که حتی توانایی تحلیل 2 تا روایت را نداری. تناقض در اینجاست که ابن اسحاق او را از نخستین اسلام آورندگان (برخی گفتن هفدهمین نفر، برخی گفتن هجدهمین نفر) آورده است، یعنی در اول بعثت، و سپس نسبت صغیره هم به او داده است. بسیار خب، حتی اگر عایشه را ۷ ساله در نظر نگیریم، باز هم ادعای شما توجیه پذیر نیست. از دیدِ دیگری نگاه می کنیم:
حضرت مرتضی در 30 عام الفیل زاده شد، یعنی 6 سال از اسماء کوچک تر بوده است. عایشه 10 سال از خواهرش کوچک تر بوده، یعنی در 34 عام الفیل به دنیا آمده بود. سن اسلام آوری حضرت مرتضی را 10 سال گفته اند. چون 4 سال از عایشه بزرگ تر بوده، بنابراین عایشه در اول بعثت 6 سال داشته است (همان صغیره متقدمین). در 10 بعثت که 16 سال داشته، عقد کرده، و سه سال بعد، در زمان ازدواج 19 ساله می شود. از هر دیدی که به این ماجرا نگاه کنیم، عایشه دختری عاقل و بالغ بوده است.
ادامه تناقض ابن اسحاق: عایشه پس از درگذشت حضرت خدیجه با پیامبر ازدواج کرد. حضرت خدیجه چه سالی درگذشت؟ 10 بعثت (3 پیش از هجرت). این تناقض نیست؟! البته که هست. دختر 6 ساله در 1 بعثت که اسلام آورده، چگونه در 10 بعثت باز 6 ساله و در 13 بعثت (1هجری) 9 ساله می شود؟!
بقیه پیام این بخش لجن پراکنی ای بیش نیست.
3
می نویسد:
[quote='A_S'] گفته شده است که اسماء بنت ابی بکر هفدهمین نفر بوده که ایمان آورده است نه عایشه، [/quote]
بنده نوشته بودم:
[quote='mt1397'] عایشه پس از 17 نفر اسلام آورد. [/quote]
مگر گفتم 17مین نفر عایشه بوده؟ 2 خواهر باهم اسلام آوردند. قاعدتاً وقتی خواهر بزرگ 17مین است، بنابراین عایشه 18مین بوده. روی 17 یا 18مین نفر اختلاف هست که اهمیتی هم ندارد.
[quote='A_S'] همان کتاب، همان نشر، جلد دومش تنها 399 صفحه است:
http://pdf.lib.efatwa.ir/90542/2/399 [/quote]
پیش تر گفتم مال این حرف ها نیستی، بی راه نگفتم. از همان تارنگار: http://lib.efatwa.ir/47109/2/770
با کله گنده هاتون هم بحث داشتم، بهتر از این نبودند، توی تازه به دوران رسیده که جای خود داری.
باز جای شکرش باقی است که تاریخ الکبیرِ بخاری را نیاورد.
[quote='A_S'] ابن سعد در همان طبقات کبری نشر دارالعلم که ایشان از استفاده کند، نمی گوید اسماء زمانی که ابوبکر بیست و یک سالش بود به دنیا می آید:
دروغ دیگر ایشان، نه در أسد الغابة هم چه چاپ دارالفکر که پیشتر آن را دادم نه در چاپ دارالفکر چنین چیزی نیامده است:
همچنین در ابن عساکر هم چنین چیزی را نگفته است:
طبرانی هم نگفته: [/quote]
هپروتی خودت را به پای دروغگویی من نگذار! اسماء 27 پیش از هجرت زاده شد، یعنی 24 عام الفیل. پدرش، ابوبکر، در 13 هجری در سن 63 سالگی درگذشت. یعنی 50 پیش از هجرت زاده شده، که تقریباً 3 عام الفیل می شود. بنابراین، سن پدرش در زمان تولد اسماء، 21 سال بوده. روایت ابن عساکر نیز با همین تحلیلی که انجام دادم، همسانی دارد.
طبرانی را صفحات 66 و 67 فرستادی. برگی که من معرفی کردم 77 می باشد.
پیش تر موضوع سنجش سن اسماء و عایشه از أسدالغابة با دیگر اسناد گفته شد و شما چاپ متفاوتی معرفی کردید! این بار هم از چاپ دارالکتب العلمیة دادید. یعنی دو بار مرتکب این اشتباه شدی. چاپ من: اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر، 1417 هـ. این هم سخن خودتان:
[quote='A_S'] در واقع این آدرسهایی که ایشان فرستاد همان صفحات هستند بجز أسد الغابة فی معرفة الصحابة که باز هم آدرس بی ربط به اسماء است و درباره آن حرفی نزده است:[/quote]
آزار و اذیت مشرکان و کفار هم مختص به قریش نبود. در مکه نیز چنین بود که امثال یاسر و سمیه را شکنجه می دادند و می کشتند. درباره جاهلیت نیز سخن همان است که گفتم. حتی پس از فتح مکه، مشرکانی در کنار مسلمین با صلح زندگی می کردند. در مدینه نیز کفار و مشرکان بودند، چنان که حتی برای تغییر نام یثرب به مدینه، خشمگین بودند. داوری در این باره را به تاریخ پژوهان می سپرم که زبان بنده را بهتر می فهمند.
رضاشاه پهلوی در ترکیه، به روایت اسناد تاریخی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک